مجله الکترونیک
روایتی درباره زن، دریا و موج مُرده
موج مرده میدونی که چین؟ موج مرده رِ فقط دل زنا میشناسه و دریا! چون زنا دیر دل میدن و عاشق میشن. اما مرض عشق که بیفته به جونشون دیگه واویلاس. دل زن میمانه همی دریا.
مروری بر «پیرمرد و دریا»
سانتیاگو ته قصه را میداند، پس چرا میجنگد؟ او داستان رد خون در دریا را از بر است. میداند که خون، آن هم خونِ بسیارِ این ماهی بزرگ مشام کوسهها را تیز میکند. باله کوسهها از انتهای دریای شب پیداست. شیرینی صید ماهی حالا به تلخی میزند. هر تکهای که در این مبارزه ناعادلانه از بدن ماهی کنده میشود، خون بیشتری به دریا میریزد و کوسههای بیشتری را به سمت پیرمرد و تحفهاش میکشاند. اینجا مهمترین بخش داستان است. سانتیاگو طوری از ماهی محفاظت میکند که انگار او و ماهی یکی شدهاند.
«وقایعنگاری ادبی» این سبکی است که بسیاری آن را به همینگوی نسبت میدهند. در واقع سبک نوشتاری او سبکی است که به وقایعنگاری شباهت دارد. این را از آثار مختلفی که نوشته نیز میتوان دریافت که محصول مشاهدات و تجربههایش به رشته تحریر در آمده و بسیاری از منتقدانش نیز او را بر همین مبنا […]
مروری بر سه ترجمه از «برفهای کلیمانجارو»
درد و رنج جانمایه این داستان است که آمیخته به حسرتی بیپایان است. هری در سراسر داستان به مرور خاطراتش و چیزهایی که میخواسته بنویسد ولی موفق نشده میپردازد و با افسوس از کارهایی که نکرده یاد میکند: «حالا دیگر هیچوقت دست به نوشتن آن چیزها نمیزند، چیزهایی که کنار گذاشته تا وقتی به کارش […]