به ادعای خبرگزاریهای عربی، حلقه سانسور مطبوعات در سودان گاهی بیش از اندازه تنگ میشود و کار نوشتن را در این کشور، به امری دشوار بدل میکند. امیر تاجالسر که اینک ساکن دوحه قطر است، نتوانسته نسبت به این اوضاع بیتفاوت باشد به همین خاطر دست به قلم برده و کتاب «صائد الیرقات: شکارچی کرم(های) ابریشم» را نوشته است. او علاقهی زیادی به نوشتن از موضوعات روز سودان دارد. مثلا یکی از رمانهایش درباره دختران چایفروش سودان این روزها نظرم را جلب کرده است.
نکته جالب ماجرا درباره کتاب شکارچی کرم ابریشم این است که آقای تاجالسر با این کتاب، نه تنها به نقد فضای امنیتی کشورش پرداخته، بلکه به موازات آن دنیای کتاب و نشر در سودان را نیز مورد انتقاد تند و تیز خود قرار داده است و به معضل ایدهدزدی در خلق اثر ادبی میپردازد. او میخواهد بگوید اگر مردم سودان از نیروهای امنیتی کشورشان جز بگیر و ببند، خیری ندیدند از نویسندهها و اهالی نشر سودان چه خیری دیدهاند؟!
نویسندههای سودان، مافیای خودشان را دارند. هر کسی را درون جمعشان راه نمیدهند و با بهبه و چهچههای تملقآمیز زیر بغل هم هندوانه میگذارند بدون آنکه برای بهبود شرایط کشورشان قدمی بردارند. کمی ناراحت کننده است اما آقای تاجالسر، اسم تنها کتابفروشی داستانش را «علفها» گذاشته و بدون ترس از قضاوت مخاطبش، تلویحا، برخی خورههای کتاب در سودان را به چارپایان تشبیه میکند که کتاب برایشان حکم علف را دارد، چرا که اگر کتاب علف نبود، سودان وضع بهتری داشت.
عبدالله بعد از چند بار سر زدن به کتابفروشی علفها متوجه میشود که مردم کتابهای سحر و جادو، زناشویی و آیینهای ازدواج ملل را بیشتر از سایر کتابها میخرند و اسمش را فرهیختگی میگذارند.
نویسنده اسم شخصیتهای رمان را با حروف اختصاری آورده است تا با این شگرد به سبک گزارشنویسی ماموران امنیتی طعنه بزند؛ برای مثال آقای ا.ت نویسنده سرشناس قصه است که به خاطر نوشتن یک رمان هردمبیلی به نام «اوا در بسترم مرد»، برای خودش شهرتی بههم زده و گعده و گروهی در قهوهخانه «قصر الجمیز» به پا کرده است و دختر خوشگلها با محوریت «دختر سیاهپوست جینپوش با موهای طلایی» دور و اطراف او گرد آمدهاند، تا شاید ا.ت با نوشتن مقدمه بر رمان اولشان، راه شهرت را برای آنان هموار کند. اگر دقت کنید حروف ا.ت حروف اختصاری نام خود آقای امیرتاجالسر است. او حتی در انتخاب حروف اختصاری برای نویسنده نه چندان مهربان داستانش نیز محافظهکارانه عمل کرده است!
ـ عبدالله خوشگل و جذاب نیست اما…
وقتی عبدالله حرفش به قول نویسنده، برای اولین بار با پای چوبی و قیافه چپرداغون قدم به قصر الجمیز میگذارد، حاضران محفل ادبی، محل سگ هم به او نمیدهند، زیرا عبدالله به قول آقای ا.ت مثل آن دخترهای سیاهپوست مو بلوند، پشتوانه زیبایی ندارد، پس عبدالله، این مامور امنیتی سابق مجبور میشود با چربزبانی جایی در دل آقای ا.ت باز کند و چه موضوعی بهتر از نقد متملقانه رمان «اوا در بسترم مرد»؟! تملق از آقای ا.ت در قهوهخانهی قصرالجمیز، اگر تنها راه رستگاری نباشد بیشک یکی از آنهاست.
عبدالله با این دستاویز میتواند با ا.ت در قهوهخانه «بئر» دور از چشم مزاحمان قرار ملاقات بگذارد، ا.ت قرار ملاقات با عبدالله را میپذیرد و مکنونات قلبی عبدالله را میکاود.
ا.ت به عبدالله میگوید ایده داستان مثل لارو پروانههاست، و باید مرحله به مرحله به رشد برسد تا به یک حشره کامل تبدیل بشود. ا.ت در نهایت لاروها یا به عبارت دیگر (ایدههای عبدالله) را میدزدد و رمانی براساس ایدههای سرقتی مینویسد و عبدالله میماند و حوضش. اسم کتاب شکارچی کرم ابریشم به این موضوع اشاره دارد؛ به عبارت دیگر، شکارچی آقای ا.ت و کرم ابریشم ایدههای عبدالله است. عبدالله که روزی خودش شکارچی عناصر مخرب بود، در عوالم نشر به شکار آقای نویسنده تبدیل میشود. عبدالله که گور میگرفتی همه عمر دیدی که ا.ت چگونه عبدالله گرفت!
بعضی سطرهای رمان شما را از شدت خنده زمینگیر میکند، اما این خندهها اندوهی عمیق را درباره سرزمینی به نام سودان بیدار میکنند.
ـ چرا اسم قهوهخانه قصرالجمیز است؟! جمیز چیست؟
جمیز اسم یک درخت با میوهای شبیه انجیر است که فقط در قاره آفریقا میروید. به آن «انجیر فرعونی» هم میگویند. میوههای این درخت برای رشد و نضج، به وجود حشراتی به نام سیکوفاگا، احتیاج دارند. اگر این حشره وجود نداشته باشد، درخت افسانهای جمیز که نامش در متون کهن آمده، میوهای نخواهد داشت. انتخاب این اسم برای قهوهخانه داستان، هوشمندانه بوده و به ساز و کار نوشتن داستانهای آقای ا.ت بازمیگردد. حشرات درون میوه تازه روییده تخم میگذارند تا میوه درخت جمیز برسد. امثال عبدالله حرفش که سواد آنچنانی هم ندارند، ایده میسازند و ا.ت با زرنگی آن را از آن خود میکند، درست مثل جمیز.
به نظرم باید به هوش نویسنده احسنت گفت. برای درک ظرایف و دقایق انتخاب این اسم، تحقیقی درباره میوهدادن جمیز انجام دادم، که در ادامه آمده است.
ـ جمیز بدون حشرات میوه نمیدهد
برای اینکه میوه درخت جمیز، برسد، حشره ماده سیکوفاگا Sycophaga Crassipes (حشره سیاه کوچک براق، با دو بال و یک دستگاه تخم گذاری قابل رؤیت) تخمهای خود را در تخمدان گلهای ماده میگذارند. پس از تخمگذاری، اندازه تخمدان گل افزایش مییابد. پس از مدتی لاروها از تخم بیرون میآیند و به حشرات کامل (نر و ماده) تبدیل میشوند. نرها بدون بال هستند و پیش از مادهها از تخم بیرون میآیند و مادههایی را که هنوز در تخمدان هستند بارور میکنند (یعنی قبل از اینکه تخمدان را ترک کنند)، سپس نرها میمیرند و معمولاً ممکن است نرها را در حالیکه مردهاند در وسط میوه رسیده و در ناحیه چشم میوه ببینید. مادههای جدید به محض بیرون آمدن از میوه قدیمی پرواز میکنند و وارد میوه جوانتر دیگری میشوند (در حالیکه هنوز در مراحل اولیه شکلگیریاند) و بسیار اتفاق میافتد که حشرات ماده در هنگام ورود به درخت جدید بالهای خود را از دست میدهند سپس یک تخم میگذارند.
تعداد حشرات وارد شده به هر میوه از ۲ تا ۲۲ عدد متغیر است و در فصل پاییز تعدادشان بیشتر میشود و در این زمان تعداد تخم ها کمتر از ۱۰۰۰ نیست و معمولاً حشرات زمانی وارد میوه میشوند که میوه پانزده تا بیست روزه است.
به محض گذاشتن تخمها، میوهها شروع به ترشح مایع آبکی میکنند که یک چهارم فضای خالی داخلی حفره میوه را پر میکند. اگر حشرات در میوهها وجود نداشته باشند، میوهها قادر به رشد بیشتر از حالت اولیه خود نمیشوند. ترشح مایع آبکی نتیجه وجود این حشرات است. این مایع علاوه بر رشد میوه برای شکستن تخم و بیرون آمدن حشرات و رشد لاروها نیز لازم است. اگر این مایع نباشد پس از چند روز میوهها چروکیده شده و میریزند، یعنی وجود حشرات شرط لازم برای رشد و رسیدن میوه جمیز است.
ـ قهوهخانه «بئر» به چه معنایی دلالت دارد؟!
بعد از دوستانهتر شدن رابطه ا.ت و عبدالله، ملاقاتهایشان به قهوهخانهای به نام بئر منتقل میشود. بئر در زبان عربی به معنای چاه است و این انتخاب نیز دلالتهایی نمادین دارد.
چاه گذرگاهی به مادر زمین است. چاههای تاریخی، اغلب مقدس هستند، و اغلب در افسانهها و رؤیاها به عنوان مکانهایی برای نفوذ به جهانهای ناشناخته ناخودآگاه، نمادی از آنچه در زندگی روزمره پنهان و غیرقابل دسترس است، هستند.
از سوی دیگر چاه نمادی از جامعه است. در زمانهای قدیم چاه هم به صورت نمادین و هم اغلب به معنای واقعی کلمه به عنوان مرکز جامعه توصیف میشد، جامعه از چاه آب میکشید، که مایه اصلی زندگی بود.
به نظرم چاه در اینجا نفوذ به جهان درون عبدالله و کشیدن ایدههای او به دست ا.ت است… .
«نویسنده جواب داد: دوستان ایدهها همهجا هستند، حقیقتش اینه که ایدهها حتی توی ریههایی هستن که باهاشون نفس میکشیم، توی رودههایی که غذاهامون رو هضم میکنن، توی خیابون و آگهیهای تلویزیونی، میشه اونا رو از آفتابه و میومیوی گربهها قاپید، از همهچی و از همهجا. خیلی از این ایدهها هم توی دنیای نویسندگی تلف میشن؛ چون میافتن دست آدمای متوهم، نه آدمایی که استعداد دارن.»
عنوان: شکارچی کرم ابریشم/ پدیدآور: امیر تاجالسر؛ مترجم: محمد حزباییزاده/ انتشارات: هیرمند/ تعداد صفحات: 158/ نوبت چاپ: چهارم.
انتهای پیام/