مروری بر دو کتاب روایی از فاجعه منا

علیه فراموشی

20 تیر 1401

فاجعه منا در سال 1394 منجر به شهادت 464 از هموطنان‌مان شد. از تکان‌دهنده‌ترین وقایع تاریخ معاصر ما بود. واقعه‌ای که از لحظه وقوع و انتشار خبر آن تحلیل‌های متنوع و شایعات پابه‌پای هم پیش آمدند تا عید قربان و غدیر و بعد از آن ادامه داشت. داغی تکان‌دهنده که تا مدت‌ها کام همه ایران برای آن تلخ و گس بود.

خوشبختانه مدتی است که ضرورت روایت و ضبط و ثبت دیده‌ها و تجربیات آدم‌های درگیر در وقایع از جمله ماجرای منا درک شده است این یادداشت متکفل بررسی دو اثر در این زمینه است.

زهرا کاردانی با «خیابان 204» از نشر سوره مهر و ابراهیم اکبری‌دیزگاه با کتاب «بکه» از نشر معارف با دو نگاه و نظرگاه متفاوت پای صحبت و روایت تجربه‌های حاضران در آن شبه‌قیامت نشستند. یک فرصت بی‌نظیر برای ما تا به شکل مکتوب با آن فاجعه و ابعادش مواجه شویم.

هر دو کتاب به شیوه مصاحبه با افراد درگیر و دخیل در ماجرا و پیاده‌سازی مصاحبه‌ها سامان یافته‌اند. از این‌رو این دو کتاب در محدوده تاریخ شفاهی قرار می‌گیرند.

تاریخ شفاهی به خودی خود هیچگاه نمی‌تواند به‌عنوان یک امر مفید یا ضرررسان تلقی شود در واقع این پدیده را که بیش از هر چیز متعلق به جهان معاصر است؛ می‌توان با این جمله معروف میلان کوندار درباره ادبیات سنجید: «ادبیات، جنگ حافظه است علیه فراموشی». به همین ترتیب می‌توان گفت تاریخ شفاهی به واسطه کارکردهایی که دارد می‌تواند برای یک جامعه مفید باشد، جامعه‌ای که قصد دارد تا حافظه تاریخی قوی داشته باشد و از میراث تاریخی گذشتگان استفاده کند لاجرم نیازمند استفاده از این پدیده است. تاریخ شفاهی زمانی می‌تواند به عنوان پدیده‌ای مفید تجلی پیدا کند که زمینه‌ها و بسترهای لازم آن فراهم باشد وگرنه ممکن است به نتایج مورد نظر خود دست پیدا نکند.

تجربه تاریخ نشان داده جوامعی که در آن انتقال تجربه به نحو احسن انجام می‌گیرد معمولاً موانع کمتری برای دستیابی به توسعه پایدار پیدا می‌کنند. این بدان معناست که توسعه بدون توجه به تجربه‌های پیشینیان امکان‌پذیر نیست و در دنیای امروز یکی از بهترین راه حل‌ها برای انتقال تجربیات شخصی تاریخ شفاهی است. هر چند که موانعی جدی بر سر این راه وجود دارد. تاریخ شفاهی مانند بسیاری دیگر از ابزارهای لوازم مدرن که در جهت شفاف سازی حرکت می‌کند همواره دشمنان و موانع خود را داشته است اما آنچه که اهمیت دارد عاملیتی است که خود افراد در یک جامعه بر عهده دارند. تک تک افراد جامعه چه شهروندان و چه مقامات همگی باید در جهت ارتقا سطح کیفی و کمی حوزه‌ای مثل تاریخ شفاهی گام بردارند. حداقل کاری که افکار عمومی در حمایت از این چنین پروژه‌هایی می‌تواند انجام دهد حمایت فکری و عاطفی از این دست حرکت‌ها است. تاریخ شفاهی یک پروژه فکری و فرهنگی است با کارکردهای خاص خود برای ممانعت از فراموشی تجربیات انسان‌ها و میراثی که باید به نسل‌های بعدی انتقال پیدا کند.

حال ما با دو اثری روبه‌رو هستیم که با توسل به تاریخ شفاهی در پی ثبت یک فاجعه بودند. نکته قابل توجه این است که هر دو نویسنده در آثارشان بیش از اینکه در پی روایت تاریخ باشند در پی ثبت انسان در آن مهلکه بودند. یعنی انسانِ مضطر در معرکه مرگ و زندگی.

ما این فرصت را داریم تا از منظر یک خانم و یک آقا با این واقعه روبه‌رو شویم. تفاوت منظر این دو نویسنده خودش را در مقدمه با توضیحات آنها نشان می‌دهد. این تفاوت‌ها حتی در عناوین هم رخ می‌نماید.

دیزگاه در توضیح عنوان کتاب «بکه» از من لایحضر الفقیه شاهدی در توضیح وجه‌تسمیه آورده است: «بک به معنای کوبیدن است و چون در آنجا(مکه و هنگام حج)مردم بر اثر فشار ازدحام جمعیت بر یکدیگر برخورد کرده‌اند و مزاحم دیگران می‌شوند بکّه نامیده شده است» اما زهرا کاردانی عنوان «خیابان 204» را برگزیده است. خیابانی که قتلگاه حجاج شد. یک عنوان سرراست و شفاف.

هر دو نویسنده تلاش کرده‌اند تا بدون شرح و تفصیل معمول در خاطره‌نگاری‌ها و ورود به دایره گسترده توصیف و حتی مرثیه‌سرایی، یک روایت ساده اما منطبق بر واقعیت رخ‌داده از این ماجرا ارائه دهند. به‌نظر می‌رسد سادگی این روایت‌ها بر تأثیرگذاری آنها نیز بیشتر می‌افزاید و مخاطب اطمینان می‌یابد که نویسنده‌ها بدون متکی شدن به کلمات و بی‌آنکه بخواهد از واژه‌ها سودجویی کند، آنها را به دل ماجرایی غم‌انگیز می‌برد. کاردانی و دیزگاه در آثارشان انصاف را رعایت کرده و مراقب بودند تا احساسات و عواطف ملی و انسانی بر نوع نگارش و قلمشان چیره نشود. با وجود آنکه فاجعه منا یک مسئله ملی بود، بسیاری از خانواده‌ها را ـ حتی آن‌ها که تنها در این ماجرا شاهد بودند ـ تحت‌تأثیر قرار داد، اما «خیابان 204» و «بکه» روایت‌هایی صادق‌اند از آنچه در حج 94 رخ داد.

اما علاوه بر حجم، بخش‌های کتاب «خیابان 204» از تنوع بیشتری برخوردار است. این کتاب در چهار بخش به شرح این حادثه می‌پردازد. بخشی از روایت‌ها مربوط به شاهدان عینی است که فاجعه منا را از نزدیک دیده و لمس کرده‌اند، بخش دیگر کتاب از زبان گروه تفحص شهدا است که از همان اولین لحظات مشغول امدادرسانی شده و تا آخرین فرصت به دنبال شهدا بوده‌اند. بخش‌های دیگر کتاب نیز به شرح ماوقع از زبان خانواده‌های شهدا و همراهان آنها روایت می‌شود. زهرا کاردانی برای تکمیل کار خود تنها به خانواده شهدا بسنده نکرده و برای اولین‌بار پای صحبت تیم تفحص شهدا در عربستان نیز نشسته است؛ روایتی دسته اول از اولین شاهدان ماجرا که به گفته نویسنده در آن روزها با صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای مواجه شده‌اند و حتی بعضی از آن‌ها، تا مدت‌ها برای کاهش فشارهای عصبی از قرص‌ استفاده کرده‌اند.

اما دایره افرادی که دیزگاه سراغشان رفته ده نفری است که طلبه‌اند و یک نفر هم از کارکنان سازمان حج و زیارت است. قاعدتا آنها هم پنجره‌های خود را در نگاه و حتی قضاوت و تحلیل دارند. به هر حال خواندن هر دو کتاب بار روانی بسیاری را بر خواننده تحمیل می‌کند.

به وضوح می‌توان دریافت که قلم هر دو نویسنده فاجعه را بی‌پروا روایت نکرده است اما در عین‌حال چون با صداقت سراغ بازنمایی رفته‌اند توانسته‌اند حجم و عمق فاجعه را منتقل کنند.

به گمان من هر چند روایت‌ها در مغز و بطن شباهت‌هایی دارند اما خواندن هر دو نه تنها خالی از لطف نیست بلکه به دریافت دقیق‌تر ما از حالات انسان در آن ماجرا کمک می‌کند.

 

عنوان: خیابان 204 ـ بکه/ پدیدآور: زهرا کاردانی ـ ابراهیم اکبری دیزگاه/ انتشارات: سوره مهر ـ دفتر نشر معارف/ تعداد صفحات: 240 ـ 184/ نوبت چاپ: سوم ـ اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید