«کابوسهای خندهدار» یادبودی است بر یکی از هنرهای اصیل ایرانی که در متن جامعه حضور پررونقی داشته است. تقلید، سیاهبازی و بقالبازی از جمله نمایشهای ریشهدار در فرهنگ وطنی بودند و پیش از ورود تئاتر و سینما اسباب سرگرمی عام و خاص حساب میشدند. قصه این مدل نمایشها از دل زندگی مردم کوچه و بازار گرفته میشده و با زبانی طنز به دغدغهها و مسائل عوامالناس میپرداختند. و گاه این نمایشهای شیرین مسیر کمخطری بودند برای رساندن نقد و اعتراض به گوش حاکمان و سلاطین.
داستان رمان در مورد خانواده «حبیب سلمونی» است که به شکل دسته نمایش روزگار میگذرانند. خانوادهای شش نفره که به شکل دورهگرد از مراسمات عروسی گرفته تا کنار خیابان به اجرای نمایشهای خندهدار مشغولاند. آغاز داستان از جایی است که قحطی در شهرهای ایران بیداد میکند و مردم از یافتن یک قرص نان ناتوان هستند. مردمی که قوت لایموت نداشته باشند قطعا نه حال تماشای سیاهبازی دارند و نه پولی خواهند داشت که برای سیاهباز خرج کنند. همین میشود که دسته حبیب سلمونی، بیچارهتر از همه مردم، در شهر به دنبال زنده کردن پول نمایشهای گذشته میافتند. تلاشی که جز کتک خوردن و فضیحت شنیدن عایدی برایشان ندارد. در این میان فردی متمول و غریبه به سراغشان میآید و به آنها پیشنهاد کار میدهد. مرد غریبه با دادن کیسه نان سفید و سخن گفتن از اربابی که برای نمایش پول خوبی میدهد آنها را به طمع میاندازد. این وعده و وعیدها، آغازگر سفر به قلعهای دور از تهران است که صاحبانش خوابهای زیادی برای دسته حبیب سلمونی دیدهاند. اتفاقاتی مرموز که مخاطب را تا آخرین صفحه مشتاق خواندن کتاب نگه میدارد.
ماجرای کتاب با راوی اول شخص از زبان عطا تنها پسر حبیب سلمونی روایت میشود. گرچه در برخی فصلها ماجرا فلشبک میخورد و به شکل حکایت سرگذشت هر کدام از اعضای خانواده ذکر میشود. این فصول هم به شناخت عمیقتر شخصیتها کمک میکنند و هم به بخشی از علامت سوالها در مورد دسته حبیب سلمونی پاسخ میدهند. به نظرم زندهترین شخصیت کتاب خود حبیب سلمونی است. مردی میانسال که رهبری گروه را برعهده دارد و گرچه زور بازو و هوش فراوان ندارد اما تا دلتان بخواهد با صفا و چاخان است. حبیب سلمونی پدری شیرین و فداکار است که دوست نداشتنش کار مشکلی است.
در پس زمینه تمامی رمانهای آقای شاهآبادی پژوهشی مفصل در مورد برهه تاریخی داستان وجود دارد. موضوعی که در همین کتاب به خوبی مشهود است. نویسنده در مورد نمایشهای قدیمی ایران تحقیقات فراوانی انجام داده است. و به طور مشخص از آنچه نقل این محافل بوده تا ابزاری که در هر کدام از این نمایشها به کار میرفته به تفصیل در داستان بهره برده است. علاوه بر این نویسنده به شکلی غیرمستقیم وضعیت مردم ایران در دوران قحطی بزرگ را شرح میدهد. سوءتغذیه، کشتن حیوانات بارکش و آب پز کردن علف بیابان برای زنده ماندن به خوبی فضای آن دوران را ترسیم میکند.
مشکل اصلی کتاب درست از جایی شروع میشود که نویسنده تصمیم میگیرد به علامت سوالهایی که در طول داستان کاشته پاسخ بدهد و گرهها را باز کند. عجله و شتابزدگی در فرازهای پایانی به شدت کیفیت اثر را پایین میآورد. کاش نویسنده همان مقدار که در پرداخت شخصیتها و معماهای داستان صبر و حوصله به خرج داد همان مقدار در باز کردن ابهامات به داستان و مخاطب فرصت میداد. اوج این مشکل در فصل یکی مانده به آخر است که داستان به اوج هیجان میرسد و نویسنده تصمیم میگیرد در یک فصل هم علت اعمال شرورانه آدم بدها را توضیح بدهد و هم با آنها تسویه حساب کند. نتیجهاش میشود کلی دیالوگ بد و اکشنهای هندی که معقول و منطقی نیستند.
در مجموع رمان «کابوسهای خندهدار» را میتوان اثری قابل قبول دانست. داستانی تاریخی که برای نسل نوجوان جذاب و آموزنده است. یک تریلر پر تب و تاب که برای ترساندن و به هیجان آوردن مخاطب از اِلمانهای وطنی استفاده میکند و وامدار فانتزیهای خارجی نیست.
«کابوسهای خندهدار» شاید شاهکار نباشد اما نوید دهنده این است که میتوان با بازگشت به سنتهای ایرانی و استفاده از حوادث همین مرز و بوم برای خواننده ایرانی و بینالمللی قصههای ناب و ماندگار گفت.
عنوان: کابوسهای خندهدار/ پدیدآور: حمیدرضا شاهآبادی/ انتشارات: افق/ تعداد صفحات: 256/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/