کتابی که روی ضعف حافظه مخاطبان حساب کرده

ساواک شکنجه نمی‌کرد!

09 اسفند 1401

وقتی در بهمن 1401 عکسی از پرویز ثابتی در اجتماع مخالفین جمهوری اسلامی در لس‌آنجلس منتشر شد، عده‌ای گفتند ثابتی رخ عیان کرده، اما واقعیت این است که ثابتی سال‌هاست که زندگی مخفیانه‌ای نداشته است.

اگر همین الان سری به صفحه شخصی «پردیس» دخترش بزنید از او عکس‌های دیگری هم خواهید دید که در آمریکا و در کنار خانواده‌اش منتشر شده است. این که او در اجتماعی ضد جمهوری اسلامی حاضر شده داغ دل خیلی‌ها را تازه کرده؛ علاوه بر وقاحت، روی چه نوع فراموشی از حافظه تاریخی ایرانی‌ها حساب کرده است؟ حتی بر حسب همان قوانین نصفه و نیمه حقوق بشری در غرب، ثابتی خود متهم جدی و درجه اول برای محاکمه است.

من بنا را بر این می‌گذارم که برخی از مخاطبین محترم این مطلب پرویز ثابتی را نمی‌شناسند. برای آنهایی که اهل خواندن تاریخ هستند نامش با ساواک و نام ساواک با شکنجه پیوندی استوار دارد. نه اینکه گمان کنید این ادعای انقلابی‌های مذهبی است که ساواک گرفت و برید و سوزاند و زد و کشت. خیر!  بلکه به هر کسی که در نظام شاهنشاهی بر او ظن مخالفت برده می‌شد سروکارش با بازجوها و شکنجه‌های ساواک بود.

ساواک یا همان سازمان اطلاعات امنیت کشور از اسفند سال ۱۳۳۵ تا بهمن ۱۳۵۷ سازمان اصلی امنیت داخلی و اطلاعات خارجی ایران بود که به مدت ۲۲ سال شاهرگ امنیت داخلی و اطلاعات خارجی ایران را در دست داشت. ساواک در سرکوب عناصر ضدنظام‌سلطنتی فعالیت گسترده‌ای داشت. از میان ده اداره کل ساواک، به‌طور مشخص اداره کل سوم ساواک، قدرت و اختیارات بسیاری در توقیف و بازجویی افراد داشت. پرویز ثابتی مسئول اداره سوم (مهم‌ترین رکن) ساواک طی سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ و رئیس ساواک تهران بود.

همواره نامش در بیشتر اسناد اطلاعاتی و امنیتی به چشم می‌خورد. در کمتر خاطره و زندگینامه منتشر شده‌ای است که مربوط به زندان و مبارزه با پهلوی باشد و نامی از پرویز ثابتی نباشد.

ساواک را شاید بتوان بدنام‌ترین و منفورترین نهاد نظام پهلوی دانست. از چریک چپ تا ملی‌گرا و مذهبی هر کس که صابون ساواک به تنش خورده همه هم‌آواز بر بی‌رحمی جاری در آن نهاد متحد هستند. اما سی‌وسه سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1390 پس از سال‌ها زندگی در سکوت، عرفان قانعی‌فرد بنا بر ادعای خودش پرویز ثابتی را قانع می‌کند تا در یک گفتگوی مفصل به بررسی علل و عوامل سقوط حکومت شاهنشاهی بپردازند. متن این گفتگو در قالب پرسش‌وپاسخ و با عنوان در «دامگه حادثه» توسط شرکت کتاب در لس آنجلس آمریکا منتشر شد. کتاب با احتساب پاورقی‌های آن ۶۸۰ صفحه است.

پرویز ثابتی بعد از اتمام کار کتاب و پیش از انتشار آن، روز ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ در مصاحبه‌ای از قبل ضبط شده در برنامه «افق» (بخش فارسی صدای آمریکا) درباره کتاب، ضمن انکار دخالتش در دستور یا اجرای شکنجه درباره بازداشت‌شدگان و زندانیان سیاسی در ساواک گفت: «شکنجه در ساواک عملی غیرقانونی تلقی می‌شد» و برای توجیه انجام شکنجه در ساواک، دیگر گروهای سیاسی منتقد مانند گروهای چپ را به شکنجه درون‌سازمانی متهم کرد.

پس از گفتگوی صدای آمریکا با پرویز ثابتی، شماری از زندانیان دوران شاه که از زخم‌خوردگان دوران ریاست او بر ساواک هستند ثابتی را به تحریف و قلب واقعیت متهم کردند. به عنوان نمونه ناصر کاخساز عضو یک گروه کوچک مارکسیستی به نام فلسطین که برای مبارزه با رژیم پهلوی تشکیل شده بود در واکنش به ادعاها و دروغ‌های ثابتی در مقاله‌ای با عنوان «آیا نابجاست که بگویم» در پایگاه اطلاع‌رسانی ایران امروز نوشت:«پرویز ثابتی زیر هاله محافظی از ارزش‌های وارونه، که ما به‌وجود آوردیم، رودرروی جسم و جان آسیب‌دیده ما ایستاد تا واقعیت‌های مجعول ما را به ما بقبولاند و یک بار دیگر نیز نفی‌مان کند…»

چند محور برای بررسی کتاب در دامگه حادثه وجود دارد. از میان همه آنها من به دو محور می‌پردازم:

اولین مدار این بررسی متمرکز بر نقش پرسش کننده(قانعی فرد) است.

قانعی‌فرد در این گفتگو رسما به ثابتی باج می‌دهد و بعدها بهانه می‌آورد که من عامدانه با او بحث نکردم تا بتوانم کتاب را منتشر کنم. به عنوان مثال وقتی ثابتی از خدمتگزاری رضاشاه برای ایران می‌گوید در یک فقره باید پاسخ بدهد تکلیف آن بیست و چهار هزار مفقودی در حکومت او چه می‌شود؟ تکلیف دوختن دهان فرخی یزدی و هزاران جنایت دیگر چیست؟

نکته بعدی ابهامات پیرامون خود شخصیت قانعی است. این ابهامات از اتهام جعل و تحریف بگیرید تا ترجمه کتاب از نویسنده‌ای که وجود تاریخی ندارد موجب می‌شود که علی‌رغم تلاش و ادعایش نتوان او را یک محقق دانست. محقق در وهله اول متدولوژی تاریخ را باید بداند و در ادامه بر همان مسیر قدم بگذارد. در مصاحبه تاریخ شفاهی این مصاحبه‌کننده است که باید راوی را هدایت کند اما در دامگه حادثه این ثابتی است که قانعی‌فرد و کتاب را به هر سمت و سویی که مایل است می‌کشد و قانعی‌فرد هم یا از سر ناتوانی و یا از باب نخواستن در دستان ثابتی است.

در رابطه با تحلیل‌‌های تاریخی و اجتماعی استثناء وجود ندارد. هر محققی بر اساس جهان‌بینی و ادراک خود کارش را پیش می‌برد. در مورد تاریخ، حتی از نوع سنتی آن، سازوکارهایی وجود دارند که روایت‌ها را متکی بر جهان‌بینی شخصِ محقِق می‌دانند. بیشترین ریسک ممکن است در زمان ارزش‌گذاری تاریخی اطلاعات افراد موضوع مورد مطالعه پیش بیاید. در نتیجه یکی از انتقاداتی که به تاریخ شفاهی می‌شود در رابطه با تکیه بر ذهنیتی است که ممکن است به ساختارهای اجتماعی آگاه نباشد یا آن‌‌ها را متوجه نشود. این مسأله به دنبال خود شک و تردید نسبت به اعتبار اظهارات شفاهی به وجود می‌آورد. دقیقا مانند آنچه در دامگه حادثه رخ داده است.

