مجله الکترونیک
روایتی از دنیایی که دیگران در آن راهی ندارند
[ایستگاه توحید] با احتیاط به دختر بچه نزدیک شد. دخترک حدودا پنج یا شش سال داشت. موهای طلایی درخشانی داشت که با دقت و ظرافت و بیشک محبت مادرانه، بافته شده و از دو طرف شانهاش آویزان بودند. بلندی مو تا پاهایش میرسید. یک لباس پرنسسی آستین پفی قرمز به تن داشت که با پوست […]