مجله الکترونیک
روایتی از رفاقت و شهر و شبنشینی
نورهای شهر مانند نقاشیهای اکسپرسیونیستی شد و فکر کردم چطور میشود توصیف کرد که نورها شبیه نقاشیهای اکسپرسونیستی شده بدون آنکه بگویی نورها شبیه نقاشیهای اکپرسیونیستی شده؟
مروری بر مفهوم ملال و موقعیت مرزی
به یاد دارم از سالهای آغاز جوانیام به اینسو، هرگاه زندگی عارفان و جملات و حکایاتی از آنان میخواندم آرزویی قوی و گدازان برای قدم نهادن به سوی رنج و مواجهه با خود و هستی خود در درونم شعله میکشید
مروری بر مجموعه «این هم مثالی دیگر» اثر دیوید فاستر والاس
«این هم مثالی دیگر» نقطه آغاز خوبی است برای آشنایی با والاس و اساسا موجودیتی به نام «جستار روایی».
روایتی درباره انتشار کتاب و مصائبش
درست یا غلط، خوب یا بد، کتاب منتشر کردن همچنان اتفاق مهمی است چون شأن بالاتری از خواندن در فضای مجازی دارد. چون هنوز هم توی کامنتها، برای تحقیر یک نفر او را به کتاب خواندن حواله میدهند.
مروری بر کتاب «از طرف فرزند کوچک شما»
واقعیت آن است که هر آدمی نیاز دارد به اینکه بخشهایی از زندگیاش را همانطور که هست روایت کند. بدون کموکاست. این یک نیاز روحی ریشهدار در بشریت است که یک آدم امن پیدا کند و کنارش بنشیند و با او حرف بزند. و به نظرم میرسد روایتگویی و روایتنویسی در گستره همین تعریفها میگنجد. […]
کتابی برای کسانی که در تله کمالگرایی نوشتن اسیرند
اگر اهل داستاننویسی باشید، حتما به قفسه کتابهای «چگونه داستاننویسی کنیم؟» یا «راز خلق یک داستان خلاقانه» گذرتان خورده است. در این مطلب میخواهم شما را با یک کتاب متفاوت آشنا کنم که از همان ابتدای کتاب یعنی انتخاب «عنوان» خلاقانه و کاربردیست تا صفحه آخرش! اما چرا «پرنده به پرنده» را از میان این […]
مروری بر کتاب «اتاقی از آن خود» ویرجینیا وولف
وولف حتی در چنین متنی که بخش داستانی آن بسیار اندک است نیز دنیای خودش را خلق میکند. از همان ابتدا که مولف روبهروی رودخانه نشسته و در یک روز پاییزی مشغول فکر کردن است، این پیوند طبیعت و انسان که از ویژگیهای سبکی وولف است، آشکار میشود. ما صدای افکارش را میشنویم. جریان آب، […]
مروری بر کتاب «به زبان مادری گریه میکنیم»
ناداستانک مانند کاردی دولبه است. از طرفی به علت گسترش فضای مجازی و الزامات فشردهگویی، فشردهنویسی و فشردهخوانی در شبکههای اجتماعی، احتمالاً این قالب مجمل و چکیده برای مخاطبان خلاصهخوان جذاب باشد؛ مخاطبی که شاید وقت یا حوصله چندانی برای مطالعه نداشته باشد اما اکنون میتواند در عرض چند دقیقه یک جستار را بخواند و […]
روایتی از آنجایی که موسیقی سخن میگوید
از آن روز به بعد در موقعیتهای مختلف با نواختن رئیس مواجه میشدم و بهنظرم آمد او با سازش حرف میزند. از سازش گاهی صدای مرغهای دریایی در هنگام غروب آفتاب درمیآمد، صدای سکوت یک روز برفی، صدای کلید انداختن در خانهای خالی، صدای سوختن توتون سیگار، صدای برخورد لبه آهنی بیل با خاک در […]
روایتی از وقتی که رنج و رهایی یک چیز است
این مثالهایی که زدم فقط اذیتم میکنند امّا چیزی که رنجم میدهد این قبیل فراموشیها نیست. رنجِ من، کلماتی است که در ذهنم خلق میکنم امّا بعد از چند دقیقه از یادم میروند. مثل یک مادری که برای تولدِ فرزندش، درد زایمان را تحمل میکند امّا هنگام در آغوش کشیدن نوزاد، فرزندش ناگهان ناپدید میشود […]
روایتی از شیطانی که دست خدا داشت
«وباگرفتهها»، «زلزلهزدهها»، «کثافتهایی که تا به حال صابون به تنشون نخورده»، «مایه ننگ ایتالیا»، «دهاتیها»، «خودتون رو بشورید!»، «ناپل، فاضلاب ایتالیا» و… بخش کوچکی از توهین و تحقیرهاییست که سالهای سال گوش مردم شهر ناپل را پر کرده بود. شمالیها نهتنها ناپْلیها را مایه سرافکندگی کشورشان میدانستند، بلکه آنها را آدم هم حساب نمیکردند. از […]
روایتی از خانهداری و زیست فرهنگی
چند سال پیش مجبور شدم برای شرکت در یک جلسه مهم، پسر دوسالهام را همراه خودم ببرم. با اینکه کار به غایت سختی بود و نگاه اطرافیان هم چندان خوب نبود، اما تا مدتها این کار را یکی از قلههای پیشرفت و تهور خودم میدانستم و در هر جمعی اگر کسی از محدودیتهای فعالیت زن […]
نگاهی به «در خدمت و خیانت روشنفکران» در صدمین سال تولد جلال
آلاحمد از همان ابتدا با کلمه روشنفکر که ربطی به جامعه ما ندارد و از فرنگ آمده مشکل دارد. در جامعه ما که نه قرون وسطی را تجربه کردهایم و نه عصر روشنگری را، روشنگری یا روشنفکری چه معنایی دارد. همانطور که این کلمه وارداتی است و ربطی به ایران ندارد، کسانی هم که خود […]
نگاهی بر «سنگی بر گوری» در صدمین سال تولد آلاحمد
کتاب مثل همه آثار جلال با سادهترین، راحتترین و صریحترین جملات ممکن شروع میشود: «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت. اما آیا کار به همین جا ختم میشود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است […]
«رنجینکمان»؛ همزیستی گوش شنوا و چشم بینا
اگر به ادبیات مکتوب هم نگاه کنیم میبینیم از شاهنامه که داستانی حماسی است تا قصههای عاشقانه ما سراسر رنج و سختی است. داستان کاوه آهنگر، رستم و سهراب، لیلی ومجنون، شیرین و فرهاد، ویس و رامین، بکتاش و رابعه، جمشید و خورشید، سلامان و آبسال و… که اگر قرار باشد نام ببریم این قصهها […]
قصههای عامیانه از کجا میآیند؟
تا وقتی داشتن موی بلند برای برخی دختران دنیا نمادی از زیبایی و برتری بر همجنسانشان باشد، افسانه راپونزل زنده است و خوانده میشود. مثلا یکی از دوستانمان که سفرهای زیادی به سراسر دنیا داشته میگوید: «در مسکو روزی در میدان سرخ بودم و آن روز دختران و زنانی که موهای بلند داشتند برای (نمایش […]