مبنای دوم در این بررسی نقش ثابتی در روایت ماجرای سقوط پهلوی، از منظر و نظرگاه خودش است. او به هر حال کماکان وفادار به پهلوی است و به صراحت اعلام می‌کند که هوشیار است تا حرفی نزند مبادا شهبانو دلگیر شود. از زاویه دید و نگاه او یک مخالف فرهیخته و یا یک انسان فرهنگی در میان مخالفین پهلوی نبود اما در عین‌حال پاسخ نمی‌دهد این چه نظام و سیستمی است که با این مخالفین ضعیف سرنگون می‌شود؟

ثابتی از اتهامات فسادی که به خاندان سلطنت نسبت داده می‌شود یک مورد آن را بر می‌گزیند و آن را به عنوان نمونه‌ای از اتهامات بی‌اساس به خاندان سلطنت معرفی کرد و البته هیچ اشاره‌ای به حلبی‌آبادها، زاغه‌های در اطراف شهرها و زندگی رقت‌بار مردم فقیر بلوچستان، بشاگرد و دیگر نقاط محروم، سانسور کتاب، مطبوعات و خاموش کردن صدای مبازارت مردم ایران، روشنفکران و دخالت ندادن مردم در اداره امور کشور و اجبار به عضویت در حزب رستاخیز و رفتار شکنجه‌گران زیر دست آن‌ها نمی‌کند. پرویز ثابتی که از او به عنوان نمونه کامل یک پلیس سیاسی نیز نام می‌برند، در این مصاحبه به انکار و تحریف واقعیات پرداخت و ساواک را از اتهامات وارده تبرئه کرد! و مخالفین را تروریست و خرابکار نامید. گویا ثابتی اعترافات شکنجه‌گرانی مانند تهرانی، آرش کمالی و شاهین را فراموش کرده بود!

او دامن خودش و اداره تحت امرش را مبرا از شکنجه می‌داند و همین هم است که داد بسیاری را در آورده. به این عمل تحریف نمی‌گویند بلکه رسما تقلب در روز روشن است. در حالی که بسیاری از شکنجه‌شدگان ساواک زنده‌اند و از تنوع شکنجه برای تخلیه اطلاعاتی می‌گویند و از همه مهم‌تر ابزار و ادوات شکنجه مخالفین پهلوی در موزه عبرت موجود است و ژست آزادی‌خواهی قبایی است که بر قامت جنایتکاری چون ثابتی زیادی گشاد است.

کتاب در دامگه حادثه از سنخ تاریخ شفاهی است. تاریخ شفاهی به عنوان یک مبحث اجتماعی بخشی از تاریخ است که به کمک اظهارات شفاهی غیررسمی به مطالعه، تحلیل و ارائه برداشتی از گذشته نزدیک می‌پردازد و بدین طریق، تصویر فضا و دنیای یک دوره‌ زمانی مشخص را تکمیل می‌کند. در واقع این فرصت را برای تاریخ فراهم می‌کند که نگاه چند بعدی به آن راه پیدا کند و فعالان اجتماعی نقش اول را در این جریان تاریخی جامعیت می‌بخشند.

در مقابل رابطه‌ عینیت‌ـ‌ذهنیت، تاریخ شفاهی به دنبال یک حقیقت جهانی، واحد، یگانه و متحد نیست بلکه به کمک اظهارات، نگاهی چندبعدی از یک بازه‌ زمانی ارائه می‌دهد. در مورد ارزیابی گذشته‌ـ‌حال، تظاهر به قطعی بودن نمی‌کند.

در مورد تاریخ معاصر، اظهارات شفاهی ردّ پاهای تازه‌ای هستند که می‌توانند با یکدیگر مقایسه شوند، در مقابل هم قرار بگیرند و به عنوان نشانی بارز از گذشته به کار بیایند زیرا «تعریف کردن یک سرگذشت، اسلحه کشیدن در برابر تهدیدهای زمانه، مقاومت در برابر آن و یا غلبه بر آن است. تعریف کردن سرگذشت، جامعه را از فراموشی در امان نگاه می‌دارد. یک سرگذشت، هویت جامعه و ملت را می‌سازد و میراثی است که برای آینده به جا می‌گذارند.»

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید