کتابخانه نیمهشب درونمایه روانشناختی دارد یعنی داستان قائم بر یک اختلال روانی شیوع یافته در عصر حاضر است به نام افسردگی. به همین دلیل ما باید با یک رمان با نظرگاه روانشناختی روبهرو باشیم.
داستان کتابخانه نیمهشب، قصه دختریست که در ملال افتاده و همه چیز زندگیاش را در تداوم یک حسرت عمیق پایانناپذیر میبیند و این ملال به قدری کش آمده که دخترک میخواهد زندگیاش را پایان بخشد اما تجربه مرگ او را به یک جهان داستانی تازه و کوچک به اندازه یک کتابخانه میبرد. در کنشهای داستانی، نورا سید در مواجهه با کتابخانهای قرار میگیرد پر از کتابهای خاص! کتابهایی که گویا هر کدام یک پیام یا حتی پیامد خاص برای نورا سید قهرمان داستان دارند. نورا با خواندن هر کتاب متوجه میشود که هر کدام از این کتابها زندگی او را در شرایطی که ممکن بود داشته باشد تشریح میکند. اصل قصه همین واژه «ممکن» است و البته تقابل دو واژه ممکن و انتخاب. خب تا اینجای داستان ما با یک سوژه ارزشمند روبهرو هستیم که میخواهد بگوید برای هر انسان راههای زیادی برای زندگیکردن وجود دارد و هر انسان در برابر انتخابهایی قرار میگیرد که عملکرد او در فرآیند انتخاب میتواند مسیرهای تازه ایجاد کند.
قهرمان داستان برای رسیدن به هوای تازه در میان روشهای مختلف در رفت و آمد میافتد و این رفت و برگشتها مسیر داستان را شکل میدهد.
مت هیگ در داستانش میخواهد بگوید که هر مسیر تازه و قدم گذاشتن در آن فراتر از رسیدن، خودش به تنهایی حرکت ایجاد میکند و ملال را کنار میزند. اما قصه اینجاست که مت هیگ چهقدر توانسته است این ایده ناب و شایسته را به ثمر برساند؟
ما در داستان کتابخانه نیمهشب با یک مفهوم گسترده از ملال و بعد افسردگی به معنای بالینی آن مواجه هستیم. اما مشکل اینجاست که این مفهوم که ظاهری گسترده و جذاب دارد، آیا به معنا و در واقع به عمق میرسد یا خیر؟ به نظر من نمیرسد. داستان نمیتواند در پیرنگ خود مفهومی به نام افسردگی را در ذهن انسان حل و فصل کند و مخاطب را به شناخت برساند. نویسنده اگرچه با مطرح کردن افسردگی کمی از راه را طی میکند اما به نظر من بیشتر از آنکه دغدغه روانشناختی در رمان مطرح باشد نویسنده به دنبال استفاده ابزاری از واژه افسردگیست زیرا فرآیند ملال و البته رنج در داستان به خوبی پردازش نمیشود و فرآیند ملال در داستان مت هیگ عقیم میماند از این رو نشان دادن رسیدن به آستانه افسردگی و بعد خود افسردگی هم در حد چند واژه و گفتمان سطحی باقی میماند. داستان نمیتواند به نظرگاه روانشناختی خود عمق ببخشد. البته مت هیگ داستانش را بر اساس تجربه خاص خود از یک فروپاشی ذهنی و افسردگی حاد پیریزی کرده است و شاید به همین علت است که او به خاطر این تجربه ملالانگیز گاهی از خط ادبیات و داستان بیرون میزند و میخواهد به گستره وسیع داستانش وسعت بیشتر ببخشد و اطلاعات حاصل از تجربه زیستی خود را بیشتر در اختیار مخاطب قرار بدهد.
گذشته از نقدی که نسبت به این داستان دارم نباید از این نکته مهم غافل شد که نویسنده سعی دارد به مخاطب بفهماند که زندگی هر لحظهاش یک زندگی و یک حرکت است. انسان برای کسب نشاط روحی ناگزیر به حرکت است و حرکت در بند خواستن. نویسنده به فعل «خواستن» حس و حال داستانی ماجراجویانه بخشیده است تا مخاطب را بیشتر با خود همراه کند.
در هر حال هنر برای هنر است و قرار نیست که زندگی کسی با خواندن یک اثر داستانی آن هم یک داستان فانتزی، دستخوش تغییر شود و همینطور ما از ادبیات داستانی با نظرگاه روانشناسی انتظار نداریم که بتواند گرههای ذهنی مخاطب را حل و فصل نماید. کار داستان بیش از هر چیز سرگرم کردن مخاطب است. اما داستان روانشناسی مولفههایی دارد از جمله تعریف درست از یک گره روانی و بعد از آن نشان دادن راهحلهای انسانی، مثل آزمودن مسیر خطا و یافتن مسیر درست و مهمتر از همه بیان واقعیت و ارائه تحلیل واقعی که ما در کتابخانه نیمهشب کمتر با آن مواجهیم و بیان مسئله در حد صورت مسئله باقی میماند و به حل مسئله درست و عمیق نمیرسد.
اگر چه هر داستانی با هر مضمونی میتواند برای مخاطبان ایجاد انگیزه نماید و این داستان نیز از این قاعده تاسی میکند.
«زندگی الگوهای مختلفی دارد و ریتمی دارد. وقتی در یک زندگی گیر میافتیم، آسان است که در خیالاتمان تصور کنیم همه اتفاقات منفی نتیجه آن شیوه خاص زندگی کردن است، نه نتیجه خود زندگی کردن. منظورم این است که اگر میفهمیدیم هیچ شیوه زندگیای نمیتواند ما را در برابر غم ایمن کند، همه چیز سادهتر میشد. فقط باید بفهمیم که غم نیز جزئی از ذات شادی است. نمیتوان شادی را داشت و غم را نداشت. البته هر دوی آنها حد و میزان خود را دارند، اما زندگی ایدئالی وجود ندارد که ما در آن مدام در شادی محض غرق شویم. تصور اینکه چنین زندگیای وجود دارد، فقط باعث میشود در زندگی فعلیمان بیشتر احساس غم کنیم.»
عنوان: کتابخانه نیمهشب/ پدیدآور: مت هیگ؛ مترجم: امین حسینیون/ انتشارات: ثالث/ تعداد صفحات: ۴۲۳/ نوبت چاپ: بیستم.
انتهای پیام/