پیشگویی جنگ داخلی در «بیروت 75»

تراژدی یک فروپاشی

27 مهر 1401

داستان «بیروت ۷۵» به قلم خانم غاده السمان، نویسنده سوری (که البته در ایران بیشتر با شعرهایش شناخته می‌شود)، جزو ادبیات پادآرمان‌شهری به شمار می‌رود. پادآرمان‌شهر یا مدینه فاسده در برابر مدینه فاضله و آرمان‌شهر قرار دارد. برخی صاحب‌نظران این کتاب را پیش‌بینی جنگ داخلی لبنان برمی‌شمرند زیرا مدتی پس از چاپ این کتاب، جنگ داخلی گسترده‌ای در لبنان به راه افتاد.‌

این داستان با پنج شخصیت محوری (یاسمین، فرح، ابوالملا، مصطفی، طعان)، تحلیلی آشفته و کابوس‌وار از فضای ناگوار لبنان در آستانه جنگ داخلی این کشور ارائه می‌دهد، و اگر جملات شاعرمآبانه نویسنده بر تار و پود داستان سایه نمی‌افکند می‌توانست گویاتر شرایط یک جامعه فروپاشیده منتج به جنگ داخلی را برای مخاطب بی‌طرف ارزیابی کند.

گفتنی است جنگ داخلی لبنان «حرب أهلیة لبنانیة» از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ به طول انجامید و در حدود صد و بیست هزار نفر کشته بر جای گذاشت. بر اثر این جنگ یک میلیون نفر لبنان را ترک کردند. نویسنده در سطری از داستان پیشگویی خود را از جنگ داخلی و از زبان شخصیت فرعی به نام فائزه چنین بیان می‌کند: «اندوه بسیار می‌بینم... خون می‌بینم... خون زیاد!»

پیش از سخن گفتن درباره «بیروت‌ ۷۵» خوب است به یک نمونه جنجالی از ادبیات دیستوپیایی اشاره کنیم. رمان «قلعه حیوانات» اثر جورج اورول یکی از مشهورترین کتاب‌های دیستوپیایی و دارای ماهیت افشاگرانه است. قلعه حیوانات نمودی از وقایع قبل و دوران استالین و انقلاب روسیه و بعد از آن است. داستان بیروت‌ ۷۵ نیز همانطور که گفته شد مثل اغلب آثار دیستوپیایی ماهیت آینده‌نگرانه و افشاگرانه ناشی از وضعیت منحط جامعه مورد بحث را ارائه می‌دهد. مخاطب با خواندن اوصاف نویسنده از بیروت، با خود می‌گوید «با وجود چنین شرایط فاجعه‌بار و این حجم از فساد و تباهی، آیا راهی جز فروپاشی و انحطاط وجود دارد؟»، انحطاط پیش‌رو، ویرانه‌‌ای حاصل از اکنون اهریمنی نویسنده است.

بررسی ادبیات عرب نشان می‌دهد جوامع عربی و به طور خاص برخی سردمداران فرهنگی جهان عرب، روی خوشی به ادبیات دیستوپیایی نشان نداده‌اند، از جمله قلعه‌حیوانات که در امارات ممنوع شد و مسئولان این کشور به بهانه سخن گفتن خوک‌ها در این داستان که بالطبع موجودات نجسی به شمار می‌روند از چاپ و انتشار این کتاب خودداری کردند. اما در مقابل غربی‌ها شیفته ادبیات دیستوپیایی هستند، به ویژه وقتی بخواهند از منفی‌بافی‌های آن، علیه مخالفانشان استفاده تبلیغاتی کنند؛ مثلا «سیا» آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا، از قلعه حیوانات به عنوان تبلیغات استفاده کرد و در عملیاتی، بالون‌هایی را از آلمان غربی برای رها کردن نسخه‌های رمان روی کشورهای پرده آهنین مانند لهستان و چکسلواکی به پرواز درآورد. «سیا» بودجه فیلم انیمیشنی قلعه حیوانات را که بر اساس این رمان ساخته شده بود در سال ۱۹۵۴ تأمین کرد. پس جای تعجب نیست اگر بیروت‌ ۷۵ از سوی جامعه عرب پس زده شود و در مقابل جایزه «فولبرایت» را از آن خود کند.

