با عجله لباسهایش را جمع کرده است و راهی تهران میشود. در اتوبوس کنار پنجره بدون ستونی مینشیند و انتظار همسفر کنار دستیاش را میکشد، همسفری که تا آخر سفر هم نیامد و فرصت مغتنمی را برای تفکر به راوی هدیه کرد.
نویسنده با قید زمان دقیق و ساخت تصویری کامل از مکانهایی که در آن حضور داشته، جذابیت این همراهی را برای مخاطبان دو چندان کرده و از همراهی آنها اطمینان خاطر به دست میآورد.
«دو سه کیلومتر بعد از مرز، یک رودخانه بزرگ فصلی دیدم. نخلستانهای انبوه و سرسبز از همینجا شروع میشد. سرِ سوخته یا قطع شده بعضی نخلها شاید باقی مانده آثار جنگ هشت ساله بود که گهگاه به چشم میآمد». پس از تحمل سختی و معطلیهای بسیار در مرز، سوار بر کراجیهای عراقی میشوند و در مسیر بدره تا نجف حرکت خود را ادامه میدهند. در این مسیر موکبهای بیشتری به چشم میخورد و شهر دارد حال و هوای مهمان نوازیاش را به خود میگیرد. کاروان پس از گذراندن چندین و چند ایست بازرسی بالاخره به نزدیکی بارگاه امیرالمومنین(ع) میرسد و در یک مُضیف یا همان مهمانسرا، بارش را بر زمین میگذارد.
«در نگاه اول فقط چندین دیگ اجاق دیدیم. چند لاشه گوشت گوسفند، چند کارتن مرغ یخ زده و اتاقها و سالنهایی که به سالن اصلی آشپرخانه راه داشت.» یکی از سالنهای غذا خوری را باید برای استراحتشان مهیا میکردند. پس از جابجایی میزها، هر کس چند پتو برای خود برداشت و گوشهای را برای استراحتش انتخاب کرد.
«اولینها هیچگاه از یاد نمیرود»؛ درست مانند اولین تصویری از حرم امام علی(ع) که در قاب چشمان نویسنده جای گرفت و تا همیشه در ذهنش خواهد ماند، مانند آن «السلام علیک یا اباالحسن» بالای باب القبله که برای درکش باید چند لحظهای ایستاد و نفس تازه کرد. «از اولین نگاه در زاویهای بسته، تا لحظهای که به انتهای دالان میرسی و به یکباره ایوان طلای حرم آقا علیبن ابی طالب(ع) را میبینی، هیچ نمیتوان گفت» اینجا همهاش وصف است و تو فقط فرصت داری غرق شوی، غوطهور بمانی در این حجم از افسون، محاط میشوی در تمام ابهت بارگاه و اشک و شور و شعف است که در تو به مجادله میپردازد و تو نه مختاری به انتخاب و نه توانش را داری… اینجاست که گیج و منگ میشوی و با خودت تکرار میکنی «ما آدمهای معمولی، گیج و منگ دنیاییم»…
کار با برپایی موکب در مسیر تردد زوار شروع میشود. جابجایی چندین هزار پالت پلاستیکی و چیدنشان در کف سوله مدنظر، دو روز تمام زمان برد. در دومین تشرف به حرم مولا «با خودم فکر میکردم الان کجا هستم، به خودم اِفهَم یا فلان میگفتم. چیزهایی که از امام میدانستم را در ذهنم مرور میکردم» مگر چندبار فرصت پیدا میکنیم تا تحت لوای پدرعالمیان نفس بکشیم و کراماتشان را مرور کنیم؟ مگر چندبار میتوانیم در حرم امیرالمومنین(ع) برای فرزند ارشدشان عزاداری کنیم؟
از همه اینها که بگذریم به در خانه مولا میرسیم و آن گنبد فیروزهاش. خانهای که با ذهنیات ما زمین تا آسمان فرق دارد و دستاویز مدرنیته شده است. پس از آن به مسجد کوفه میرویم «اینجا دیگر جایی نیست که به معماریاش نگاه کنی و ستون و دیوارها را برانداز کنی. باید بندهای اضافی را یکی یکی از پایت باز کنی و خودت را رها کنی تا او خودش بیاید و تو را ببرد». به اعتقاد من اینجا نه زمین است و نه آسمان، اینجا مرکز ثقل است؛ اینجا خلا محض است…
حالا که مسئول کاروان اجازه زیارت کربلا داده است بیمقدمه راهی میشویم. «چشمانم را دزدیدم تا نکند گنبد و گل دستههای طلایی آن دو برادر شهید را از بالا ببینم. همه چیز یک دفعهای شد. پیش خودم گفته بودم: امسال فقط میروم برای کار و خدمت» از اینجای کتاب وارد روضههایی میشویم که از کودکی با آنها قد کشیدهایم و با تکتک جملاتش ممزوج شدهایم. «از حالا به بعد نوشتن تعطیل. فقط باید عشق ورزید و غرق محیط شد؛ فارغ از واژهها و جملهها». وصف حرم علمدار و بین الحرمین و حرم ارباب بماند برای خوانندگان، من میگذرم، شما هم بگذرید.
نویسنده فارغ از جبهه و جهتگیری خاصی، زیارتش را تمام میکند و به مقر فعالیتشان در آن مضیف نزدیک حرم امیرالمومنین(ع) برمیگردد. جمعیت روزبهروز رو به افزایش است و هر روز بر تعداد وعدههایی غذایی که بستهبندی میکنند افزوده میشود. سیل عظیمی از انسانهایی که دوشادوش یکدیگر در حرکتاند به راه افتاده است. زن و مرد، کوچک و بزرگ، با هر اصل و نسبی در مسیر دیده میشود و من «یقین دارم پیادهروی اربعین، در آن دنیا برای خودش حساب و کتابی دارد.»
همراه نویسنده عمود به عمود پیش میرویم و به انتهای مسیر عاشقی میرسیم. «اینجا پای عمود 1452، هم انتهای کار است و هم ابتدای کار. اینجا، آخر رسید به اول… از 1 بشماری تا 1452… هرچه رنج بیشتری برای رسیدن به مقصدی ببری، ارزش آن مقصد برایت بیشتر میشود. اینجا در کنار عمود 1452، تن خسته و رنجور، خیلی نزدیکتر است به دل شکستگی».
عنوان: درنگی در نجف/ پدیدآور: جواد کلاته عربی/ انتشارات: 27 بعثت/ تعداد صفحات: 208/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/