مروری بر روایت هشام مطر از بازگشت به سرزمین پدری
در جستجوی یک امکان واقعی
فرض کنید در شلوغی، فردی از خانواده یا دوستی را گم میکنید، میدانید که بالاخره پیدایش میکنید اما باز هم سراسیمه به دنبالش هستید. حالا اگر بدانید که ممکن است آن فرد در خطر باشد، پریشانتر میشوید و تا پیدایش نکنید آرام نمیگیرید.
هشام مطر در «روایت بازگشت» داستان گم شده خودش را تعریف میکند. گم شدهای که به قول خود مطر، تفاوتش با مرگ این است که در مرگ، تمام یادبودهای دنیا هم نمیتواند جلوی سیل فراموشی را بگیرد اما فرد گم شده، وجودش زیر همین آسمان، هنوز برای عزیزانش یک امکان واقعی است.
هشام مطر، نویسنده کتاب «روایت بازگشت» سراغ خودش و وطنش رفته است. او نویسندهای لیبیایی است. زندگینامه او در این کتاب در سال ۲۰۱۷ جایزه پولیتزر دریافت میکند. ما در خاطرات هشام مطر غوطهوریم و با احساس او از دیدن آشنا یا خانهای قدیمی در وطنش همراه میشویم.
درواقع انگار او درحال بلندبلند فکر کردن برای ما است. برگشتن به وطن و سرزمینی که پدرش را از او جدا کرده برایش سخت و ترسناک است. البته ما چیزی بیشتر از خاطره یا سفرنامه میبینیم. ما سفری به تونل زمان و تاریخ لیبی داریم. سفری که خطی نیست و ما بارها در آینده و گذشته جلو و عقب میرویم. سفر به زمانی که حکومت معمر قذافی در لیبی بر پا بود و منتقدانش را، مانند پدر هشام، سر به نیست میکرد. حالا خانوادهای که برای حفظ جان، مجبور به ترک وطن شده بودند میروند تا لیبی بدون قذافی را ببینند.
مطر در بازگشتش به لیبی به دنبال یافتن سرنوشت پدرش است. محمد مطر، پدر هشام، در سال ۱۹۸۹ زمانی که مطر تنها ۱۹ سال داشت، به طرز مشکوکی ناپدید شده بود. این سوال که آیا پدرش هنوز زندهاست یا نه، در ذهن ما تاب میخورد و از جایی به بعد نویسنده برایش جواب این سوال مهم نیست. فقط میخواهد یک نشانه و اثری از پدرش پیدا کند، زنده یا مرده.
کتاب با روایتی از دوران کودکی هشام در لیبی آغاز میشود. او در یک خانواده مرفه و تحصیلکرده بزرگ شده و پدرش نقش مهمی در لیبی و همچنین در شکلگیری شخصیت او داشت. نویسنده در خاطرات خود و از زبان شاهدان، پدرش را مردی مهربان و متعهد معرفی میکند. مردی که به شدت به وطنش علاقه داشت و همین دغدغه بسیارش به لیبی، کار دستش داد. او مخالف سرسخت رژیم قذافی بود و به همین دلیل، همواره تحت تعقیب بود. اتفاقی که برای محمد مطر افتاد، زندگی هشام و خانوادهاش را برای همیشه تغییر داد. آنها مجبور شدند به قاهره مهاجرت کنند و از آن پس، هیچ خبری از پدر هشام به دست نیامد.
داستان مطر جذاب و البته واقعی است اما آنچه این کتاب ۲۵۶ صفحهای را خواندنیتر کرده، لحن روان آن است. ما از درون چشمان او همراه با قد کشیدنش در لیبی، قاهره یا شهرهای دیگر جزئیات و توصیفهایی به اندازه میبینیم. به اندازه بودن توصیفهای مطر را از آنجا میتوان فهمید که نه تنها خستهکننده نیستند بلکه او در خلال توصیفهایش دارد زخم عمیقی را که دیکتاتور معروف، بر فرهنگ و زندگی آنها گذاشته است، تعریف میکند: «مردم دیگر خانههای روشن را دوست ندارند. راه را بر روشنایی میبندند، مثل بقیه چیزهایی که از بیرون میآید: گرد و خاک، گرما و خبرهای بد… من این اراده جدید برای راه بستن بر آفتاب و بر نگاه رهگذران را ناگزیر به آشوب درونی و پریشانی آنها تعبیر میکردم.»
گذشته از تمام مواردی که گفتم، این کتاب روایتی خطی ندارد. ما لابهلای فکرها و خاطرات کودکی و بزرگسالی نویسنده هستیم و یک قدم در حال و ده قدم در گذشته او برمیداریم. بنابراین اگر نتیجهگرا هستید یا داستانهایی را دوست دارید که پیرنگ مشخصی دارند، این کتاب دیوانهتان خواهد کرد؛ زیرا احتمالا نویسنده از ان آدمهایی است که مسیر را به مقصد ترجیح میدهد.
نکته بعدی قابل بررسی این است که در این کتاب همه منتقد رژیم قذافی هستند. ما در طول کتاب کسی را نمیبینیم که نکتهای مثبت از دوران حکومت قذافی برای ما بگوید. شخصیتهای عاقل و توانا همیشه درحال فرار و پنهان شدن از دست رژیم بودند و باید دورادور و از مصر به دنبال انقلاب و تحقق اهدافشان در لیبی میبودند. در واقع این کتاب سرای نویسنده است و ترجیح داده فرار، ترس و مظلومیت مخالفان قدافی را شرح دهد درحالی که ما میدانیم اکثر زندگی او، ۳۶ سال، در آمریکا، انگلستان و قاهره گذشته و با بیمیلی به لیبی برگشته است.
مطر تا بستن پرونده گم شدهاش، ما را تنها نمیگذارد و از پس ناامیدی، امید، شوق و غم تکهتکه پازل زندگی پدرش که از زبان شاهدان عینی و نزدیکان او به دست آورده را کامل میکند. ما در آخر، کاراکتر اصلی کتاب را پیدا میکنیم و تصویری دقیق از لیبی و پدر هشام در ذهن داریم.
عنوان: روایت بازگشت/ پدیدآور: هشام مطر؛ مترجم: مژده دقیقی/ انتشارات: نیلوفر/ تعداد صفحات: 256/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/