نمونههای داستانی بسیارند و هر کدام از برف به نیتی استفاده کردهاند. حالا شما هم شال و کلاه کنید که میرویم برخی داستانهای برفی که با برف در ذهنمان ماندگار شدهاند، مرور کنیم.
ـ برفهای اسطورهای
شاید ندانید که در ایران باستان «دیو برف» داشتهایم. ملکوس یا مرکوس دیوی است که در پایان هزاره اوشیدر، سرما و زمستان سخت را پدید میآورد. ملکوس در برخی منابع به صورت مالکو هم نوشته شده است. از جمله در کتابی با عنوان «اساطیر ملل آسیایی» که توسط دو نویسنده آلمانی («جیـمناسک» و «مـسویمی») تألیف شده، درباره او میخوانیم: «پس از پایان دوران هوشیدر، سیل و طوفان فاجعه انگیزی بهوقوع میپیوندد که بانی اصلی آن، مالکوی نفرتانگیز میباشد. مالکو یکی از نوادگان توری براتورش میباشد که گناه مرگِ زرتشت را بر گردن دارد.»
در «فرهنگ پهلوی» نوشته دکتر بهرام فرهوشی هم درباره ملکوس یا مالکوس چیزی شبیه همین آمده است: «مالکوس نام باران و برف سنگینی است که قسمتی از روی زمین را ویران کرد، در حالیکه خبر این واقعه از پیش بهوسیله اهورامزدا به جمشید داده شد تا ورجمکرت را بسازد و در آن کاملترین انواعِ انسان و حیوان و گیاه را پناه دهد.»
در شاهنامه هم ماجراهای برفی داریم که به یکی از آنها میپردازیم.
«بازور» در شاهنامه نام یک جادوگر تورانی است که تمامی فوت و فنهای جادوگری را آموخته بود و بنا بر شاهنامه فردوسی زبانهای چینی و پهلوی را میدانست. در جریان جنگی از جنگهای ایران و توران، پیران از بازور خواست که بر فراز ستیغ کوه رفته و به سمت ایرانیان، برف و سرما بفرستد.
بازور با مهارت جادویی که میدانست، چنان کرد و با ریزش برف و سرما بر فراز سپاه ایران، دستان سپاهیان ایران از شدت سرما توان سلاح به دست گرفتن را نداشت در این زمان تورانیان به فرماندهی هومان بر سپاه ایران تاخته و بسیاری را میکشند. امّا در این میان، مردی دانشپژوه در سپاه ایران، تدبیری اندیشید و جایگاه بازور یا محل اختفای وی را در قله کوه پیدا کرد. آنگاه مرد دانشپژوه، جایگاه بازور افسونگر را به رهام، دلاور مرد سپاه ایران نشان داد. رُهام به سراغ بازور رفت و به یک ضربت شمشیر بازوی بازور را که با آن افسونگری میکرد، بُرید و بدینسان جادوی او را باطل و بیحاصل کرد.
گذشتن اسفندیار از برف و مواجهه کیکاووس با برف هم دو نگاه متفاوت به این پدیده دارند که خواندنش را به شما پیشنهاد میدهیم.
ـ برف بیموقع
فکر کنید یک روز صبح وسط تیر بیدار شوید و ببینید در ایران برف آمده! خیلی عجیب است دیگر… این اتفاق در رمان «سال بلوا» نوشته عباس معروفی میافتد و خبر از اتفاقات بدی که در راه است، میدهد. در دیگر آثار این نویسنده ایرانی هم برف جایگاه خودش را دارد و بهطور خاص هم در اثر معروفش «سمفونی مردگان». او در مواجهه شخصیتها با برف لحظات جالبی را رقم میزند:
«به درختهای خشک پیادهرو خیره شد، برف شاخهها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما میشکستشان. آدمها هم مثل درختها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانههای آدم وجود داشت و سنگینیاش تا بهار دیگر حس میشد. بدیاش این بود که آدمها فقط یک بار میمردند. و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود.»
ـ برفی که سفید نیست!
«برف سیاه» رمانی است که خواندن آن، ما را به یاد رمانهای نویسندگان کلاسیک روسیه مانند داستایفسکی میاندازد. میخائیل بولگاکف در این کتاب با طنزی نیشدار به وضعیت فلاکتبار زندگی کارمندی، فقر، کابوسها و اشباح شبانه، بیماری و جنون، احساس تحقیر و سرخوردگی مردم خود پرداخته است. اما موضوع و چالش اصلیاش در این رمان همان مساله است که نویسنده در زمان حیات بسیار با آن درگیر بود؛ یعنی سانسور در دنیای هنر. کتاب برف سیاه ، ۲۵ سال پس از مرگ بولگاکف در شماره ماه آگوست ۱۹۶۵ مجله ادبی نوویمیر، در شوروی با نام رمان تئاتری چاپ شد. بولگاکف این اثر ناتمام را در ۱۹۳۰ نوشت و آن را در کشوی میزش بایگانی کرد. این اثر نوشتهای سراپا کاریکاتوری است از تئاتر هنر مسکو به سرپرستی کنستانتین استانیسلاوسکی و نمیروویچ دانچنکو.
رمان برف سیاه از جایی آغاز می شود که لئونتهویچ مقصودف، کارمند روزنامه کشتیرانی، پس از خودکشی ناموفق تصمیم میگیرد برای پایان دادن به فقری که گریبانش را گرفته کتابی بنویسد و آن را با بهایی هرچند ناچیز به دست ناشری بسپارد. مقصودف در هر فصل کتاب به تفصیل و با جزئیات دقیق آنچه را که در جریان نوشتن رمان برایش اتفاق افتاده است بیان میکند و تصویری دقیق و شفاف از جامعه فرهنگی روسیه در نیمه اول قرن بیستم میآفریند.
ـ برف شاعرانه
«برف» اثری از مکسنس فرمین، نویسنده مشهور اهل فرانسه است که احمد سلامتراد به فارسی ترجمه کرده است. در این داستان شورانگیز و عاشقانه با پسر جوان اهل ژاپن به نام یوکوآکیتا آشنا میشویم. او آرزوی سرودن هایکو را در سرش میپرورداند و به برف، علاقهای عجیب و عاشقانه دارد. او از دلداگی عجیبش به دانههای سپید و زیبای برف میگوید و روزی به دل جنگل برفی میزند. او در تلاش است تا از سپیدی برف الهام بگیرد و همراه با استادش، به درک معنای عشق و زندگی نائل آید. در این جنگل زیبا با عشقی مواجه میشود که دنیایش را و همه چیز را تغییر میدهد…
فرمین داستان برف را در سال ۱۹۹۹ نوشت و بعد از آن با موفقیت بسیاری روبهرو شد. این داستان به هفده زبان ترجمه شد. برف داستانی شعرگونه و لطیف است. نویسنده برای نوشتن این رمان زیبا از فرهنگ غنی ژاپن الهام گرفته است و به دنیای شعرهای کوتاه ژاپنی که به نام هایکو معروفند، سفری کرده است. داستان در قرن نوزده رخ میدهد.
ـ برف رازآلود
«آدمهای زمستانی» نوشته جنیفر مک ماهون یک رمان دلهرهآور است. داستان این رمان در منطقه جنگلی سرد و دورافتاده در حوالی ایالت ویرجینیای آمریکا رخ می دهد؛ زنجیرهای از مرگهای مرموز و ناپدید شدن رازآلود آدمها شهری را در وحشت فرو میبرد. «روتی»، دختر شخصیت اصلی داستان پس از ناپدید شدن مادرش باید برای یافتن او با خوابزدگان فراطبیعی و کهن که در جنگل سرگردان هستند مواجه شود. داستان از نگاه «روتی» و خاطرات «یارا شی هریسون»، زنی که اوایل دهه 1990 ناپدید شده بود روایت میشود. «آدمهای زمستانی» حکایت روابط مادر و دختری، گمگشتگی و ارواح شهری کوچک است.
ـ برف فانتزی
«کودک برفی» نوشته ایووین ایوی، یک داستان خیالی خارقالعاده است که در آلاسکا میگذرد؛ منطقهای که به زمستانهای سختش شهرت دارد. «جک» و «میبل» تازه واردین به این منطقه هستند که از تنهایی، کارگری و حزن و اندوه رنج میبرند. رابطه این زوج بدون فرزند و غمگین رو به سردی میگراید اما در یک روز برفی آنها یک کودک برفی میسازند؛ این کودک شبهنگام جان میگیرد و به دلیل ماهیت برفی خود میتواند در سرمای طاقت فرسای آلاسکا دوام بیاورد. سردی عشق این زوج با حضور این کودک گرمتر میشود اما… نوشته زیبا و تصویرسازی منحصربهفرد از مناظر برفی جذابیت داستان را چند برابر کرده است.
ـ برف برای آدممعمولیها
«خانه عروسک» نوشته هنریک ایبسن را همه میشناسیم. این نمایشنامه شاهکار نویسنده نروژی، حکایت زنی از طبقه متوسط را روایت میکند. او تلاش دارد قوانین زن بودن دوران خود را بشکند. داستان این نمایشنامه در زمان کریسمس و آغاز سال نو در حومه سرد و تاریک یک شهر میگذرد و یادآوری جنایات گذشته این زن است و در نهایت درمییابد که از زندگی چه میخواهد. «خانه عروسک» داستانی تلخ است که شما را وامیدارد تا در معنای ازدواج تعمق بیشتری کنید.
ـ برف برای حیوانات
«آوای وحش» و «سپید دندان» نوشته جک لندن درباره سگهایی است که برای بقا در آلاسکای یخزده تلاش میکنند. «آوای وحش» بر مبنای تجربیات خود نویسنده هنگام گذران زندگی در کانادا نوشته شده است که با وجود این که شخصیت اصلی آن یک سگ است، داستان آن در نهایت واقع گرایی بیان شده است. «سپید دندان» به نوعی همان موضوع داستان قبلی را دنبال می کند؛ حکایت یک سگگرگ که دربرابر شرارتهای طبیعت، حیوانات و از همه بدتر، انسانها مقاومت میکند.
ـ برف قاتل!
«درخشش» نوشته استفن کینگ بیش از آنکه کتابش معروف باشد، سینماییاش را میشناسیم. این داستان دلهرهآور در هتلی کوهستانی در دوردست میگذرد و در آن تلاش مادری برای نجات خود و فرزندش از دست مردی متوهم روایت میشود که میتواند روزهای زمستانی را گرما ببخشد. در حالی که قرار است هتل مامنی باشد برای آرامش و آسایش مسافران، در این رمان بدل میشود به قتلگاهی که دیگران رقم زدهاند. با خواندن این کتاب این پرسش مطرح میشود که آیا چیزی بدتر از این هم ممکن است؛ هتلی تسخیر شده با ارواح، احاطه شده با برف، به دور از تمدن بشری…
ـ برف پنهانکار
«آن بیتی» یک داستان دوصفحهای کوتاه دارد. یک عاشقانه است در روستایی سرد و برفی که او از برف هم بهعنوان نماد سرمای یک رابطه و هم پوشاننده، استفاده میکند. هرچند برف خیلی زیباست اما به نظرم خانم بیتی آن را نوشته تا توانایی بزرگش در نویسندگی را به رخ مخاطب بکشد و نشان دهد چطور فقط با چند صفحه ناقابل میتواند جوری وسط دنیایی از نماد قرارمان دهد که خودمان هم باور نکنیم!
ـ برف زوال!
در «بودنبروکها» نوشته توماس مان که جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۲۹ را از آن خود کرد، شاهد زوال یک خاندان هستیم. داستان با یک مهمانی خانوادگی با حضور کلهگندههای شهر آغاز میشود و نویسنده در حال توصیف گرمای این مجلس، بیرون خانه را هم که برف در حال باریدن است، توصیف میکند. برفی آرام و سنگین در شبی که روزگار این خاندان خوش است و هنوز زوالی محقق نشده. در اثر دیگری از ادبیات آلمان با نام «داستان دوست من» نوشته هرمان هسه برنده سال ۱۹۴۶ نوبل ادبیات، داستان مردی به نام کنولپ را میخوانیم. کنولپ، آزادمردی است که زیستن در صحرا را جایگزین زندگی در شهر کرده است. او در صحراگردیهای خود از برف و سرما رنج میبرد و سرانجام نیز در دامنه کوهی مالامال از برف جان میسپرد. صحنه مرگ او نیز در دل برف و کوران سرما بسیار عرفانی است. کنولپ گفتوگویی با خدا دارد و از او به خاطر نوع زندگیاش شکایت میکند؛ از این که چرا به گونهای دیگر نزیسته است. خدا نیز در پاسخ به او میگوید: «من تو را جز این طور که هستی، نمیخواستم. تو به نام من صحراگردی کردی و پیوسته میل به آزادی در دل اسیران شهرها پدید آوردی. به نام من دیوانگی کردی و تمسخر دیگران را برتافتی. تو فرزند منی و جزئی از منی و هر لذتی که بردی یا رنجی که تحمل کردی من در آن شریک بودم.» این سخنان لبخند رضایتی بر لبان کنولپ میآورد و با گفتن این که دیگر شکایتی ندارد، چشمانش را میبندد.
ـ برف انقلابی
«گرگسالی» نوشته زندهیاد امیرحسین فردی، داستانی مربوط به پیش از انقلاب اسلامی است. جزئیات این کتاب آنقدر دقیق و زیاد است که همانند فیلمی میتوانید شخصیتها را تصور کنید. این رمان ادامهای است بر رمان موفق «اسماعیل» که با مضمونی ضداستکباری به نگارش درآمده است.
«گرگسالی» درباره جوانی مبارز به نام اسماعیل است که پس از فرار از دست نیروهای ساواک به منطقه سبلان پناه میبرد و در آنجا با گرگهای آمریکاییها که برای اصلاح نژاد گرگهای ایرانی به آن منطقه فرستادهاند، درگیر میشود. اما این گرگهای اصلاح نژادی توسط آمریکاییها مبدل به گرگهای آدمخوار میشوند تا بتوانند برای کشتن افراد انقلابی از آنها استفاده کرده و زندگی را بر مردم منطقه تنگ کنند.
ـ برف سیاسی
«برف» نوشته اورهان پاموک نویسنده اهل ترکیه است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. این کتاب تنشها و مشکلات سیاسی و فرهنگی ترکیه مدرن را به تصویر میکشد و توانسته است طنز و اوضاع اجتماعی و عرفان و همدلی میان شخصیتهای داستان را در هم بیامیزد. نویسنده میگوید موقع نوشتن آن کویر دکتر شریعتی را میخوانده است. موضوع اصلی نزاع سکولاریته و اعتقادات مذهبی است ولی ارجاعاتی به تاریخ قرن بیستم ترکیه هم هست.
ماجرای داستان هم اینطور پیش میرود: «شاعری تبعید شده به نام «کا»، به ترکیه بازمیگردد و به شهر متروکه قارص سفر میکند. هدف ظاهری او از آمدن به این شهر، تهیه گزارش از موج خودکشی بین دخترانی مذهبی است که از داشتن روسری و حجاب، منع شدهاند؛ اما خاطرات کا از دختری جذاب به نام ایپک هم، که به تازگی طلاق گرفته، در آمدن او به این شهر نقش داشتهاند. کا پس از گذشت مدتی درمییابد که افراد گوناگونی، از همسر سابق ایپک گرفته تا تروریستی کاریزماتیک، در تعقیب او هستند. در رمان برف، هدیهای گمشده به شکلی کاملاً ناگهانی به صاحبش بازمیگردد، نمایش یک تئاتر به قتلعامی خونین تبدیل میشود.
ـ برفیها پایان ندارند!
«سرگشته راه حق» نوشته نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده سرشناس یونانی، «آس و پاسها» نوشته جورج اورول را میتوانیم به عنوان نمونههای داستان برفی نام ببریم. «برفهای کلیمانجارو» شاهکار ارنست همینگوی، «پرسه در خاک غریبه» رمان درخشان احمد دهقان، «درخت انجیر معابد» آخرین اثر احمد محمود، «دل کور» نوشته اسماعیل فصیح، بیشتر آثار داستاننویسان اهل روسیه و بیشمار اثر دیگر را میتوان در فهرست برفیها جا داد که طبیعتا امکان نوشتن درباره همهشان فراهم نیست. شما هم این فهرست را کامل کنید و در بخش نظرات از کتابهای برفی بنویسید تا ما هم برویم سراغ برفیهای مورد نظر شما.
اسفند بهاری مبارک!
شرح تیتر: رمانی با همین عنوان به قلم نسیم توسلی توسط نشر آگه منتشر شده است.
انتهای پیام/