آقای «امیر خیام» در کتاب سدنصرالدین نه همه زندگیاش را که اتفاقات شاخص دوران کودکیاش (که از نظر خودش جذابیت یا نکتهای دارد) در روایتهای کوتاه بیان میکند و همین قابلیت کتاب را برای مطالعه در وقتهای اضافه بالا میبرد. اما از نظر من برخلاف موضوع کلی کتاب، موضوع برخی روایتها ساده و پیش پا افتاده است و حذف آنها نه تنها لطمهای به کتاب نمیزد بلکه سبب قوت آن هم میشود.
با وجود چند اسم مشهور و شناخته شده که در کتاب سدنصرالدین به گوشمان میخورد ما با روایت زندگی آدمهای شناخته شده سر و کار نداریم. شخصیتها، افرادی ساده و معمولیاند که از پس ذهن راوی برایمان روایت شدهاند. آدمهای ساده با همه سادگی که در زندگی و روزگارشان جریان دارد.
کتاب سدنصرالدین با معرفی کوتاه نویسنده از آدمهای اطرافش و توصیف «خانه سدنصرالدین» که میشود گفت مکان اصلی وقوع حوادث دوران کودکی نویسنده است آغاز میشود. نویسنده خیلی دقیق و جزیی همه مقدماتی که از نظر خودش لازم است بدانیم را برایمان شرح میدهد. در بخشهای بعدی ما با روایتهای کوتاه دو سه صفحهای اطلاعات بیشتری کسب میکنیم و بیشتر با آدمهای «خانه سدنصرالدین» آشنا میویم. «عزیزجون» در طول کتاب برایمان به یک شخصیت کاملا پرداخت شده که روح بسیاری از روایتهای کتاب است، تبدیل میشود.
یکی از نکاتی که از نظر من به این کتاب ارزش میدهد و مطالعه آن را شیرین میکند، لحن دیالوگها و لهجه اصیلی است که نویسنده سعی به حفظ آن داشته است. حفظ کلمات و اصطلاحات همانگونه که از دهان عزیزجون یا عمو اسمال یا بقیه ساکنین خانه سدنصرالدین خارج میشوند، گیرایی خاصی برای مخاطب دارد. (مخصوصا برای مخاطبی مثل من که در این کلمات و اصطلاحات به دنبال اشتراکات لهجه و زبان بگردد.) دیالوگها در واقع نقطه قوت این کتاب به حساب میآیند. چرا که علاوه بر لهجه اصیل شخصیتها گاهی آمیخته به طنزی شیرین و لطیفاند.
«یه روز به عمو اسمال گفتم: «عمو میشه آدمی باشه که روزی صدتا دروغ بگه؟»
عمو اسمال گفت: «عموجون، قریب به اتفاق خلقالله از صبح که از خواب پا میشن تا شوم که سرشون رو بذارن روی متکا فقط یه کلوم حرف راست میزنن؛ اونم اون وقتیه که صاحبخونه میگه: کیه؟ اونها هم میگن: منم! جخ اگه میتونست، نمیگفت منم و میگفت اونه!»
البته از نظر من محاوره گیرایی و جذابیتش فقط و فقط برای دیالوگهاست و نه همه متن کتاب. چیزی که ما در سراسر کتاب سدنصرالدین میبینیم، روایتها (شاید برای ایجاد صمیمیت بیشتر برای خواننده) از جانب راوی یا نویسنده، به صورت محاوره بیان میشوند و همین باعث سادگی بیش از حد متن کتاب میشود و از نظر من خواننده حرفهای را ممکن است آزار دهد.
سدنصرالدین پر است از خاطراتی که خواننده را به گذشته میبرد. خاطراتی ساده ولی درخور توجه. اگر قصهها بیش از نوع روایت برایتان ارزش دارند میتوانید از خواندن خاطرات یک بچه تهرون لذت ببرید.
عنوان اثر: سدنصرالدین/ پدیدآور: امیر خیام/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: ۲۵۴/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/