پاسخ هرچه باشد یقینا تخیلی بودن آن نیست! هم به این دلیل که نویسنده دقیقا تجربه این سفر را داشته، البته در 9 تا 11 سالگی ماجراجوییهایش کوچک بوده و در محدوده شهر و کشور خودش اما در 25 سالگی دقیقا این سفر را با دوچرخه و طی 4 سال تجربه کرده است، و هم به این دلیل که جنس ژانر تخیلی مورد پسند کودک و نوجوان با بزرگسال تفاوت دارد اما از این مجموعه هر دو گروه لذت میبرند.
ماجرا از بلندپروازی و خیالپردازی نوجوانانه قهرمان کتاب شروع میشود. اتفاقی که از قضا بین بچههای این رنج سنی بسیار شایع است و اغلب در نطفه خفه میشود. گاهی با دستانداختن دوستان و همسنوسالهایشان، گاهی با تذکر از طرف معلم و مدرسه که به جای این فکر و خیالها و آرزوهای محال و دور و دراز، درسات را بخوان تا در آینده بتوانی برای خودت کسی شوی، و گاهی هم از طرف والدین و خانواده که از این شرایط ابراز نگرانی میکنند و معمولا برای تغییر آن به محدودیت روی میآورند؛ از ایجاد محدودیت در کتابها و فیلمهای مورد علاقه فرزندشان گرفته تا اعمال محدودیت رفت و آمد با دوستان همحسشان که احتمالا با میدان دادن به بیان این رویاپردازیها، در تشدید این افکار نقش بسزایی دارند. نتیجه هم که نیازی به گفتن ندارد! مدرسههایی مملو از دانشآموزان مشغول درس و مشق که ذوق و تخیل و بلندپروازی در روحشان به بند کشیده شده و رباتوار با خواندن و نوشتن و امتحان دادن و قبول شدن مدارج تحصیلی را یک به یک طی میکنند و احتمالا جایی وسط این مسیر برای همیشه با رویاهایشان خداحافظی میکنند…
برای قهرمان این کتاب هم از طرف همکلاسیها و معلم مدرسه همین اتفاق افتاد. اما خانواده طوری از این افکار و تصمیم حمایت کردند که حتی شما هم به عنوان خواننده برای دقایقی مبهوت خواهید شد! و این به نظر من، منی که مادر یک پسر نوجوان هستم، نقطه عطف ماجراست و تلنگری برای همه پدرومادرها! قرار نیست همیشه و همه رویاهای بچهها محقق شوند ولی مهم است به بچهها فرصت ابراز وجود داده شود. فراهم کردن زمینه دنبال کردن رویاها حتی اگر در حد معرفی کتاب و انیمیشن مرتبط یا گردش و تفریحی خانوادگی برای آشنایی با فضای مورد علاقهشان باشد، کمترین کاریست که از دست والدین برمیآید ولی تاثیرات بزرگ و شگرفی در شخصیت و روحیه و حتی مسیر زندگی نوجوان خواهد داشت!
به متن کتاب که نیم نگاهی داشته باشیم، باید گفت گاهی در داستان ابهاماتی وجود دارد که بزرگترها ممکن است ذهنشان درگیر شود یا گمان کنند محال و غیرممکن است (مثل حجم و وزن خوراکیهای تام در طول سفر، مخصوصا چند هفتهای که در بیابان آفریقا به تنهایی رکاب میزد، یا میزان پولی که از ابتدا همراه داشته و ظاهرا هیچوقت هم تمام نمیشده، یا مواردی از این دست)، اما این موارد چندان مهم نیست. مهم پیامی است که با خواندن این کتاب به مخاطب اصلی آن یعنی نوجوان میرسد: «خیالپردازی کن و رویاهایت را دنبال کن!» اهمیتی ندارد که دیگران تاکید میکنند نمیشود. مهم این است که تو بخواهی بشود و برای آن تلاش کنی.
و امتیاز مثبت سوم این مجموعه هم اطلاعات عمومی گردشگری است که در قالب برگههایی از دفترخاطرات تام به مخاطب داده میشود، ساده و مفید و ضروری. به طوری که در کوتاهترین شکل، نکاتی از کشورهای رد شده به عنوان یادگاری مطرح میشود که گاهی این نکات اطلاعات جغرافیایی است، گاهی اطلاعات عمومی و گاهی کلمات پرکاربرد در زبان آن کشور. در مجموع این اطلاعات از باب حجم و محتوا برای نوجوان کافی و صدالبته جذاب هستند. هرچند برای مای بزرگسال احساسی به همراه دارد که ایکاش بیشتر و کاملتر بود!
لیدا هادی، مترجم این مجموعه، با ادبیاتی روان و صمیمی نقش بسزایی در همراه کردن مخاطب فارسی زبان با آن دارد و باید به او و نشر اطراف، به خاطر اعتماد به او، یک خداقوت اساسی گفت.
عنوان: پسری که دور دنیا را رکاب زد، کتاب اول سفر به اروپا و آفریقا/ پدیدآور: الستر هامفریز، مترجم: لیدا هادی/ انتشارات: اطراف/ تعداد صفحات: 126/ نوبت چاپ: دهم.
انتهای پیام/