«آه با شین» و مردمی که فرصت تحلیل مدرنیته را نیافتند

داستان سرنوشت یک ملت

18 بهمن 1400

 دومین رمان تاریخی محمدکاظم مزینانی از بعضی جهات به اثر اول او شباهت دارد و از بسیاری جهات با آن متفاوت است. «شاه بی‌شین»، اولین رمان تاریخی نویسنده، روایتی بود از زندگی محمدرضاشاه و همسرش فرح دیبا با راوی دوم شخص مخاطب که در کنار بدیع بودن انتخاب زاویه دید، امکان بیشترین همزاد‌پنداری خواننده با راوی را فراهم می‌کرد.

«آه با شین» از لحاظ تاریخی به گذشته‌ای دورتر می‌رود و این بار داستان شازده‌های قاجار را روایت می‌کند و  تخیل، عرصه ظهور بیشتری یافته است و نویسنده آزادانه، روح غالب زمان را با کنار هم قرار دادن تصاویر زنده و به واسطه جادوی کلمات بر ناخودآگاه خواننده، نقش می‌بندد.

«آه با شین»، قصه مردی است که در انتهای زندگی با بیماری کهنه «زنده‌بودن» و «زندگی» به بیمارستان می‌رود و هربار با یک بهانه کوچک به خاطرات گذشته بازمی‌گردد. گذشته‌های دور، گاهی آن‌قدر دور که سنش قد نمی‌دهد و می‌رسد به خاطرات پدربزرگ‌هایش، اما چون معتقد است که زندگی و رنج و راحتش ارثی است و دست‌به‌دست می‌شود، خودش را در رفتار و منش اجدادش جستجو می‌کند. در این بین با ساختن شخصیت‌های خاص در زمان‌های متفاوت که اغلب درگیر چیزهایی مشابه هستند مانند این‌که چند نسل خان قجری هر روز رأس ساعت 5 بعد از ظهر پای منقل می‌نشینند و به منقل و وافور و تریاک معنا می‌دهند. ازدواج‌هایی که شبیه هم اتفاق می‌افتند. زن‌هایی که انگار از بخت و اعتقاد و عملکرد یکی‌شان کپی گرفته‌اند، مدام در خانه‌ها و موقعیت‌های مختلف قرار می‌گیرند. اگر اعتراضی وجود داشته باشد در خاموشی و صبر، تبدیل به انتقام‌های کوچک، جزام نفرت و پناه به جادو و جمبل می‌شود.

در این میان اما مادر ته‌تغاری فرق دارد. اصولاً باید مادر فرق داشته باشد. مادر یا یک فرشته بدون چون‌و‌چراست یا یک منحرف و نامادری. لازم نیست مادربزرگ یا دایه این‌طور باشد، آن‌ها را می‌توان خاکستری و در شمار تمام زنان به شمار آورد، اما گِل مادر را از جای دیگر برداشته‌اند. مادر مقصر است. او قرار است نقطه تفاوت تو از گذشته‌ات باشد. مثلاً تنها چیزی که در خون ته‌تغاری بود که باعث شد متفاوت از اجدادش عمل کند، خون مادری سرکش و بلندپرواز بود. بنابراین ته‌تغاری به جای این‌که پای منقل بشیند و ریزریز به مملکت غر بزند و شاهد نابودی‌اش باشد، وارد حزب کمونیست می‌شود و زیر زبانش سیانور می‌گذارد، مبارزه می‌کند، به زندان می‌افتد و نهایتاً جرأت پیدا می‌کند که راه خود را از آن‌ها جدا کند.

