نگاهی بر «سنگی بر گوری» در صدمین سال تولد آل‌احمد

نفی سنت‌ها با روایتِ خود

18 مهر 1402

قبلا جایی خوانده بودم که «سنگی بر گوری» را شمس آل‌احمد، برادر جلال، بعد از فوت او در سال 1360 منتشر کرده است. که جلال آل­‌احمد تا زنده بوده به احترام همسرش از چاپ این اثر خودداری کرده و اگرچه برادرش مدعی شده با اجازه سیمین دانشور دست به انتشار این اثر زده است؛ دانشور بابت این کار از او دلخور بود.

آنچه در مورد سنگی بر گوری خوانده بودم؛ مرا برای خواندن این کتاب ترغیب که نکرد هیچ، باعث شد همیشه دست و دلم بلرزد که بخوانمش. حسی شبیه سرک کشیدن یواشکی در دفترچه خاطرات فردی دیگر در من بیدار می‌شد و میلم را برای خواندن این کتاب کور می‌کرد. وقتی کتاب را خواندم مطمئن شدم احساسم بی‌راه نبود.

جلال آل احمد در «سنگی بر گوری» دست به خودافشاگری زده است. واضحترش این است که او و سیمین هیچگاه فرزندی نداشتند و جلال این موضوع را دستمایه خلق سنگی­ بر گوری کرده است. او در این کتاب از یکی از دغدغه­‌های اساسی زندگی­‌اش و به تبع آن از خصوصی­‌ترین مسائل زندگی مشترکش با سیمین، حرف زده است.

کتاب مثل همه آثار جلال با ساده­‌ترین، راحت­‌ترین و صریح­‌ترین جملات ممکن شروع می‌شود: «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت. اما آیا کار به همین جا ختم می‌شود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه می‌کند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساخته‌اند. از حقیقت و واقعیت.»

او در آغاز کتاب، علاوه بر مقدمه­ چینی طرح مسئله نیز می‌کند و از همان پاراگراف اول مخاطب را در جریان موضوعی که می‌خواهد به آن بپردازد قرار می­‌دهد.

این اثر از معدود آثار فارسی است که بحث پیرامون قالب و محتوای آن بسیار است. در آغاز وقتی مخاطب با خواندن خطوط اولیه، پی می­‌برد قرار است قصه زندگی جلال را از زبان خود او بخواند؛ ممکن است گمان کند با یک خودزندگی­‌نامه یا اتوبیوگرافی روبه­‌رو است. پیش که می­‌رود ماجرای فرزند نداشتن این زوج و تلاش­‌هایشان برای صاحب فرزند شدن؛ به گره و تعلیقی بدل می­‌شود که اثر را به رمانی کوتاه یا داستانی بلند مانند می­‌کند که راوی اول شخص دارد و مشغول بازتعریف زندگی خویش است.

اما آنچه از چیستی قالب این اثر مهم‌تر است؛ جسارت کلام نویسنده آن در طول روایتگری است. او به هیچ‌وجه خودسانسوری نکرده است و واقعیت را، همانگونه که رخ داده، عریان و بی‌پرده به رشته تحریر درآورده است. آنچنان عریان که شاید کمتر کسی جسارت داشته باشد خود را این گونه حتی در دفتر خاطرات خودش ثبت کند.

او در کل شش فصل این کتاب با ادبیات خاص خود که بارزترین خصیصه آن ایجاز است؛ از ماجراهایی که پیرامون این مسئله، یعنی بچه نداشتن، در زندگی برایشان رخ داده است حرف می‌زند. با ادبیاتی عامیانه و با لحنی که در سیری صعودی است. به این معنا که ابتدا آرام و ملایم با کلماتی که پذیرای واقعیت است؛ شروع به حرف ­زدن می‌­کند و در ادامه به لحن آدمی تبدیل می­‌شود که از زمین و زمان به تنگ آمده است و از دست واقعیت­‌های موجود عصبانی است. این عصبانیت آمیخته به عجز و درد و رنج کاملا در لحن مشهود است و هرچه پیش می­‌رود بر شدتش افزوده می‌شود. رنجی که بیشتر از آن که معطوف به مسئله نداشتن فرزند باشد؛ برخاسته از تفکرات سنتی پیرامون فرزند داشتن است.

جلال در بخش­‌های مختلف کتاب از آزمودن انواع مختلف روش‌های درمانی اعم از سنتی و غیر سنتی و انواع روش‌های غیردرمانی آن هم البته سنتی و غیرسنتی حرف می­‌زند. و همین کلمه «سنت» نقطه توقف و غور در این کتاب است. بسیاری از اهالی ادب و قلم معتقدند آل­‌احمد در نوشتن این وقایع به دنبال چیزی فراتر از نوشتن بخشی از زندگی خود بوده و کتاب در نمادین‌ترین حالت ممکن جامعه سنتی ایران را به نقد می­‌کشد.

بر طبق همین دیدگاه جلالی که از سیمین فرزندی ندارد؛ بر خلاف رسوم متداول پدرسالارانه خاندانش ازدواج مجدد را برنمی‌تابد و علیه این نگاه سنتی دست به عصیان می‌زند. او بعد از رفتن راه‌های بسیار و البته آزمودن یواشکی همین راه آخر، خط بطلان بر این آخرین راه مرد سنتی شرقی می‌کشد و «واقعیت» موجود را می‌پذیرد.

از این نظرگاه جلال در خلال روایت این بخش زندگی خود، ناکارآمدی تفکرات سنتی را در زمانه­‌ای که با سرعت به سمت مدرنیزه شدن حرکت می­‌کند؛ نشان می­‌دهد. راهکارهایی که باید عقیم بودنشان را به‌سان یک واقعیت پذیرفت.

جلال آل‌احمد در بخش پایانی که هنرمندانه آن را از مقبره خانوادگی­‌شان شروع می­‌کند؛ در هیئت کسی ظاهر می­‌شود که بعد از رفتن­‌های بسیار در نهایت نقطه‌ای که در آن قرار دارد را می­‌پذیرد و از این بابت خوشحال است. چرا که خود را نقطه پایان سنت می‌داند: «خوشحالم که آخرین سنگ مزار در گذشتگان خویشم. من اگر شده در یک‌جا و به اندازه یک تن تنها نقطه ختام سنتم. نفی آینده­‌ای هستم که باید در بند این گذشته می­‌ماند.»

لحن جلال در پایان کتاب طوری آرام می­‌شود که گویی از بندهای بسیار رسته است و مطمئن از نقطه‌ای که در آن لنگر انداخته به رستگاری رسیده است.

 

عنوان: سنگی بر گوری/ پدیدآور: جلال آل‌احمد/ انتشارات: فردوس/ تعداد صفحات: 92/ نوبت چاپ: ــ .

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید