همیشه «از کوزه برون همان تراود که در اوست» درست نیست

مترسک چوبی و قلبی از طلا

01 مرداد 1401

ممکن است برای همه ما اتفاق افتاده باشد که مکان، شی، کتاب و حتی انسانی را از روی ظاهر به‌اشتباه و بدون شناخت درست، به‌اشتباه قضاوت کرده باشیم و بعد از گذشت زمان یا با آشکارشدن باطن آن، به اشتباه خودمان پی برده باشیم. در بعضی از موارد چیزی که ممکن است با قضاوت اشتباه از دست داده باشیم، مثلا هزینه غذایی است که از روی ظاهر وسوسه‌انگیز و اشتهاآورش انتخاب کرده‌ایم و بعد از خوردنش تصوری که از طعم و مزه آن داشته‌ایم، کاملاً تغییر کرده باشد. در این حالت، آسیب و ضرری برای فرد دیگری ندارد.

در دنیای امروز و با وجود فضای مجازی، قضاوت‌ها بیشتر شده است و افراد زیادی از جامعه را درگیر قضاوت‌کردن و قضاوت‌شدن صرفاً از روی ظاهر قرار داده است و در نتیجه، تبعاتی را به دنبال دارد.

خیلی وقت‌ها شاهد بوده‌ایم به‌واسطه مشاهده یک عکس یا نوع پوشش شخصی، چه هجمه‌هایی علیه آن فرد ایجاد شده و بعداً مشخص شده است حقیقت ماجرا، چیز دیگری است. شاید دیگر نتوان آسیبی را که با قضاوت عجولانه به فرد وارد آمده، جبران کرد یا جبرانش خیلی سخت باشد.

چه بسیار در دینمان از این کار نهی شده‌ایم. احادیث بسیاری از پیامبر عزیزمان و امامان معصوم در این باره در دسترس ما قرار گرفته و در آن‌ها به پرهیز از قضاوت‌کردن هشدار داده شده.

پس به کار بردن این ضرب‌المثل همیشه هم نمی‌تواند درست باشد که «از کوزه همان برون تراود که در اوست.»

کتاب «من مترسکم ولی می‌ترسم» به این موضوع در قالب یک داستان تخیلی پرداخته است.

مترسکی که با دستان کشاورز ساخته و متولد شده است و کشاورز برای هرچه زشت و وحشتناک‌ترشدنش از هیچ چیزی دریغ نکرده است. با کوبیده شدن پای چوبی مترسک در خاک سفت کارش در دل مزرعه آغاز می‌شود.

با وجود این، خود مترسکِ داستان، برعکس ظاهرش دل مهربانی دارد و با دیدن هر زیبایی کوچکی خوشحال می‌شود و از آن لذت می‌برد و از تنهایی و تاریکی می‌ترسد. مترسکی که همه از او انتظار ترساندن دارند، ولی او آن را نمی‌خواهد و به دنبال دوستی با هر حیوانی است که می‌خواهد داخل مزرعه بشود. مترسک قصه دوست دارد  به آنها نزدیک شود؛ ولی حیوانات با دیدن مترسک از مزرعه فرار می‌کنند. مترسک از ترساندن و فراری دادن ناخواسته، غمگین و ناراحت است. از اینکه فقط  به‌سبب ظاهرش حیوانات از او فراری‌اند و از دل مهربانش خبر ندارند.

مترسک داستان ما نمی‌دانست که دارد کارش را درست انجام می‌دهد و برای همین کار وسط مزرعه ایستاده است و حتماً داستان عشق مترسک به کلاغ را نشنیده است که به دنبال دوستی و مهربانی با حیوانات است. نمی‌داند با این کار ممکن است زندگی‌اش به خطر بیفتد و عمرش پایان پیدا کند و کشاورز آن را از وسط مزرعه بردارد و داخل انباری یا شومینه خانه‌اش بیندازد.

کسی چه می‌داند؟! شاید هم مترسک داستان ما این‌طور راضی و خوشحال شود؛ چراکه دیگر به انجام کاری که دوست ندارد، مجبور نشود.

روزی او تصمیم خودش را می‌گیرد. نمی‌خواهد تسلیم خواسته کشاورز شود و به دنبال راهی برای تغییر شرایط می‌گردد. می‌خواهد به دنبال آرزویش یعنی پیدا کردن دوست برود. پس در یک روز بارانی تصمیمش را اجرایی می‌کند… .

تصاویر کتاب درست برای همراهی و تکمیل متن کشیده شده است و به زیبایی توانسته آنچه نویسنده تشبیه کرده است، به تصویر بکشد و باعث ارتباط بهتر با متن داستان شود.

این کتاب برای رده سنی «ب» نوشته شده است و می‌تواند به سادگی در قالب یک داستان کوتاه به کودکان این رده سنی که در حال یادگیری روابط و مسائل اجتماعی هستند، نکات خوبی بیاموزد.

«من مترسکم ولی می‌ترسم» پر از نکات آموزنده است که ساعت‌ها می‌توان درباره‌اش با کودکان صحبت کرد. این اثر توانسته درجه «خیلی خوب» را در فهرست لاک‌پشت پرنده به دست بیاورد.

در آخرین صفحه کتاب نویسنده مستقیم خواننده را مخاطب قرار می‌دهد و با پرسیدن چند سؤال درباره داستان، ذهن کودک را به چالش می‌کشد و کودک را به فکر کردن و پیدا کردن پاسخ برای آن سؤال‌ها وامی‌دارد.

در آخر به نظرم بهتر است ما آدم بزرگ‌ها گاهی کتاب کودکی این چنین خوب بخوانیم تا یک قصه کوتاه و ساده یادآورمان شود. ندانسته قضاوت نکنیم؛ ناامید نشویم؛ برای تغییر شرایط تلاش کنیم؛ تسلیم خواسته دیگران نشویم و تظاهر به آنچه نیستم نکنیم.

عنوان: من مترسکم ولی می‌ترسم/ پدیدآور: احمد اکبرپور، تصویرگر: مریم طهماسبی/ انتشارات: کتاب‌های طوطی (واحد کودک و نوجوان انتشارات فاطمی)/ تعداد صفحات: 36/ چاپ: اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید