مت هیگ، نویسنده رمان کتابخانه نیمهشب، آرمانشهری را به رشته تحریر درآورده که میتوانیم بدون حسرت زندگی را پیش ببریم و تمام انتخابهای نزیسته در طول عمرمان را در آن زندگی کنیم.
جهانی در پس پرده
نورا سید، شخصیت اول داستان، ما را با جهانی غرق در افسردگی و ناامیدی آشنا میکند؛ جهانی که هجوم رنگ سیاه در آن، به ما فرصتی برای نگریستن به رنگهای دیگر نمیدهد و تمام تصاویر زیبا در پردهای از حسرتها، پوشیده شدهاند. اما همین دنیای غرقشده در افسوس، نقطه عزیمتی است به عالم انتخابهای وا زدهشده تا بتواند تمام زندگیهای نزیستهاش را زندگی کند، تا با تغییری در انتخابها، حسرتها را از دل برهاند و قدم در مسیری تازه بگذارد. مسیری نو در آرمانشهری نوین.
اما با تمام این تفاسیر، کدام مسیر، کدامین انتخاب ما را به مسیر اتوپیای خیالانگیزمان رهنمون میسازد؟ کدامیک از جادههای پیشرو، بدون هیچ پستی و بلندی و فراز و فرودی، ما را به سرمنزل آرزوهایمان میرساند؟ نورا به دنبال پاسخ همین پرسشها قدم در مسیر کتابخانهای میگذارد که مملو از حیاتهایی است که هرکدام با انتخابی، از دیگری جداشده و خطسیر مختص به خود را در پیش میگیرد.
زمان در دستهای نورا، ناچیز است و در پی هستیای خالی از حسرت، انتخابها را، برای فرصتی هرچند اندک، زندگی میکند. عصبی و مشوش است، سردرگم است. پس کو؟ آن زندگی خالی از حسرت، خالی از درد و اضطراب، پس کجاست؟ بهترین انتخاب، بهترین مسیر، کدام است؟
سازگاری تضادها در دل معانی
مت هیگ، در طی سفری کوتاه همراه با نورا، جهان انتخابهایمان، فرصتها و مسیرهای پیشرویمان را ترسیم میکند و با زبانی از دل کتابخانه نیمهشب به ما میگوید که زندگی در پس این پرده سیاه حسرت است که جلوی دیدمان را گرفته و اجازه عبور نوری را نمیدهد. وقت آن است که حتی برای ذرهای هم که شده پرده را کنار بزنیم تا جهانمان روشن شود و بدانیم شادی و شوق بدون حسرت و اندوه معنایی ندارد، همانطور که روشنایی بدون تاریکی خالی از معناست. البته که تمام این بازگوییها صرفا از دنیای خیالات نویسنده با ما ارتباط نمیگیرد بلکه او نیز مانند بسیاری از ما، با تمامی این حسرتها دستوپنجه نرم کرده و در دل شخصیت نورا سید، زمانی را در جهانی بینابین زندگی و مرگ، گذرانده است و همین گذر کوتاه، راهی برای عبور انوار گرم زندگی به جهان بیروحش پیداکرده که با تمام وجود، با همدردهایش به اشتراک گذاشته است تا از این لمس کوتاه نیستی، سخن بگوید.
برآنم که زندگی کنم
نویسنده در بطن این اشتراکگذاری و قصهگویی که در مسیری باریک، به آرامی پیش میرود، از دنیای مسائل روانشناختی با مخاطبی صحبت میکند که در عصر حاضر، به تمامی به آن دست به گریبان است و ما را در جهانی موازی با خود همراه میسازد تا این فرصت را در اختیارمان قراردهد که هرچند برای مدتی کوتاه، با چشمانی بسته و وجودی غوطهور در تخیلات، رویاهایمان را زندگی کنیم. رویاهایی که اکنون میتوانیم تمامی تضادهایش را در کنار یکدیگر بچینیم و با دیدی وسیعتر در پی دمیدن روح زندگی در کالبد بیجانشان باشیم؛ زیرا در این جهان که هرروز هرکداممان درحال لمس مشکل تازهای هستیم، چه بهتر که با دیدی نو به آن نگاه کنیم و در یک بازی پیشرونده، تکههای گمشده لگو را در کنار یکدیگر قرار دهیم. برای شرکت در این بازی، نیازی به خاص بودن نیست، تنها وجودی سربرآورده از دل دنیای بیکران، کفایت میکند.
عنوان: کتابخانه نیمهشب/ پدیدآور: مت هیگ؛ مترجم: امین حسینیون/ انتشارات: ثالث/ تعداد صفحات: ۴۲۳/ نوبت چاپ: بیستم.
انتهای پیام/