«درویش‌خان» عاشقانه‌ای درباره موسیقی است

زرین پنجه

25 اسفند 1400

دوران کودکی عجیب دورانی است؛ دورانی که بعضی از خاطرات، کلمات، رفتارها و سؤالات در گوشه ذهن آدمی قرار می‌گیرند و به هیچ نحوی جای خودشان را از دست نمی‌دهند. بدر ذهن کودکانه ما دهه شصتی‌ها که بچگی‌مان تماما توأم بود با دوران جنگ و دفاع و تغییر رنگ اعتقادی و مذهبی جامعه از سیاه به سفید، سؤالاتی نقش بست که بعضی از آن‌ها با هیچ جوابی علامت‌شان از ذهنمان پاک نشد.

سؤالاتی اعتقادی که در موارد متعددی حاکمان دین هم نتوانستند مقلدانشان را، با رأیشان هم‌نظر کنند، حکم در مورد موسیقی هم یکی از آن موارد متعدد بود. موردی که علی‌رغم توصیه به این‌که احکام بایستی رنگ زمان به خود بگیرند و به‌روزرسانی شوند، هم‌چنان همان رأی همیشگی بر آن ثابت ماند و بسیاری از مردمان، در خوف و رجاء، نیاز روحی و فطریشان را به موسیقی در تاریک و روشن حرام و حلال بودنش برطرف کردند. حالا‌ که دارم به مضراب زدن استاد یوسف فروتن به سه‌تارش نگاه می‌کنم، حسرت تمام وجودم را فرا می‌گیرد‌. استاد هم‌چون عاشقی دل‌باخته آن‌چنان با انگشتانش رها و دلبرانه با سازش عشق‌بازی می‌کند انگار که با موجودی زنده در حال دل‌دادگی و عشق‌نوازیست... اگر دوست دارید شما هم شاهد این عشق‌بازی باشید، کافی است در کادر جستجوی گوگل این عبارت را بنویسید: «دستگاه ماهور، استاد فروتن».

آدمی‌زاد است دیگر، دلش می‌خواهد نیازهای دلش را برطرف کند و من نمی‌دانم، هنوز نمی‌دانم که چرا این نیاز فطری در انسان آن‌چنان مغضوب علمای دین قرار‌ گرفته که موسیقی و موسیقی‌دان را جزء بدترین و مضرترین موجودات عالم دانسته‌اند. درست مثل حاجی بشیر که در یکی از بدترین دوره‌های خفقان اجتماعی و مذهبی با وجود مخالفت‌ها و سرزنش‌ها آن هم در شهر کوچک طالقان، پشتوانه‌ای شد برای پسرش غلام‌حسین، تا درس عاشقی‌اش را نزد اساتید موسیقی کامل کند.

راستش را بخواهید به توصیه اهل دلی خوانش کتاب «درویش‌خان» را شروع کردم و از همان ابتدای خوانش، چراغ پررنگ‌ترین سؤال اعتقادی این سال‌ها در ذهنم روشن شد و با خواندن این قسمت از کتاب متوجه شدم که روزگار عجیب و غریبی بر این هنر و اهالی‌اش گذشته است، آنجا که می‌گوید: «با اینکه ناصرالدین‌شاه، سلطان مقتدر قاجار، بر موسیقی تأکید داشت و آن را می‌پسندید، ولی فضای پرتعصب عامه مردم که از باورهای سنتی‌شان سرچشمه می‌گرفت اجازه نمی‌داد که این هنر رواج پیدا کند. مردم عامی ساز را آلت شیطان می‌دانستند و نوازنده و آوازه‌خوان را ملعون خطاب می‌کردند. لقب مطرب جزء بدترین عناوینی بود که به صورت ناسزا به کسی گفته می‌شد.»

کتاب «درویش‌خان» به زبان ساده روی جلدش، یک رمان عاشقانه درباره موسیقی است؛ روایتی از زندگی غلام‌حسین درویش‌خان که از همان اوان کودکی دستانش با نوازش سه‌تار آشنا شد و در دوران تاریک و خفقان پادشاهی سلسله قاجار با نور عشق، جاده زندگی‌اش را روشن نگاه داشت.

«غلام‌حسین درویش» که از کودکی در کنف حمایت پدر هنردوستش، حاجی‌بشیر دل به دریای نت‌های عاشقی سپرد، با وجود حرام بودن موسیقی از نظر مردم عادی و نیز برخی از علمای دین، روزهای پرمشقتی را برای فراگیری این هنر اصیل از سر گذراند. روزهایی که تحمل رنج‌هایش تنها از عهده یک عاشق دل‌باخته برمی‌آمد. سایه شوم پادشاهیِ خودباخته، خودخواه و خودبزرگ‌پندار قاجار هم‌چون شبحی خون‌آشام، نفس را در سینه‌های اهل این هنر، آن‌چنان تنگ و حبس کرده بود که بسیاری از استادان بی‌نظیر و یکه‌تاز این رشته به زیستن در پایین‌ترین سطح زندگی به خاطر حفظ هنرشان رضایت داده بودند. غلام‌حسین بعد از گذراندن شش سال تعلیم درس موسیقی نزد اساتید مجرب، در جلسه‌ای، هنرش، مورد تأیید شاهزاده قاجار قرار می‌گیرد و مجبور به ترک تهران به مقصد شیراز و قصر شاهزاده می‌شود.

شاهزاده قاجار، فردی تندخو، دم‌دمی مزاج، خسیس و شکنجه‌گر است. شاهزاده مشق موسیقی را برای درویش‌خان در بیرون از کلبه خودش و برای نوکران دربارش قدغن می‌کند و برای آن‌که زهر چشمی از غلام‌حسین بگیرد روزگار نوازنده بینوایی را که از فرمانش تمرد کرده به او نشان می‌دهد. نوازنده بی‌گناه در قفسی بزرگ هم‌چون حیوانات در قصر شاهزاده نگه‌داری می‌شود و با پارچه‌ای روی قفسش پوشانده شده است. دیدن این صحنه نگرانی و دلهره بی‌پایانی را در دل درویش می‌اندازد و به همین سبب در دو سال خدمتگزاری که به مقام شاهزاده داشته از نگرفتن دستمزد و حقش هیچ شکایتی بر زبان نمی‌آورد. اما در این میان، دلباختگی او به بدرالسادات دختر یکی از نوکران دربار اندکی از تلخی روزگارش می‌کاهد و با تولد فرزند دخترش به نام «قمر» تلخی‌های زندگی‌اش تبدیل به شهد شورانگیز حیات می‌گردد.

پس از مدتی درویش‌خان تصمیم می‌گیرد خارج از قصر کار کند و روزی زن و بچه‌اش را از آن طریق فراهم کند اما شاهزاده به شرط آنکه به غیر از موسیقی هر کار دیگری که بخواهد می‌تواند انجام دهد کار را بر او گران می‌کند. درویش‌خان که به غیر از همنشینی با ساز و نت‌هایش در این چند سال حرفه دیگری نیاموخته، لاجرم به باغبانی در چند باغ نزدیک به قصر شاهزاده تن می‌دهد و سختی روزگار دوباره بر او چیره می‌شود. تا اینکه صاحبان باغ متوجه می‌شوند که او استاد زبردست موسیقی است و از او خواهش می‌کنند تا در خفا به کودکانشان آموزش موسیقی دهد، اما به دلیل بدخواهی بعضی از نزدیکان، شاهزاده متوجه می‌شود که درویش‌خان از دستورش تمرد کرده و او را زندانی می‌کند.

مابقی ماجرا را از زبان حسن هدایت نویسنده کتاب برایتان ادامه می‌دهم: «شاهزاده به محض دیدن درویش با تعلیمی خشن و باریکی که از چرم گاو درست شده است، به سر و روی دوریش می‌کوبد، با صدای بلند ناسزا می‌گوید و او را تهدید به مجازاتی می‌کند که تا پایان عمر فراموش نکند. سپس دستور می‌دهد تا درویش را در طویله حبس کنند تا مجازاتش را تعیین نماید. خبر سرکشی درویش‌خان از فرمان شاهزاده خیلی زود باغ را پر می‌کند. او قانون شاهزاده را شکسته و برای دیگرن موسیقی نواخته است.

یک ساعت بعد دروازه باغ گشوده شده و درشکه‌ای به داخل می‌آید. سورچی در نزدیکی عمارت شاهزاده اسب‌ها را نگه می‌دارد. مرد میانسال و ریزاندامی با لباس سیاه‌رنگ و فاخر از درشکه پایین آمده و شتابان به سمت عمارت می‌رود. او کمال‌السلطنه نام دارد. از دولتمردان شیراز است و نزد شاهزاده اعتبار و اهمیتی خاص دارد. او که از دوستداران موسیقی و درویش خان است مطلع می‌شود که شاهزاده قصد دارد بعد از صرف ناهار و در جلوی تمام آدم‌هایش انگشتان هر دو دست درویش را قطع کند.»

بله، ماجرای درویش‌خان و شاهزاده و عشق به موسیقی در این کتاب در هجده فصل به همت انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است که خواندن شرح مفصل آن را به خودتان واگذار می‌کنم تا از شیرینی خواندنش بازنمانید‌.

البته به عنوان مخاطب، بدون شناخت قبلی از کتاب، ممکن است به دو دلیل رغبتی به خریدن و خواندن کتاب پیدا نکنید؛ یک به دلیل طرح جلد ساده و استفاده از عکسی سیاه و سفید و قدیمی و دیگر کلمات اولیه و شروع کتاب که به لحاظ سطح انرژی از سطح متوسطی برای جذب مخاطب برخوردار است.

در پایان، این قلم به عنوان خواننده این سطور، خوانش این کتاب را به تمامی اهالی موسیقی، هنر و اهل ادبیات توصیه می‌کند هر چند بعضی از قسمت‌هایش ممکن است باب میلتان نباشد.

 

عنوان: درویش‌خان؛ روایتی از زندگی استاد موسیقی غلامحسین درویش‌خان/ پدیدآور: حسن هدایت/ انتشارات: علمی و فرهنگی/ تعداد صفحات: 257/ نوبت چاپ: سوم (1398).

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید