سمت روشن قلم پیرمرد ژاپنی

به مثابه کتاب مقدس نوشتن

28 خرداد 1401

«داستان‌نویسی به مثابه شغل» به عنوان یک کل واحد قابل ارزیابی نیست. چرا که مجموعه جستارهای این کتاب پله‌هایی برای رسیدن به یک مقصد مشخص نیستند. در واقع این کتاب کشکولی است از تجارب نویسنده‌ای هفتاد ساله که مشخصا به شکل پراکنده نوشته شده‌اند.

فرض بگیرید هاروکی موراکامی نشسته است در کنار جوانی مشتاق نویسندگی و هرازگاهی نکته‌ای به ذهنش رسیده و آن را در ضمن حکایتی از زندگی خود به شاگرد انتقال داده است. کیفیت بالا و پایین این نصیحت‌ها باعث شده تا نتوان نظری قطعی و یکدست در مورد کتاب داد. به همین خاطر در مورد بخش‌هایی از این کتاب توضیح مختصری خواهم داد.

فصل اول این کتاب قطعا یک شاهکار است. موضوعی که موراکامی بر آن دست گذاشته درّ نایابی است که کشفش از تنها یک نویسنده کهنه‌کارِ پرکار برمی‌آید. این جمله از نویسندگان بسیاری شنیده شده که همه می‌توانند یکی دو کتاب بنویسند، نویسندگی تازه از آغاز کتاب سوم شروع می‌شود. موراکامی با بیان نکته‌ای باریک‌تر از مو توضیح می‌دهد چرا این همه نویسنده با یک کتاب داریم و چرا برای استمرار در امر نوشتن علاوه بر سخت‌کوشی مقداری کند‌ذهنی ضروری است. او در همین ابتدای کتاب ترازویی به شما عطا می‌کند که اگر خود را صادقانه در کفّه آن بگذارید متوجه خواهید شد آیا شرط اصلی نویسنده شدن را دارید یا خیر.

فصل دوم تکرار همان سرگذشت مشهور موراکامی است. کافه‌داری که در سی سالگی تصمیم می‌گیرد یک رمان بنویسد و بعد به یک نویسنده تمام وقت تبدیل می‌شود. ماجرایی که نسخه قدیمی‌اش را در کتاب «از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» خوانده‌ایم. در اینجا بیست تا سی سالگی آقای نویسنده با تفصیل بیشتری مرور می‌شود. موراکامی توضیح می‌دهد چطور کار سخت در کافه سبب شد در امر نویسندگی دوام بیاورد و چگونه این تجربه خمیره مایه‌ای برای قصه‌هایش شد. موراکامی با نوشتن این فصل نشان می‌دهد تبدیل شدنش از یک کافه‌دار به یک نویسنده حرفه‌ای تحولی یک شبه نبوده است. بلکه با سخت‌کوشی‌های فراوانی همراه بوده که تنها از یک انسان ژاپنی برمی‌آید.

فصل سوم یک فصل نابه‌جا است. پیش از پرداختن به اصل مبحث نوشتن، نویسنده در مورد جوایز ادبی سخن می‌گوید. موراکامی بیان می‌کند به دلیل روحیات فردگرایانه افراطی که دارد این جوایز هیچ‌گاه برایش محلی از اعراب نداشته‌اند. نه در آن‌ها شرکت کرده است و نه دغدغه‌ داوری در این‌گونه مسابقات را داشته است. البته این موضوع برای نویسنده ایرانی نیز نباید جایگاهی داشته باشد. زیرا جز ارزش مادی ارمغان دیگری ندارند. جوایز ادبی پتانسیل ضریب دادن به فروش کتاب و موج فرهنگی ایجاد کردن در جامعه را ندارند. پس حتی اگر مثل موراکامی شخصیتی انزواطلب ندارید این قضیه نباید دغدغه ذهنی‌تان باشد.

اگر تصمیم جدی گرفته‌اید که نویسنده شوید به فصل چهارم تا هفتم این کتاب به مثابه کتاب مقدس نویسندگی نگاه کنید. مهم ترین سوال هر فرد در ابتدای مسیر نوشتن این دو مورد است: چه بنویسم؟ چطور بنویسم؟ آثار متعددی برای راهنمایی افراد تازه کار نوشته شده‌اند. اما عمدتا پاسخ سرراست و دقیقی به این سوالات نمی‌دهند. موراکامی با بیانی شفاف و ارائه پاسخ‌هایی ساده کمکتان می‌کند بر ترس‌های پیشا‌نوشتن غلبه کنید و بدون تشویش قلم را به دست بگیرید و در مورد آنچه دوست دارید بنویسد. تنها شرطی که پیش پای شما می‌گذارد مسئله نظم است. موراکامی با مثال آوردن از فرآیند نوشتن شخصی‌اش نشان می دهد که همیشه مصالحی برای نوشتن وجود دارد و می توان اثری جهانی خلق کرد ولی در ضمنش باید به لوازم نویسندگی ملتزم باشید. مثلثی که موراکامی برای اصالت یک اثر قائل می‌شود یک نکته طلایی است. نگاهی که به دور از هرگونه شعارزدگی و ایدئال‌گرایی غیرواقعی، با ذکر یک خاطره، نمایی شفاف و ساده از یک اثر اصیل را به مخاطب نشان می‌دهد. همچنین زاویه دید او به شغل نویسندگی جذاب و بکر است. اعتقادی که مطمئنم از همان روحیه سخت‌کوشانه ژاپنی نشات می گیرد. در نگاه او نویسنده خالقی نیست که تنها با گرفتن الهامات غیبی به آفرینش ادبی دست می‌زند. بلکه نویسنده‌ای از نظر موراکامی موفق است و می‌تواند به طور مداوم بنویسند که خود را صنعتگری بداند که هر روز لباس کار بپوشد و برای نوشتن کلمه به کلمه یک جمله عرق بریزد. شاید بعضی روز‌ها انوار غیبی کار را برایش آسان‌تر بکنند ولی او در هر صورت باید مقدار معیّن هر روزه را بنویسد. حتی در کتاب «از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» مخاطب به طور قطع قانع نمی‌شود که چرا یک نویسنده باید هر روز بدَود. اما با خواندن فصل هفت این کتاب متوجه می شوید؛ نویسنده‌ای که قرار است برای فعالیت نوشتن مثل یک کارگر معدن زحمت بکشد در کنارش به فعالیتی نیاز دارد که بنیه جسمی‌اش را حفظ کند.

پایان فصل هفتم به گمان من پایان این کتاب است. پنج فصل بعدی صرفا موضوعاتی هستند که نویسنده دوست داشته در مورد آن‌ها سخن بگوید. این چند جستار که اتفاقا حاوی نظرات خوب و ارزشمندی هستند به جنبه‌های پیرامونی نویسندگی می‌پردازند. در واقع مخاطب این بخش کتاب، کسان دیگری هستند. خوانندگان پیگیر موراکامی می‌توانند در این چند جستار در حال و هوای تفکرات موراکامی قدم بزنند و نسبت به جهان‌بینی داستان‌هایش شناخت بیشتری پیدا کنند. همچنین این چند فصل حاوی نکاتی است که بیشتر به درد نویسندگان جدی داستان می‌خورد. کسانی که گام‌های اولیه را برداشته‌اند و حالا در فرآیند پسا‌نوشتن قرار است داستان خود را به دست مخاطب برسانند. موراکامی بیان می‌کند در عرصه جهانی، صرف نوشتن داستان خوب کفایت نمی‌کند بلکه تلاش و همت خود نویسنده اهمیت به سزایی دارد. او با مرور خاطراتش نشان می‌دهد اگر پیگیری‌های شخصی‌اش نبود شاید این مقدار آوازه‌اش در جهان بلند نمی‌شد.

چه موراکامی و داستان‌های عجیب و نامتعارفش را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، او نویسنده بزرگی است. گرچه خودش اعتراف می‌کند که شانس و دست روزگار در موفقیتش دخیل بوده‌اند اما نمی‌توان منکر تلاش و پشتکار ستودنی‌اش شد. عمده داستان‌های او با محوریت شخصیت‌هایی است که از تنهایی رنج می‌برند و همچنان درگیر آدم‌ها و اتفاقات گذشته زندگی خود هستند. جهانی غم‌انگیز و تلخ که مخاطب خاص خودش را می‌طلبد. اما اگر به دنبال روی روشن و آفتابی قلم این نویسنده هستید، دو کتاب جستارش را از دست ندهید. در نگاه اولی موراکامی در این دو کتاب صرفا در مورد تجربه خود از دویدن و نوشتن حرف می‌زند، اما مطالعه آن‌ها درکی عمیق‌تر به شما هدیه می‌کند. پیرمرد ژاپنی بخش‌هایی از زندگی را که دوست داشته برش زده و به جهان بخشیده است. قطعه‌هایی پرشور و رضایت‌بخش از یک عمر.

 

عنوان: داستان‌نویسی به مثابه شغل/ پدیدآور: هاروکی موراکامی، مترجم: سیدآیت حسینی/ انتشارات: پرنده/ تعداد صفحات: 347/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید