راوی و نویسنده هر دو ساده و صمیمی پیش رفتهاند و نسرین باقرزاده زندگی واقعیاش را آنقدر واقعی روایت کرده که میشود با او به سالها قبل قبر سفر کرد و جهان و زندگی را از دریچه چشمهای نگاه کرد.
*خطر شیرین لو رفتن ماجرا
فکر کنم بهتر باشد اول این بخش یکی از این مهرهای بزرگی که در نقد فیلمهاسی سینمایی چاپ میکنند، افزدوه شود، هر چند این خلاصهای است از داستان و هرگز لذت خواندن آن توام با درک جزئیات را ندارد، اما خواهناخواه خیلی چیزها را لو میدهد و ما هم برای نوشتن مفصل از داستان کریزی از این کار نداریم.
«نسرین خانم» ما را میبرد به سالها دور، روایت را از روزهایی آغاز میکند که مادربزرگش دست فرزندانش را میگیرد و از روستایی تیفوسزده در استان فارس میگریزد، در بین راه دو دخترش، مادرشوهرش و بعد خودش میمیرند و سکینه یعنی مادر راوی تنها میماند، تا روزی که پدرش حسینقلیخان که یکی از خانزادههای معروف هم بوده بازمیگردد و او را پیدا میکند. یکی از تاثیرگذارترین بخشهای کتاب که البته به شکل دردناکی و با تغییر چند نام در انتهای کتاب هم تکرار میشود مربوط به مرگ مادربزرگ راوی است، او دست سکینه را میگیرد و توصیه میکند که زنده بماند و منتظر پدرش باشد، از این تنها بازمانده میخواهد در کنار پدرش زندگی خوبی داشته باشد، همانطور که خودش هم در کنار دو دختر دیگرش در بهشت خوشبخت زندگی خواهد کرد. این اتفاق که حالا خواندنش هم برای ما زخم است، حتما برای سکینه التیام بوده که زنده میماند، به پدرش میرسد و البته بیشمار دشواری دیگر میبیند اما به زیستن ادامه میدهد. سکینه دو بار ازدواج میکند و نسرین حال ازدواج دوم اوست، و دوبار همسر از دست میدهد، عشق از دست میدهد و باز هم میماند تا به عشق فرزندانش و سختی هم بسیار میکشد.
این داستان عاشقانه اما تمامی ندارد، نسرین و بهمن عاشق هم میشوند. بهمن پسردایی نسرین است و آنها در سنین پایین با هم ازدواج میکنند. هنوز وسایل خانهشان را نچیدهاند که شعلههای جنگ تحمیلی گریبان شهر را میگیرد و آبادان را کمکم تا مرحله سقوط پیش میبرد. نسرین دور از بهمن که دل از دفاع و وطن نمیکند روزگار سختی را میگذراند و اغلب بچههایش را دور از او به دنیا میآورد. دخترش ساجده یا همان «ساجی» که نام کتاب هم برگرفته است عنوانی است که مادر، کودکش را صدا میزند خیلی کوچک است که میمیرد و بعدتر پدرش بهمن هم شهید میشود. حالا این نسرین است که برای دلداری بچههایش میگوید بابا با ساجی، من با شما. آنها توی بهشت با هم خوشبخت زندگی میکنند و من اینجا با شما.
*آنها که از عاشقی انصراف نمیدهند
حالا به نظر شما داستان لو رفته است؟ شاید خط کلیاش لو رفته باشد، اما محال است بشود از جزئیات ساده و زندگیبخشی که نسرین خانم گفته دل کند. از حال و هوای عروسیها در آبادان تا روزهای سیاه جنگ همه در روایت ساده او جای خودشان را دارند و تصویری واقعی از زندگی ارائه میکنند. با خواندن «ساجی» ما زندگی چند نسل را زندگی میکنیم، زنهایی که برای عشق ورزیدن آفریده شدهاند، با عشق شروع میکنند، بارها شکست میخورند اما از عاشقی انصراف نمیدهند و فرزندانشان این عشقهایی که نتیجه عشقشان بودهاند را بزرگ میکنند. آنها هرگز از عاشقی پشیمان نمیشوند، هرچند که همه زود میفهمند که حق با حافظ بوده، عشق اولش آسان نموده اما بعد دیدهاند که این دریا چه موج خونفشان دارد…
میشود با روایت نسرین خانم ساجی، در بازارماهیفروشهای قدیم آبادان راه رفت، میشود هوس سمبوسه کرد، میشود عاشق شد، عروس شد، عروسی رفت و بعد از عشق بهمن کمکم عوض شد و دنیا را دیگرگونه تماشا کرد، حالا خودتان بگویید کدامیک از این حسها و دهها حس دیگری که در کتاب وجود دارد را توانستهام با نوشتن سطور بالا لو بدهم؟ هیچکدام… من یک خطی قصه را گفتهام اما کشمکشها و فضاهای داستانی همیشه در قصه جا میمانند، قصه چیزی است شبیه همان روایتهای داستانی گذشتگان که آدم اولش را که میخواند یا میشنود تا آخرش را میداند اما ادامهاش را هم میخواهد و دنبال میکند، داستان اما چالشهای شخصیتهاست با زندگی و پیش رفتن با آنها تا انتهای مسیر، رسیدن به اینکه چگونه پایانی که احتمالا میدانسته و یا حدس میزدیم، چگونه است رخ میدهد.
*راوی و نویسنده خوب
داشتن یک راوی باحوصله و صادق و یک نویسنده با کنجکاوی و آشنایی با اصول روایت مهمترین نیازهای هر کتاب خاطرهای است و باید گفت «ساجی» این هر دو را دارد. بهناز ضرابیزاده پیشتر نوشتن چند کتاب خاطره دیگر از جمله «دختر شینا» و «گلستان یازدهم» را هم بر عهده داشته و در «ساجی» این نکته مهم را دوباره به ما یادآوری میکند که نوشتن را بلد است و میداند چگونه نبض مخاطب را بگیرد توی دستش. این شروع و پایان جالب هم از تکنیکهای مهم داستاننویسی بوده و در بسیاری از داستانهای موفق دنیا دیده میشود؛ «کجا تمامش میکنی؟ همان جایی که شروعش کردم!»
نسرین خانم هم هرچند همانطور که راوی در ابتدای کتاب میگوید با مرور این خاطرات ناخوش میشود و برمیگردد به دشواریهای گذشته، اما راستش این کتاب با همه تلخیهاش شیرین است. مثل تماشای یک عالم خرمالوی گس روی درخت در فصل پاییز است، میفهمی برگریزان است اما زیباییها و حضور مداوم زندگی اجازه نمیدهد تسلیم شوی، هنوز هم برای تماشا چیزهایی هست، میشود جیب بچهها را از نخودچی و کشمش پر کرد و رفت به سفر فرداها. حالا هر قدر هم که عشق دشوار باشد، هر قدر هم روزگار سخت بگیرد، این راوی و نویسنده، این دو زن که روای دشواریهای جنگ تحمیلی هشت سالهای هستند که برای زنان و بچهها دشواریهای بسیاری داشته، بلد بودهاند زندگی را و عشق را حفظ کنند. بلد بودهاند از عشق پاسداری کنند و این اتفاق کمی نیست.
*یک نکته بیربط اما مرتبط!
جمعآوری خاطرات دوران جنگ تحمیلی اتفاق مهمی است، حتی خاطراتی از جنس آنچه نسرین خانم روایت میکند و اتفاقا نکته سری و عملیاتی نداشته و فقط روایت زندگی است. اما طی یک دهه گذشته بازار کتاب و ناشران دولتی تنها در سیطره کتابهای خاطره بوده است. خاطرهها روزی تمام میشوند اما داستان و رمان نه. با همه اهمیت جمعآوری خاطرات، این نهادها باید دوباره توجه بیشتری به رمان و داستان جنگ نشان دهند. هیچ شکی نیست که این خاطرات باید ثبتوضبط شوند اما ارائه آنها در قالب داستان بخصوص در سطح بینالمللی به مراتب تاثیر بیشتری خواهد داشت. همین کتاب «ساجی» به عنوان یک مجموعه خاطره قابلیت تبدیل به رمانی سراسر شور و زندگی و جنگیدن با دشواریها بوده و میتواند الگوی خوبی برای زن ایرانی باشد. این همه مجموعه خاطره ماده خام بسیار خوبی برای نگارش فیلمنامه و رمان و داستان هستند و اگر این اتفاق بیفتد با انبوهی آثار بسیار خوب در حوزه دفاع مقدس روبهرو خواهیم شد.
انتهای پیام/