مجله الکترونیک
مروری بر رمانی که اقتباسش چنگی به دل نمیزند
احساسات در رمان «شبهای روشن» بیپرده روایت میشوند، انگار کسی که عاشق میشود، صفات دیگری چون صداقت ناخواسته در وجودش بیدار میشود و همین عشق را ارزشمندتر میکند.
مروری دیگر بر «شبهای روشن»
قهرمان داستان، جوانی است که زندگیاش هیچ فراز و فرودی ندارد. هیچ کسی در زندگیاش نیست و با هیچ کسی دوستی ندارد. دوستانش در و دیوارهای شهرند و آنقدر در خیالاتش با آنها حرف زده که صدایشان را میشنود. هر روز از کنار مردم سنپترزبورگ رد میشود و بیآنکه نه آنها او را بشناسند و […]
روایتی از یک پاندمی که گفتوگو را زنده کرد
پیک پنجم بود که کرونای دلتا افسارگسیخته میتازید و مردم را چنان میبلعید که گویی اژدهایی است رام نشدنی. در آن روزهای سیاه من در شیراز به سر میبردم و تمامی قوم و خویشهایم در شهرستان بودند و ما دورادور جویای احوال آنها میشدیم. هر بار که اخبار را چک میکردیم میدیدیم در بیست و […]
در نیمکره شمالی زمین عاشقها تنهاترند؟
در ابتدای داستان و در لابهلای خطوطی که شرح حال راوی است، جدال او را با خود میبینیم. تنهایی آزارش میدهد، از احساس واگذاشته شدن حرف میزند و تصور میکند که همه از او دوری میجویند اما در ادامه تلاش میکند این مسئله را کتمان میکند. کمی جلوتر گویی که تلاش مذبوحانهاش را از یاد […]