مجله الکترونیک
روایتی از زندگی یک قهرمان که نمیشناسیمش
ایرانی ترابی نیش و کنایهها را تحمل میکند و کاری میکند که وقتی امروز کتاب «خاطرات ایران» را دست میگیریم به وجود ایران افتخار کنیم.
مروری بر زندگی سیده کلثوم موسوی در «اشک حوا»
اشک حوا زندگی سیده کلثوم موسوی است. زندگی او که تار و پودش با عشق تنیده شده است و جدایی. با جدایی تنیده شده است و مقاومت. کتاب را که باز میکنی گرمای جنوب و خنکای نخلستان روحت را مینوازد. اشک حوا را می توان یکی از کتابهای برتر حوزه روایت همسران شهدا دانست. در عین […]
روایت زنی که تجسم زندگی است
گلستان جعفریان در قامت نویسنده این کتاب سعی کرده تصویری از حضور یک زن در لحظهلحظه زندگی را به تصویر بکشد. ما در این کتاب کمتر حضور نویسنده را حس میکنیم و در واقع باید گفت جعفریان در کناری ایستاده تا مخاطب راوی کتاب را تماشا کنند. همین مسئله سبب میشود خواننده با روایت فخری […]
روایتی از یک آری و هزار اندوه
فخری در طول این زندگینوشت به تمام این سوالات پاسخ میدهد. به حس و حالی که تجربه کرده میبالد و تلاش میکند بخشی از آن فضای معنوی و آرامشبخش را برای ما بسازد. همان چیزی که باعث شده پای این زندگی بماند. بهشتی که در پس هر لذت کوتاهش، غم از دست دادن رخ نشان […]
«دختر شینا» و روایت یک رزمنده در پشت جبهه
من معمولاً مقدمه، پیشگفتار و هر آنچه قبل از محتوای اصلی و بعد از آن باشد را میخوانم البته اعتراف میکنم گاهی آنقدر برای متن اصلی ذوق و عجله دارم که ترجیح میدهم سرسری بخوانم یا نخوانم و بعد از خواندن متن اصلی نگاهی هم به این موارد بیندازم و فکر میکنم وقتی بعد از […]
مروری بر کتاب «تابستان 69»
هر جامعهای به هر مقدار که به حفظ تجربیات، مهارتها و سنتهایی که در بوته فراموشی قرار دارند، ارزش قائل شود و به تبیین زمینههای پنهان وقایع و حوادث بپردازد، به همان میزان به تاریخ شفاهی در آن جامعه اهمیت میدهد. وجه تمایز تاریخ شفاهی با خاطرهنویسی در این است که در خاطرهنویسی، فرد مطالعات خود […]
مروری بر روایتی عاشقانه در یک زندگی پرفراز و فرود
پروین دختر پر شر و شوری که اولین بار عشق حقیقیاش را با لباس جین روی لبه پشتبام روستای پدریاش میبیند و در دلش هزاران گنجشک شاد شروع به خواندن میکنند. «همان اول که نگاهش کردم و نگاهم کرد، در دلم گنجشکی شروع به بال و پر زدن کرد. صدای قلبم را میشنیدم. انگار روی […]
روایت و بیتوجهی به مخاطب در «چند حبه قند»
نعمتاللهی که متولد 1334 در شیراز است در خاطراتش از لحظه ورود به آموزشگاه پرستاری در دوره پهلوی و چالشهای ماندن در این شغل به دلیل اجبار عدم حجاب برای پرستاران میگوید. او در تنشی بین نگهداشتن اعتقادات یا گذر از آن و ادامه دادن آرزوهایش به سر میبرد. سپس از خاطراتش از دوران انقلاب […]
«مهاجر سرزمین آفتاب» روایت ارادههاست
تمام تصاویر بعد از خانم کونیکو یا سباخانم، توی تهران است و شاید نقطه عطف داستان همینجا باشد. مگر چندتا دختر ژاپنی داریم که هزاران کیلومتر دورتر از وطنش، در یک کشور آسیایی دیگر زندگی کند و حتی نتواند فارسی را درست صبحت کند و زبان مشترکش با همسرش، انگلیسی باشد؟ تا اواسط کتاب، منتظر […]
نگاهی تازه به جنگ در «مهاجر سرزمین آفتاب»
نکتهای که در بررسی این روایت به لحاظ فرم وجود دارد، تقابل فرهنگ است. این که بتوان حول دو فرهنگ از دو جامعه که فاصله بسیار زیادی با هم دارند دست به مشاهده و بررسی زد، یکی از ویژگیهای بارز این اثر است. نویسنده در کنار راوی، به دوگانگی فرهنگ اول واقف میشود و بعد […]
جستاری بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»
هجرت یک اصل بزرگ و بسیار عمیق است. هجرت به دو حوزه داخل و خارج وجود انسان قابل تقسیم است، لذا در یک تقسیمبندی کلی، دو نوع هجرت، انفسی(درونی) و آفاقی(بیرونی) وجود دارد. تعابیر مختلفی از این دو مفهوم قابل ذکر است: مکانی و مکانتی، بیرونی و درونی، جسمی و روحی، ظاهری و باطنی، مادی […]
کتابی که تلنگر میزند
سبا بابایی در وطن خویش نام دیگری داشته است. کونیکو یامامورا. کونیکو یعنی دختر وطن. نامت دختر وطن باشد و خودت را بی وطن بدانی و تا نرسیدن به وطنی که آرام و قرارِ از کفدادهات را به تو بازگرداند، به استقبال چالشها بروی! حبذا خانم بابایی! حبذا کونیکو یامامورا! آموختنیها در این کتاب کم […]
مروری بر «مهاجر سرزمین آفتاب»
کونیکو نه تنها همه این صفات را داشت، زبان انگلیسی و گلآرایی هم بلد بود. او در یک خانواده بودایی متولد شد و با تعصبات ویژهای که این دین برای امپراطور و وطن قائل بود، تربیت شد. پدرش امپراطور را در حد خدا و هر غیرژاپنی را بیگانه میدانست و بخاطر علاقه بوداییها به وطن، […]
چند نکته درباره «مهاجر سرزمین آفتاب»
یکی از اصلیترین ایرادات به کتابهای خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی کسلکننده بودن آنهاست. راوی حرفهایی را که سالها به زبان نیاورده میگوید (تصور میکند برای تاریخ میگوید) و نویسنده نیز با این تصور که امانتداری اصل مهم در نوشتن خاطرات است هرچه راوی بازگو کرده را عین به عین در روایش میگنجاند تا مبادا راوی […]
خرمشهر آزاد شد ـ 9
راوی در «چراغهای روشن شهر» ساختار را میشکند و از این درد مشترک حرف میزند. یک هدف مشترک در این اثر فرد و جامعه در کنش با یکدیگرند و همین طور میتواند از اثر فرد و کنش و تاثیر قدرتمند بر یک جریان و یک گروه، حرف بزند. در «چراغهای روشن شهر»، گاهی مسیر «از […]
خرمشهر آزاد شد ـ 8
از نظر من تاریخ شفاهی برای راویانش چیزی شبیه همین بیت باید باشد. بهویژه برای راویان روزهای جنگ. چرا که روایت از روزهایی پر التهاب در زمانهای که جنس دغدغهها و حتی ارزشها تغییر کرده است کار راحتی نمیتواند باشد. هیچ واژهای نمیتواند آنگونه که باید آنچه آنها از نزدیک دیدهاند و تجربه کردهاند را […]