مجله الکترونیک
روایتی از انسانی به نام «مادر»
از اتاق بیرون میآییم. علی هم تازه بیدار شده. مدرسهها تعطیل است. هوای تهران خاکستری است. ـ «مامان ته گلوم میسوزه…» بسمالله الرحمن الرحیم. یا صاحب صبر! به دومینوی بیماری فکر میکنم که از اول مهر چندباری به جان خانوادهام افتاده. به چندین روز زیستن میان شربت و قرص و تبسنج. به بچههای بداخلاقی که […]