07 اردیبهشت 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

زینب آزاد تگ

این‌بار «علی‌اکبر والایی» تو را با خود همراه می‌کند. از همان زمانی که بند پوتین‌های گران‌قیمتش را گره می‌زند و تو را به دنبال خود در خیابان‌های تهران می‌کشاند تا گره از کار ویزا و پاسپورتش باز کند.

همراه نویسنده عمود به عمود پیش می‌رویم و به انتهای مسیر عاشقی می‌رسیم. اینجا پای عمود 1452، هم انتهای کار است و هم ابتدای کار.

«مهاجر سرزمین آفتاب» به دو بخش تقسیم می‌شود؛ ژاپن و ایران که هر کدام در جایگاه خودشان جای بحث و صحبت دارند؛ این‌طور در نظر بگیرید که اگر ژاپن و موقعیت‌های مختلف مانند جنگ جهانی و بمب اتمی نبود، روحیه

همه چیز در این کتاب رُخِ حقیقی خود را دارد و «افراد از آنچه که می‌اندیشید به شما نزدیکترند»؛ فقط در جدال سرعت و سنت مانده‌اند. راستی! عکس های سیاه وسفید کتاب را هم با دقت ببینید؛ البته که اگر

مخاطب در این کتاب با راوی عاشقی می‌کند، شاد می‌شود، می‌خندد و گریه می‌کند. رنج مهاجرت و بی‌خانمانی می‌کشد، با صدای بمب و انفجار بر خود می‌لرزد و در تشییع پیکر اعضای خانواده و دوستان او شرکت می کند.