روایت زنی که تجسم زندگی است

ایستادن مثل یک زن

10 دی 1402

پاییز آمد را باید از دو جهت نگاه کرد یکی از منظری که زنی مانند فخرالسادات موسوی مشغول بازگو کردن حکایت زندگی‌اش است که فراز و فرودهای بسیاری داشته است و دیگری روایتی از زندگی زنی که در قالب این کتاب به دست مخاطب رسیده است. روایتی که ضرباهنگ خوبی دارد و نویسنده توانسته به نفع روایت و قصه کاری کند تا خواننده نتواند دل از روایت فخری بردارد.

شاید به من خرده بگیرید که می‌خواهم برای ایستادن پای یک باور از تعبیر «مردانه» استفاده می‌کنم ولی چه می شود کرد وقتی تعابیر مصادره شده‌اند و نمی‌شود گفت «کسی پای چیزی زنانه ایستاده است» این در حالی است که زن‌های بسیاری داریم که زنانه پای چیزی ایستاده‌اند و از بسیاری از مردها ایستادگی بیشتری نشان داده‌اند. ولی به سیاق مرسوم می‌خواهم بگویم که فخرالسادات موسوی مردانه پای عشقش و باوری که با آن به عشقش رسیده بود ایستاد و در این کتاب روایت ایستادگی‌اش را برای خواننده بازگو کرده است.

گلستان جعفریان در قامت نویسنده این کتاب سعی کرده تصویری از حضور یک زن در لحظه‌لحظه زندگی را به تصویر بکشد. ما در این کتاب کمتر حضور نویسنده را حس می‌کنیم و در واقع باید گفت جعفریان در کناری ایستاده تا مخاطب راوی کتاب را تماشا کنند. همین مسئله سبب می‌شود خواننده با روایت فخری همسو و همراه شود، هرچند این همراهی در مقاطعی دچار سکته می‌شود و خواننده احساس می‌کند دستش را گرفته‌اند و او را از کوچه‌ای گذر داده و به کوچه دیگری برده‌اند و او این تغییر موقعیت را به خوبی حس می‌کند. انگار که نویسنده ترجیح داده فصل‌هایی از زندگی را بازگو کند که خواننده حس بهتری پیدا می‌کند و فصل‌هایی را ناگفته باقی گذاشته و رد شده و خواننده را هم با چشم بسته رد کرده است.

پاییز آمد روایت زندگی فخرالسادات موسوی از سال‌های زندگی‌اش در سال‌های پیش از انقلاب و سپس آشنایی‌اش با مردی است که بعدها پدر فرزندانش می‌شود. ما در بخش اول به خوبی با شخصیت و روحیات دختری به نام فخری آشنا می‌شویم هرچند زاویه دوربین خیلی نزدیک نیست و از فاصله‌ای که دور هم نیست اطلاعاتی از سال‌های کودکی و نوجوانی تا انقلاب به دست می‌آوریم و آنجا که فخری وارد فضای انقلاب می‌شود دوربین به سوژه نزدیک‌تر می‌شود و اطلاعات جزئیات بیشتری پیدا می‌کند. اطلاعاتی که تصویر زندگی دختری در شهری مانند زنجان را به خواننده نشان می‌دهد. آن هم در خانواده‌ای که پدری نظامی دارد و روحیات خاصی بر آن حکمفرماست. اما قصه کتاب از آنجایی آغاز می‌شود که پای شخصیتی به نام احمد در داستان زندگی فخری باز می‌شود. شخصیتی که فخری برای رسیدن به آن مقابل نظم موجود خانواده می‌ایستد و دست به عصیان می‌زند. عصیانی مبارک که نتیجه آن عشقی است میان فخری و احمد. از اینجا به بعد است که دوربین دست به گزینش می‌زند و هرچند که فاصله‌اش را کم کرده و جزئیاتی را نشان می‌دهد که بسیار زیباست ولی با توجه به روند روایت می‌توان حدس زد که از روی مسائل بسیاری گذر کرده تا به نفع قصه و ضرباهنگ روایت را پیش ببرد. در واقع شاید نویسنده اگر می‌خواسته تمام روایت خانم موسوی را بازگو کند و در کتاب بیاورد با چنین ریتمی روبه‌رو نبودیم و ممکن بود حوصله خواننده نیز سر برود ولی گلستان جعفریان تلاش کرده هم رضایت خواننده را جلب کند هم چیزی را ناگفته باقی نگذارد. البته ما نمی‌دانیم چه چیزهایی ناگفته مانده و شاید نویسنده در مواجهه با ماده خام خاطرات به این نتیجه رسیده گفته نشدن بسیاری از خاطرات لطمه‌ای به کار وارد نمی‌کند.

در پاییز آمد، خواننده تصویر زنی را می‌بیند که شاید در برخی کتب دفاع مقدس که تعدادشان هم زیاد نیست آن را دیده باشد، ولی باز هم باید این تبصره را لحاظ کنیم که مگر چنددرصد از مخاطبان تمام کتب مرتبط با زنان در سال‌های جنگ را مطالعه کرده که بگوییم این تصویر چیز جدیدی ندارد. پس باید تاکید کنیم که این کتاب نشان می‌دهد که زنان چگونه در سال‌های جنگ و در میانه بلوا حضور فعالی داشتند و اگر تنور جبهه‌ها گرم بود به خاطر دلگرمی مردان از حضور زنانی بود که پشتشان ایستاده بودند. این اثر در کنار آثار مشابهش، حکم تک‌مضراب‌هایی در فضای مردانه حاکم بر روایت جنگ است که نشان می‌دهد زنان چه نقشی در میدان فعالیت‌های جنگ داشتند. روایت «پشت جبهه» عبارتی است که می‌توان به این آثار نسبت داد و گفت این آثار ترسیم‌کننده فضای پشت جبهه‌اند؛ هرچند که روایت‌های بیشتری از فضای پشت جبهه لازم است تا تبدیل به تصویر غالب و رایج شود.

یکی دیگر از نکاتی که درباره پاییز آمد باید یادآوری کنیم کلیشه‌شکنی آن از تصویر سپاهی و پاسدار در سال‌های جنگ و اوایل انقلاب است. ما با شخصیتی مانند احمد یوسفی مواجهیم که با وجود اینکه پاسدار است و تصور رایج از این گروه از جامعه تصویری بسته و محدودکننده است، ولی برای زنش محدودیت در فعالیت لحاظ نکرده و او را تشویق به فعالیت و حضور در صحنه اجتماع می‌کند. در واقع هرچند که این تصویر خیلی پررنگ نیست ولی در لابه‌لای خطوط این کتاب می‌توان آن را دید و به مخاطب هم نشان داد.

جایی از کتاب، احمد یوسفی وقتی می‌بیند همسرش دست‌تنها مانده و کسی در کارش کمکی نکرده، شکایت می‌کند از اینکه آن‌ها زن و زندگی را رها کرده‌اند و از کشور دفاع می‌کنند ولی کسی نیست حواسش به زندگی و آدم‌های زندگی‌شان باشد. در واقع این نیز در حکم یکی دیگر از آن تک‌مضراب‌هایی است که نشان می‌دهد آن تصور رایج که در زمان جنگ همه کشور دست در دست هم بودند تصور درستی نیست تا جایی‌که حتی خانواده رزمنده بی‌حامی می‌ماند و کسی کمکشان نمی‌کرد. در پاییز آمد خواننده‌ای که با دقت به کار بنگرد، متوجه این ظرایف می‌شود. ظرایفی که می‌تواند تصویر بهتری از عبارت «پشت جبهه» به خواننده نشان دهد.

از منظری که در ابتدا گفته شد، کتاب به خوبی توانسته سیمای زنی در سال‌های جنگ را ترسیم کند و یادآور نقش زنان در آن سال‌ها باشد و به خواننده بگوید که زن‌ها شاید حضور جدی در جبهه‌ها نداشتند که در مواردی این نظر هم دقیق نیست، ولی بودنشان در پشت جبهه دلگرمی مردان بود. همانطور که در این کتاب می‌بینیم خانواده‌های رزمندگان در سال‌های جنگ به جای ماندن در شهر خودشان، ترجیح می‌دهند در مناطق نزدیک به جبهه‌ها در اتاق‌های کوچک زندگی کنند تا زودتر همسرانشان را ببینند و بتوانند حمایتشان کنند و همراهشان باشند.

پاییز آمد، تلاش می‌کند نشان دهد در سال‌های جنگ هم زندگی در جریان است. این جریان زندگی حتی برای کسانی مانند فخرالسادات موسوی هم جاری است و فقط مختص کسانی نیست که کاری به جنگ نداشتند. کتاب نشان می‌دهد در هر شرایطی زندگی باید…

 

عنوان: پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی/ پدیدآور: گلستان جعفریان/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 240/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید