شهر اگر پر بوده از خیابانهای بزرگ اما هرکدام با کوچه پسکوچههایی به هم مرتبط بوده که راحت میتوانستند بازیکنان یا رکابزنان تمام آن را طی کنند. «سدنصرالدین» کتاب خاطرات یکی از همین متولدین دهه چهل است. یکی از همینهایی که کودکیاش انگار در جهانی دیگر و مردمانی دیگر گذشته است. امیر خیام خاطرات خودش را از زمان کودکی تا نوجوانی در تهران قدیم روایت میکند. از مردم و سبک زندگی که وقتی کتاب را میخوانی انگار هزاران سال با حالا تفاوت دارد اما نهایتا هفت دهه دورتر از ماست. امیر خیام متولد 1341، بزرگ شده خیابان خیام، نزدیک امامزاده سیدنصرالدینِ محله ملکآباد تهران است.
خودش میگوید «دلش میخواسته خاطراتش را برای نسل امروز تعریف کند تا شاید برایشان جالب و عبرتآموز باشد.»
امیرخیام در سدنصرالدین علاوه بر بازگو کردن سبک خاص زندگی در آن دوران، به مثلها، اصطلاحات، باورها، حتی خرافههایی که به رفتار و منش زندگی مردم گره خورده بود، اشاره کرده است. نقشه تهران قدیم را هم در محدوده زندگی خودش ترسیم کرده است. از نام قدیم خیابانها گرفته تا مکانهایی که شاید امروز دیگر اثری از آنها نباشد. محدودههایی که زمان کودکی او بیابان و خاکی و خالی از رفت و آمد و سکنه بوده و حالا تبدیل شده به مکانهای پر رفت و آمد، مدرن و پر از ساختمان و آدم و زندگی جدید.
آدمهای خاطرات خیام هم مانند ساختمانهایش حالا دیگر یا نیستند و یا اینقدر دور و قدیمیاند که کسی را دیگر مثل آنها به سختی میتوان یافت. مثل «عزیزجون» و «ملوک خانم»، «عمو اسمال»، «عمو شِخابرام» و «اوسباقر». آدمهایی که شخصیت هر کدام دفتر خاطرات کهنه و قدیمی و تکرار نشدنیست.
شخصیت برجسته این کتاب عزیزجون است. هم از آن جهت که موثرترین و عزیزترین فرد راوی است و هم از این جهت که ابعاد شخصیتی عزیز جون گسترده، جذاب و بیمثال است. امیر خیام از کودکی به دلیل متارکه پدر و مادرش تحت سرپرستی عمهاش، که او را عزیزجون صدا میکرده؛ در میآید و در کنار عموهایش که افراد سرشناسی بودهاند زندگی میکند. همین امر هم باعث شده بود که به «خونه سدنصرالدین» افراد سرشناس و بزرگی رفت و آمد کنند و خیام از کودکی با آنها نشست و برخاست داشته باشد. افرادی مثل مرحوم «رجبعلی خیاط»، مرحوم «مرشدچلویی» و دوستان نوجوانیاش مثل مرحوم «آغاسی».
این افراد شاید مثلشان در همدورهایهای خودشان زیاد بوده اما حالا به جرات کم پیدایند و مثل گنجی فراموش شدهاند. اما خاطرات امیرخیام در سدنصرالدین مثل گنجیابی است که دانهدانه و تکهتکه افراد، محلهها، شخصیتها، رفتارها و اتفاقات آن زمان را از دل گرد و غبار فراموشی بیرون کشیده است.
او ما را در این کتاب با خودمان روبهرو میکند. با اصل و اصالتی که شاید زندگی مدرن و دیجیتال و پیشرفته آن را پشت سر گذاشته و حتی دست به انکار آن زده است. سدنصرالدین پر است از خاطره. خاطرات کودکی و نوجوانی امیر خیام. هشتادوسه خاطره کوتاه هر کدام با عنوان مرتبط با خودش. خاطرات به هم پیوسته و دنبالهدار نیستند. اما در مجموع شخصیت افرادی که راوی با آنها زندگی میکرده یا در ارتباط بوده را توصیف کرده است. آنچنان شیوا و جذاب که کمتر خوانندهایست که بعد از خواندن آرزو نکند برود توی خانه هفتاد و پنج متری دوطبقه سدنصرالدین حداقل یک شب را نگذراند.
خیام در کنار قلم روان و جذابش طنز شیرینی هم دارد طوری که بیاختیار بعد از خواندن بسیاری از خاطراتش خواننده را به لبخندهای پررنگ و عمیق وا میدارد. طبق گفته خودش این طنز بخاطر آدمهای طنازی بوده که با آنها عمر گذرانده. کسانی که سختی زندگی نتوانسته مانع شاد زیستنشان شود.
«سدنصرالدین» پر است از حکایتها و ضربالمثلها و کنایههای پرمغز. پر از تکیهکلامها و مثالها و اشعار شیرین. پر از حکمتهای عامیانه انسانساز. پر از احترام به احکام دین. پر از مرامها و بزرگیها و چشمپوشی از خطاهای عمدی و یا ناخواسته. هر کدام به فراخور شخصی از افراد خانه. پر است از مردم قدیم. سدنصرالدین تهران را دارد با خیابانهای طهران. ازمحله صابونپزخانه تا شوش و شهرری و امامزادهداوود. از بلوار الیزابت تا میدان شهیاد. این را پایتختنشینها شاید بهتر و ملموستر درک کنند. حتی پر است از بازیهایی که شاید کودکانِ این نسل نه تصوری از آن دارند و نه فضایی برای آنطور بازیها. یا خوراکی و غذاهایی که اگر جلوی بچههای امروز بگذاری تا چند روز به اعتراض از اتاقشان بیرون نیایند. سدنصرالدین پر است از قدمتِ فراموش شده.
اما تنها نقطه ضعف کتاب زبان روایت آن است. شاید خیام با زبان محاوره میخواسته حتی لهجه و نوع استفاده از کلمات را هم در روایت خودش نگه دارد. اما این انتخاب باعث شده کتاب به لحاظ رسمی و فنی دچار اشکال خوانش شود. شاید اگر نویسنده به محاورهنویسی در گفتگوها که در خاطراتش کم هم نیستند بسنده میکرد خوانش دلنشینتری نصیب مخاطبش میشد. شاید چون در کتاب جای لحن و لهجه نیست این سبک نگارشی کمی حال و هوای رسمی کتاب را زیر سوال ببرد.
در هر صورت خیام با قلم جذاب و خاطرات اصیلش توانسته در کتاب سدنصرالدین خواننده را همراه دنیای کودکی خود کند. دنیایی که شاید سخت اما حسرتبرانگیز است. حسرت بهخاطر سادگی صفا و صمیمیت و یکپارچگی و خلوصی که در آدمها و زندگیشان موج میزد و شاید امروز حلقه گمشده سبک زندگی ما باشد.
عنوان اثر: سدنصرالدین/ پدیدآور: امیر خیام/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: ۲۵۴/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/