مجله الکترونیک
«سدنصرالدین» روایت گذشته فراموش شده است
شهر اگر پر بوده از خیابانهای بزرگ اما هرکدام با کوچه پسکوچههایی به هم مرتبط بوده که راحت میتوانستند بازیکنان یا رکابزنان تمام آن را طی کنند. «سدنصرالدین» کتاب خاطرات یکی از همین متولدین دهه چهل است. یکی از همینهایی که کودکیاش انگار در جهانی دیگر و مردمانی دیگر گذشته است. امیر خیام خاطرات خودش […]
روایتهایی با محوریت یک خانه
خاطره علاوه بر بعد مکان، به بعد زمان هم مربوط میشود. خاطرات شبیه قورمهسبزی میماند که باید زمان زیادی روی شعله بماند تا حسابی جا بیافتد و عطرش فضا را پرکند. گذر زمان است که به خاطرات رنگ و بوی دیگری میدهد. اصلا هرچه قدیمیتر با ارزشتر. برای همین است که امیر خیام در شصت […]
مروری بر یک کتاب و اینکه چرا زندگینامه مینویسیم؟
خواندن زندگینامهها جذاب است اما وقتی که حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند. وقتی زندگینامه یک شخصیت علمی را میخوانیم که به واسطه شغلش، تجربیات تازهای به دست آورده (دکتر قریب)، یا وقتی زندگینامه یک مبارز را میخوانیم که بر کلیشههای دنیای عادی غلبه کرده (زندگینامه خانم مرضیه دباغ) یا وقتی زندگینامه داستانی یک مرجع […]
پای خاطرهنویسی یک بچهطهرون
این کتاب در نگاه اول، مجموعه خاطرات است اما در فرامتن و در افقی وسیعتر، کتاب شامل بخشهای مهمیست که شخصیت و زندگی را میسازند. هرچند بنابر حدس قوی، نویسنده فقط بخشهایی از زندگی و خاطراتش را به اشتراک گذاشته است اما همان بخشهای گزینشی واجد مولفههای مهم در ایجاد عادات و خلقیات هر فرد […]
جای خالی نخ تسبیح در روایتهای امیر خیام
کتاب «سد نصرالدین» را که خواندم، شخصیت «عزیزجون» من را یاد مادربزرگم انداخت و خانه عزیزجون یاد خانه مادربزرگ در محله قدیمی جنوب شهر تهران را برای من زنده کرد. بیشتر مردم تهران امامزاده سید نصرالدین و محلهاش را میشناسند به همین دلیل کتاب از همان عنوان چراغ سبز آشنایی را روشن میکند. از حق […]
مثبت و منفی تهراننوشتههای یک بچهطهرون
برای حرف زدن از این کتاب میتوان از چند منظر به بررسی آن پرداخت. ـ خاطرات به مثابه ابزار شناخت واژه «طهرون» که روی جلد کتاب نقش بسته است؛ با این نگارش و این شکل محاوره آن در کنار طرح جلد کتاب ذهن را به سمت و سوی تهران در گذشتهای نه چندان دور میبرد […]