«آه با شین» قابلیت تقسیم شدن به دو فضای مستقل را دارد. دنیای پهلوی و بعد از آن تا سال 1390 که فضایی واقع‌گرایانه دارد و دنیای قاجارها که در هاله‌ای از ابهام و افسون پنهان شده. فضایی سنتی که در آن آن‌هایی‌ها بیشتر از این‌هایی‌ها، حضور دارند. داستان از زبان ته تغاری، پنجمین شازده قاجاری روایت می‌شود که تصمیم می‌گیرد شاهزاده نباشد، به مردم بپیوندد و توده‌ای شود. او فرزند ناخلف اشرافی‌گری است که با برخاستن در مقابل این نظام، علیه تاریخ و هویت اجدادی‌اش بر می‌خیزد و در نهایت از درون، دچار از خود بیگانگی شده و از بیرون از سوی جامعه طرد می‌شود. در کنار زاویه دید دوم شخص که خواننده را در جایگاه راوی قرار می‌دهد تا با او همه چیز را از نزدیک، تجربه کند، رمان همزمان به درون طبقات مختلف اجتماعی سرک می‌کشد و از هر طبقه نماینده‌ای انتخاب می‌کند تا حوادث را با نگاه خود روایت کند. اگر ته تغاری و سیمین نماینده طبقه روشنفکر و تحصیل کرده جامعه هستند، صدای اسمال منیژه و سروان از داستان حذف نمی‌شود. رمان «آه با شین» در کنار داستان زندگی قاجارها، روایت برخورد ذهن سنتی مردمی است که فرصت تحلیل مدرنیته را در خود پیدا نکرده‌اند. این جامعه با قتل صدراعظمش امیرکبیر، درهای اندیشه مدرن را تا نسل‌ها بعد به روی مبانی فکری جدید می‌بندد و سوغات پادشاهش از اروپا محدود می‌شود به دامن چین‌دار بالرین های اروپایی برای زنان حرمسرا.

چنین ذهنیتی وقتی بی‌مقدمه با مظاهر فیزیکی مدرنیته در قالب کالاهای وارداتی مواجه می‌شود، سادگی و نظم همگون فکری‌اش به چالش کشیده می‌شود و ناگزیر، واکنش‌های افراطی نشان می‌دهد. تلویزیون‌های لامپی، به خصوصی‌ترین جایگاهی وارد می‌شوند که برای ورود هر جنسی به حریم خود، روی درب منزل‌هایش، کلون متفاوتی دارد. قطارهای سریع السیر، هاله مقدس زیارتی را که قرار بود با رنج سفر توأم باشد، کمرنگ می‌کند. این ذهن آشفته که برای اولین بار از کیلومترها آن‌سوتر، صدایی آشنا را از میان سیم‌های مسی می‌شنود، به دم‌دستی‌ترین بازمانده جهان‌بینی سنتی‌اش متوسل می‌شود. «آن‌هایی‌ها همه جا هستند، حتی میان سیم‌های تلفن و تنها کاری که خارجی‌ها کرده‌اند این است که آن‌هایی‌ها را توی سیم زندانی کرده‌اند»(ص 158)

در جریان تبدیل فضای پر افسون سنت به برهوت مدرن، باغ‌های اجدادی، بی‌سیرت می‌شوند و با اینکه باغبان پول خوبی بابت فروش باغش گرفته، اما هنوز دلش برای از ریشه در آمدن درخت زردآلوی قیسی می‌سوزد و به لودر حمله‌ور می‌شود.

«چنین به نظر می‌رسد که نفس فرایند توسعه درست در همان حال که برهوتی بی‌حاصل را به یک فضای اجتماعی و فیزیکی پر رونق بدل می‌کند، همان برهوت را در بطن توسعه‌گر باز می‌آفریند و به این طریق تراژدی توسعه تحقق می‌یابد». (برمن؛ص 84)

در این رمان، خصوصیات رفتاری قاجارها، از طریق خون از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. همه به یک شکل از رعایا بهره‌کشی می‌کنند. همه وافور می‌کشند و وقتی ته تغاری بعد از سال‌ها به خانه پدری بر می‌گردد، همه چیز مثل سابق است. فضای فیزیکی ظاهراً عوض شده، اما آدم‌ها همان‌اند که بودند. «همچنان بوی قدیم را می‌دهد. همان وقت‌ها که روی شانه می‌نشاندش و می‌بردش به تماشای آتش بازی جشن چهارم آبان یا دستش را می‌گرفت و تا مدرسه همراهی‌اش می‌کرد». در این اجتماع، فردیت بی‌معنی است. به همین دلیل هم اسامی، به شکل سمبولیک انتخاب شده‌اند. سالار خان، گیس بریده، شاباجی، سر به هوا و خانم خانم‌ها. حتی راوی، مسعود، تا آخر کتاب، ته تغاری می‌ماند. بیرون آمدن از پوسته‌ای چنین نفوذ‌ناپذیر، با پیشینه تاریخی معلوم، مثل باری بر دوش‌های راوی، سنگینی می‌کند و از هر سو آگاهی‌اش را تکه تکه می‌کند. داریوش شایگان، فیلسوف و اندیشمند معاصر ایران معتقد است: «اگر بپذیریم بیشتر تصورات دیرینه، مشروعیت جزمی سابق خود را از دست داده‌اند و مبدل به غباری از تصورات پراکنده شده‌اند که هم اکنون در فضای فکری جهان شناورند، پس باید قبول کنیم که ما دیگر با دیوارهای استوار تصورات گذشته و جهان بینی‌های سفت و سخت سابق رو‌به‌رو نیستیم، بلکه با یک هستی در هم شکسته و ویران شده مواجهیم که به صورت لمعات حضور، ذرات گسسته هستی، لحظات برق‌آسای هوشیاری، خود را به ما می‌نمایاند» (335).

و این گسستگی در ساختار مارپیچ روایت‌های در هم پیچیده کتاب، به درستی منعکس شده است. ته تغاری، شخصیتی دوتکه و در گذار دارد. او از سوی پدر، بازمانده نسل جن‌زده‌ای است که از عریانی واقعیت هراس دارد و عادت دارد همه چیز را از ورای هاله‌ای از افسون تماشا کند و به واسطه مادر که اولین منتقد و مبارز درونی نظام اربابی سالارهاست از همان کودکی، با تحقیر به این نظام نگاه می‌کند. اما لازمه این تحقیر، انکار بخشی از خود است، آن خون سالاری که در رگ‌هایش جریان دارد و آن لهجه شهرستانی که ردپایش را می‌توان در تک‌تک کلماتی که به زبان می‌آورد، پیدا کرد. اما مهم نیست، او باید از این سرنوشت محتوم بگریزد. باید به خلق بپیوندد و «با آرمانش زندگی کند نه اینکه خود زندگی آرمانش باشد». (ص 127) اما جامعه، سرنوشت دیگری برای او در نظر گرفته است. این قهرمان خلق، نه تنها با خلق، بلکه با نزدیک‌ترین افراد خانواده‌اش، پسرش کاوه که می‌بایست روزی پرچمدار حق مظلومان باشد، بیگانه شده. و این حاصل در آویختن ادیپ‌وار است با خود و با تاریخی که خود را می‌سازد. تقلیل رمان به روایت شخصیت اصلی، نادیده گرفتن صدای تمام شخصیت‌هایی است که با واسطه و گاهی حتی بی‌واسطه راوی، داستان خود را می‌گویند. «آه با شین» روایت سرنوشت یک ملت است در آستانه تحولات اجتماعی آن که در قالب ته تغاری قیام می‌کند، با فساد می‌جنگد و نهایتاً در مقابل منطق واقعیت این‌هایی‌ها به زانو در می‌آید.

 

منابع:

ـ برمن، مارشال. تجربه مدرنیته. نشر بیدگل: 1386.

ـ شایگان، داریوش. افسون زدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار. انتشارات فرزان روز: 1391.

 

عنوان: آه با شین/ پدیدآور: محمدکاظم مزینانی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 352/ نوبت چاپ: پنجم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید