مروری متفاوت بر یک کتاب متفاوت

ظلم محو نمی‌شود!

27 آذر 1401

کتاب‌ها متفاوت‌اند. قصدی برای دسته‌بندی کتاب‌ها در این نوشته ندارم. خودتان هم می‌دانید که کتاب‌ها متفاوت‌اند. «ریشه‌ها» از سویی یکی مثل همه است و از سوی دیگر یکی از متفاوت‌هاست.

ریشه‌ها از آن فراموش نشدنی‌هایی‌ست که هر فرد در زندگی خود می‌تواند بخواند. روایتی تکان‌دهنده از مردمی ‌مظلوم، زیر هجومی ‌ناجوانمردانه که نفس را در سینه حبس می‌کند. ریشه‌ها روایت اساراتی‌ست به مدت هفت نسل از زبان آخرین بازمانده. ریشه‌ها روایت زار زدن و اشک ریختن یک روزنامه‌نگار آمریکایی‌ست برای پشت هفتم خودش، بیش از دویست سال بعد. ریشه‌ها روایت سیاه از زندگی مردم سیاه‌پوست است، ریشه‌ها روایت برادران مظلوم ماست.

من خیلی سال بود که خبر از وجود رمانی عظیم به نام ریشه‌ها داشتم. این آشنایی بر می‌گشت به بیش از یک دهه پیش که داشتم سریال «بیگ بنگ تئوری» را می‌دیدم. آنجایی که «شلدون کوپر» یک مجموعه «دی‌وی‌دی»‌های سریالی به نام «ریشه‌ها» را تحویل آن خانم سیاه‌پوست مدیر منابع انسانی دانشگاه داد و صحنه‌ای خنده‌دار خلق کرد که من سر در نیاوردم قضیه چیست و رفتم قدری جستجو کردم. آن روز فهمیدم رمانی هست و سریال اقتباسی هم دارد.

چند وقت پیش خیلی اتفاقی و در سفر کتابی نداشتم با خودم تا بخوانم. در واقع داشتم، سفر طولانی شد و کتاب‌هایی که داشتم را خواندم و همین شد که این کتاب را خیلی سریع خریدم. راستش را بخواهید اینطوری خرید نمی‌کنم. نه پولش را دارم و نه وقتش را. برای خرید و انتخاب کتاب‌ها اغلب از قبل مطالعه می‌کنم و همیشه می‌دانم کتاب بعدی که می‌خواهم بخوانم یا بخرم چیست، کدام ناشر و کدام ترجمه‌اش را باید بخرم و…

گفتم که در سفر بودم و باید در وقتی محدود کتابی انتخاب می‌کردم که هم حجمش زیاد باشد که مثل قبلی‌ها زود تمام نشود و هم خیالم راحت باشد خوب است. می‌شناختمش دیگر. ریشه‌ها از انتشارات امیرکبیر را برداشتم. دروغ نگویم طرح و جنس جلد خوب و قطع مناسب و خوش‌دست بودنش بی‌تاثیر نبود. چاپ پانزدهمش برایم 165 هزارتومان آب خورد.

ابتدا فکر می‌کردم کلاسیک است که بعدا فهمیدم سال 1976 میلادی منتشر شده است. بالاتر نوشتم که متفاوت است. راستش من تا به حال چنین چیزی نخوانده بودم و برایم بسیار جالب از آب درآمد. اثر تعلیق خاصی ندارد. انتهای کتاب هم یک نمودار کشیده و توالی نسل‌های خانواده را به خوبی مشخص کرده است. واقعی‌ست و همانطور که خودتان می‌دانید در دنیای واقعی هم چندان خبری از تعلیق یا سایر عناصر داستان نیست. به همین سادگی.

ریشه‌ها داستان یک خانواده است. داستان مرد جوانی‌ست از گامبیا، که ابتدای کتاب، به ظلم و با نهایت ناجوانمردی از سرزمینش دزدیده می‌شود و به سرزمینی دوردست برده می‌شود. داغ مالکیت می‌خورد. درست مثل گاو و اسب. به این ترتیب مرد مسلمان ساکن غرب آفریقا ناگهان تبدیل می‌شود به برده! درست هم رده حیوانات مزرعه قرار می‌گیرد و هر گونه حقی از وی سلب می‌شود. از اینجا به بعد همه‌اش ظلم و جور است و مردمانی و نسل‌هایی که به معنای واقعی کلمه ظالم‌اند. داستان شکستن اراده‌هاست و رام کردن انسان‌ها به سان حیوانات وحشی.

از سوی دیگر اما یک داستان خانوادگی تاریخی تمام عیار است که مثل تمام داستان‌های گونه خودش پر است از تلخی و شیرینی و بالا و پایین‌های مختلفی که هر خانواده‌ای در طول سال‌ها و نسل‌ها به خود می‌بیند. قسمت انتهایی کتاب هم داستان خود نویسنده است که اصلا چطور شد که تصمیم گرفت تحقیق کند و چگونه پژوهش کرد و پس از آن با چه کیفیتی نوشت.

ریشه‌ها خیلی متفاوت است.

آنقدر متفاوت که بعید می‌دانم بتوانید فراموشش کنید و یادتان باشد فراموشی نعمت است. ریشه‌ها از جنس همان داغی‌ست که پشت برده‌ها می‌زدند. محو شدنی نیست حتی از پس سال‌ها و روزها. مرحوم «الکس هیلی» شلاقی بلند و قطور از جنس کلمات نوشته است و سطور و صفحاتی چنان برنده خلق کرده که احتمالا خواننده‌اش تا روزی که نفس می‌کشد آثار ریشه‌ها را با خود حمل می‌کند. ریشه‌ها داستان «کونتا کینته» هفتمین پشت نویسنده، مرد مسلمان و آزادی است که روزی به جنگل رفت که چوب ببرد تا برای برادر کوچک‌ترش طبل درست کند. آنجا او را اسیر کردند، به زور به آمریکا بردند و نامش را ستاندند و دستور دادند که من بعد «توبی»ست. چندین مَلاک و ارباب، سرکارگران خشن و قوانین ایالتی و فدرال با خشونت تمام هرچه داشتند را رو کردند و به کار گرفتند تا مرد آفریقایی را محو کنند. غافل از اینکه او هم خدایی دارد.

مرد آفریقایی دختردار می‌شود. «کیزی» سال‌ها بعد پسری به دنیا می‌آورد. «جرج خروسه» پس از ازدواج صاحب هشت فرزند می‌شود و پسر محبوبش «تام آهنگر» روزی صاحب دختری می‌گردد به نام «سینتیا». سال‌ها بعد سینتیا مادر دختری می‌شود به نام «برتا» و نهایتا اوست که «الکس هیلی» را به دنیا می‌آورد. الکس داستان آن پدر آفریقایی را می‌شنود و راه می‌افتد به تحقیق و بین جامعه‌ای بسیار بدوی مدارک محکمی را یکی پس از دیگری می‌یابد از هفتمین پشتش. مرد مسلمان آزادی که همه جمع شدند تا او را محو کنند. کتابی می‌نویسد به نام «ریشه‌ها» که در واقع داستان خانواده خودش است.

1977 میلادی پولیتزر می‌برد. در یک سال شش میلیون نسخه می‌فروشد و پس از آن ترجمه به 37 زبان زنده دنیا و حجم فروش و تعداد خواننده‌ای که الآن دیگر قابل اندازه‌گیری نیست. شاید بهتر باشد بگوییم ریشه‌ها داستان تکراری ظالمینی‌ست که سعی کردند ظلم خویش را پنهان کنند، مظلومین را محو کنند و یا خواستند نور خدا را خاموش کنند. غافل از اینکه، «ان الله یدافع عن الذین آمنوا ـ قطعا خداوند از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند.» (سوره حج،آیه38)

پی‌نوشت: ریشه‌ها قطور است و سرگرم‌کننده و اشک‌آور! اما افسرده نیست. تلخ و شیرین است. به خوبی نشان داده که در بدترین دوران‌ها هم همچنان زندگی هست، امید هست و خداوند همیشه هست. من در طول مطالعه کتاب بیش از پنج شش بار گریه کردم اما طوری نیست که بگویم اگر افسرده‌اید و حالتان خوب نیست سراغش نروید. اصلا آنطور نیست.

 

عنوان اثر: ریشه‌ها/ پدیدآور: الکس هیلی، مترجم: علیرضا فرهمند/ انتشارات: امیرکبیر/ تعداد صفحات: 775/ نوبت چاپ: پانزدهم.

انتهای پیام/

1 دیدگاه

  • همینگوی

    خیلی جالب نوشته بودید. خداقوت

بیشتر بخوانید