بیروت‌ ۷۵ در زمان انتشار به دلیل صراحت لهجه و شجاعت نویسنده زن در ورود به محدوده‌های مگوی جامعه لبنانی، بازخورد گسترده‌ای در جهان عرب داشت.

داستان از مسافرت دو شخصیت اصلی یاسمین و فرح (اسم مرد در عربی) با تاکسی از مبدأ دمشق به مقصد بیروت آغاز می‌شود. هر کدام برای هدفی از جمله ثروت، شهرت و عشق و آزادی… عازم بیروت شده‌اند. در صفحات نخستین نویسنده از کلمه خورشید و مفهوم نور که از پنجره‌های ماشین به مسافران می‌تابد برای نقب زدن به مفهوم نسبی بودن حقیقت استفاده می‌کند. مفهوم نسبی بودن حقیقت از جمله مفاهیم فلسفی مورد علاقه ادبای جهان عرب است، پیش‌تر در تحلیل داستان «شادی‌های‌ گنبد» اثر نجیب‌ محفوظ به این مفهوم پرداخته‌ایم. فرح از نوری که به داخل تاکسی می‌تابد ابراز ناراحتی می‌کند اما یاسمین از نور خورشید لذت می‌برد و به سرمستی و حس خوشایند می‌رسد.

نویسنده در صفحات نخست می‌گوید هر کدام از مسافران پیش از رسیدن به بیروت، آن را با دید متفاوتی می‌نگریست. در ذهن مسافران فقط یک بیروت نبود بلکه پنج بیروت بود و فقط راننده بود که بی‌خیال و بی‌طرف به نظر می‌رسید. هر چقدر داستان جلو می‌رود مفهوم نسبی بودن حقیقت پوچ‌‌تر می‌شود. نسبی بودن حقیقت برای مخاطبی که با نمایش رعب‌آور زندگی در بطن بیروت مواجه می‌شود به حقیقت مطلق ترسناکی تبدیل می‌گردد. با وجود اینکه، مسیر مسافران در بیروت از هم جدا می‌شود اما در انتهای داستان همه کاراکترها حتی بومیان شهر در حقیقت مطلق و تلخ بیروت هضم می‌شوند و به همگرایی تراژیکی می‌رسند. داستان مفهوم یوتوپیا را به چالش می‌کشد و آن را باوری خطرناک بر می‌شمرد و القا می‌کند که مفاهیم فضیلت‌گرایانه فقط در ذهن زیبا به نظر می‌رسند و هر گونه خیالبافی درباره یوتوپیا، آدم را بیچاره می‌کند و انسان یوتوپیا زده در مواجهه با حقیقت با سر به زمین می‌خورد. این داستان اسطوره «ایکاروس» یونانی را نیز به یاد می‌آورد. ایکاروس با بال‌های مومی در آسمان پرواز کرد و چنان شیفته پرواز به سوی خورشید بود که اوج گرفت و بالا و بالاتر رفت، سرانجام تا حدی به خورشید نزدیک شد که بال‌های مومی از گرمای خورشید، آب شد و ایکاروس سقوط کرد و پرواز خوش‌خیالانه، سبب مرگش شد، درست شبیه سرنوشت شوم همه شخصیت‌های داستان بیروت‌ ۷۵ که ساده‌لوحانه در جستجوی خوشبختی عازم بیروت شدند.

نویسنده می‌گوید همه چیز از دور زیباست، برای حفظ زیبایی هر آنچه در ذهنت زیباست، از دور به تماشایش بنشین و به نزدیک شدن خطر مکن، اما اگر هم نزدیک شدی منطقی باش و همه چیز را با معیار واقعیت‌ها بسنج تا به مهلکه و مرگ ناشی از موهومات خودساخته‌ات دچار نشوی.

بیروت‌ ۷۵ تراژدی جامعه‌ای است که کنترل‌های اخلاقی خود را از دست داده است. غاده السمان هر یک از شخصیت‌ها را به صورت ترکیبی پیچیده از احساسات، خواسته‌ها، اعمال خوب و بد توصیف می‌کند، به طوری که هیچ شخصیتی را نمی‌توان به طور مطلق دوست داشت و یا مطلقا از او متنفر بود.

فقر و تنازع برای بقا در یک سیستم طبقاتی نابرابر که در آن ثروتمندان از فقرای شهر برای رفع نیازهای غریزی خود استثمار می‌کنند از جمله دغدغه‌های پرداخته شده در بیروت ۷۵ است. رمان بهای اخلاقی پرداخته شده در ازای غلبه بر فقر را مورد بحث قرار می‌دهد. قهرمانان برای غلبه بر فقر در مقابل انتخابی دشوار قرار می‌گیرند: «آیا گرسنه و فقیر بمانند و یا برای ادامه حیات، اخلاق را زیر پا بگذارند تا نیازهایشان را برآورده کنند؟!» این سوال در حیطه عدالت اجتماعی مطرح می‌شود؛ آیا کسی که در بدبختی زندگی کرده است می‌تواند وجدان و اخلاق خود را به فردی که در خانواده ثروتمند زندگی می‌کند بفروشد؟

از جمله موضوعات حائز اهمیت در داستان، زنان عرب و محدوده رابطه با جنس مخالف و عشق مشروط است. غاده السمان از توصیفات جنسی در رمان برای هدف روایی استفاده می‌کند که به وقایع رمان عمق می‌بخشد. این توصیفات نسبتاً اندک، در خدمت روایتی عاشقانه نیستند، بلکه در خدمت ایده داستان در مبحث عدالت اجتماعی و زیست زنانه در دنیای مبتلا به جهان‌بینی مردانه، قرار می‌گیرند. نویسنده در خلال وقایع، موضوع سرکوب جنسی را که معتقد است زنان عرب سال‌هاست از آن رنج می‌برند، مطرح می‌کند و به آثار اخلاقی و انسانی آن اشاره می‌کند. یاسمین که از سرکوب همه‌جانبه رنج می‌برد، به رابطه جنسی با معشوق ثروتمند و شیاد خود معتاد می‌شود. غاده السمان در برخی از موقعیت‌های رمان نگاه ریاکارانه جامعه مردسالار به زن و استانداردهای دوگانه در موضوع آبرو و شرافت را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد، اخلاقیاتی که به مقتضای مصلحت مردان تغییر می‌کند و در ماجرای یاسمین و برادرش نمود می‌یابد. او در سطری از داستان آشکارا کاراکتر یاسمین را که در تله رابطه با نمر (بچه پولدار بی‌احساس) افتاده است نماینده سرکوب علیه زن عرب معرفی می‌کند و می‌گوید: «امروز من (یاسمین) یک بیمار منحرف هستم که خود را وقف بستر کرده‌ام و در خونم شهوت هزارساله همه زنان عرب در بند است».

«تنانگی اجباری» به جای «زنانگی مطلوب فطری» یاسمین را دچار بحران هویتی کرده است. در نهایت سر یاسمین این دختر دمشقی سرگشته، به دست برادرش و به نام شرف و آبرو بریده می‌شود و…

از سوی دیگر فرح به عنوان مرد، قربانی استثمار جنسی می‌شود. او که برای فرار از فقر و بدبختی عازم بیروت شده، قربانی یکی از اقوام ثروتمند خود به نام «نیشان» می‌شود که او را استثمار جنسی کرده است. فرح هویت مردانه خود را گم می‌کند، دچار توهم ناشی از مواد مخدر می‌شود. او برای تبدیل شدن به خواننده معروف و کسب عنوان دهان‌پرکن «مطرب خوش‌الحان»، بهای سنگینی به قیمت از دست دادن شرافت و مردانگی‌اش می‌پردازد. او در عوالم جدید به درک جدیدی از زندگی می‌رسد و به جای بیروت خود را در «سدوم» شهری که مردمش به خاطر لواط مورد عذاب خدا واقع شدند، می‌بیند.

امید در مقابل مرگ، ساده‌لوحی در برابر بلوغ و خیال‌پردازی در برابر واقع گرایی و پرداختن به سه ترس بنیادین بشر (ترس از فقر، ترس از تنهایی و ترس از مرگ) از جمله مفاهیم داستان است. ملغمه‌ای از همه اینها در شخصیت مصطفای جوان تجسم یافته است. شایان ذکر است که مصطفی تنها شخصیتی است که آگاهی و قطب‌نمای اخلاقی خود را کاملاً از دست نداده است و به جای باور به یوتوپیا و آن چراغ جادویی که پدر پیرش به آن اعتقاد دارد، سعی می‌کند به همه چیز نگاه رئالیستی داشته باشد و تنها شخصیتی است که غاده السمان برای او پایانی اجتناب‌ناپذیر قرار نداده است. غاده السمان با شخصیت مصطفی که عدالت و حق و حقوق را نه در یوتوپیا بلکه در مبارزه با موانع و مواجهه با ترس‌ها جستجو می‌کند، ابراز امیدواری می‌نماید که جوانان نسل آینده در اهداف و آرمان‌های خود بازاندیشی کنند. «نمر» شخصیت منفی داستان که با پول و قدرت هر غیرممکنی را ممکن می‌کند در توصیف مصطفی چنین می‌گوید: «نمی‌شود به آسانی مصطفی را به اطاعت واداشت. او از کلمات خطرناکی مثل کرامت و حق و عدالت استفاده می‌کند.».

آداب و رسوم و سنت‌های ناعادلانه در مقابل خودسازی فردی، و خواسته‌های گروهی در مقابل خواسته‌های فردی در شخصیت طعان، جوان جاه‌طلب تجسم می‌یابد. طعان که پس از تحصیل در رشته داروسازی با رویاهایش به بیروت بازگشت، خود را قربانی یک مسئله انتقام‌جویی عشیره‌ای می‌بیند. او نشان‌دهنده تمایل به توسعه و آزادی فردی می‌باشد که در برابر فشار جامعه‌ای که به آداب و سنن خود چنگ می‌زند، عاجز و ناتوان شده است. طعان می‌خواست فردی مستقل و متکی به باورهای شخصی خود باشد، اما بعد از اتمام تحصیلات به جامعه‌ای بازگشت که در آن فرد با توجه به وابستگی خود به گروه یا قبیله‌ای خاص تعریف می‌شود و سرانجام قربانی قبیله‌گرایی و منکوب شدن خرد در مقابل تعصب می‌گردد.

نویسنده در داستان از اسم حیوانات استفاده زیادی کرده است؛ سنجاب، لاک‌پشت، قورباغه، پلنگ، سگ، کفتار، افعی، اختاپوس، خرچنگ… حتی اسم «نمر» در زبان عربی به معنی ببر است و ماهیت درنده‌خویی را با خود حمل می‌کند. یاسمین نام گل است و یاسمن‌های دمشقی از شهرت زیادی برخوردارند و نماد عشق و دوستی هستند و بوی خوشایندی از آنها به مشام می‌رسد. شعرهای رمانتیک عرب با نام یاسمین زیبایی دوچندانی یافته‌اند. البته یاسمین در بیروت‌ ۷۵ پایانی نامیمون و خشن دارد.

باور به چراغ جادو در بیروت ۷۵ نمادی از باورهای کهن افرادی همچون ابومصطفی پدر ماهیگیر، مصطفی است. باورهای رنگ و رو رفته‌ای که در مواجهه با حقیقت زندگی رنگ می‌بازند و ناکارآمدی خود را در جامعه له شده زیر چرخ‌دنده‌های قدرت و ثروت نامشروع از دست می‌دهند. از دیدگاه نویسنده باورهای باستانی منجر به صبر بلاهت‌بار در برابر فجایعی از جمله فقر و نابرابری می‌شوند و دنبال‌کنندگان خود را به کام مرگ می‌کشانند. مصطفی در جایی از داستان در مذمت باستان‌گرایی سمی پدرش باور به چراغ جادو را به زندانی فکری تشبیه می‌کند و چنین می‌گوید: «تو هرگز نفهمیدی چطور از چراغت خارج شوی! او را ته دریا جستجو کردی در حالیکه غول چراغ آنجا نبود، درون خودت بود.»،

در این کتاب برخی کلمات ترجمه نشده و عین کلمه عربی در ترجمه آورده شده است برای مثال: فدائی در زبان عربی به معنای چریک است اما در داستان همان شکل عربی استفاده شده: «بارها به تو و اهالی روستا سفارش کردم از خرابکاران حمایت نکنید و پناهشان ندهید، اسمشان را فدائی (چریک) گذاشتید و پناهشان دادید.» یا کلمه شرافت به معنی آبرو است اما در متن ترجمه همان شکل عربی نوشته شده است.

 

عنوان: بیروت 75/ پدیدآور: غاده السمان؛ مترجم: محبوبه افشاری/ انتشارات: نیماژ/ تعداد صفحات:144/ نوبت چاپ: دوم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید