ابتدا برای مخاطبی که کتاب را ندیده، بگویم که «خبرنگار دو دلاری» روایتِ حامد هادیان است از چهل روز سفر به اوکراین، یکی از مهمترین سوژههای بحرانیِ بینالمللیِ اَخیر. شاخکها برای تشخیص و انتخابِ بحران دقیق عمل کرده است. تلاشِ هادیان برای ثبتِ وقایعِ جنگِ اوکراین حتّی شده به قاعده همان چهل روز قابلِ تقدیر است. چرا؟ چون به روایتِ خودش که بخشِ زیادی از کتاب را هم دربرگرفته از خانه و خانواده میگذرد، مشقّتِ زیادی را تحمّل میکند و به هر ضرب و زوری که هست خودش را میرسانَد به اوکراین. دَمَش گرم. این را با تأکید میگویم چون برخی مواقع در مواجهه با نقصها و مشکلاتِ یک اثر ممکن است ارزش و بزرگیِ تلاشها و پیشنیازهای تولیدِ آن نادیده گرفته شود. به قولِ دوستش مهدی که گفته بود:
«تو همین که توانستی بروی برای خودش بُرد است».
ـ خُب از تعارف که بگذریم چه؟
سفرنامه تازه از یادداشتِ سیزدهم شروع میشود. و این دیر است. حجمِ زیادی از متن هم به توضیحِ خواب و خوراکِ راوی اختصاص دارد. امّا از همه اینها مهمتر این است که تا انتهای کتاب با یک فُقدانِ اتّفاقِ جدّی روبرو هستیم:
«من در تمام روزهای سپریشده دنبال سوژهای بودم که برایش مستند بسازم؛ سوژهای که با توجه به دسترسی محدودم و دیر رسیدنم به جنگ چیزی متفاوت باشد».
تایملاین را میتوان چیزی شبیه به این تصوّر کرد: ایده حضور در اوکراین برای نویسنده جدّی میشود، روز به روز میگذرد و کاری از دستش برنمیآید، این را هم خوب میداند که برای حضور در بطنِ بحران خیلی زود دیر خواهد شد! جنگ هرچه که مُزمنتر میشود هیجانِ اوّلیهاش را بیشتر از دست میدهد. هرچند جنگ اوکراین هنوز هم ادامه دارد امّا همان ابتدای ورودِ هادیان به منطقه هم، هیجان، تمامشده به نظر میرسد، هر چه هم که جلوتر میرویم بیشتر به این نتیجه میرسیم که گویی از این جنگ فقط ملالش به نویسنده رسیده است.
«در بحرانها، روزهای اول هزار برابر مهمتر از روزهای پنجاهم و صدم و سیصدم است! اتفاقات مهم معمولاً در همان روزهای اول میافتد، قبل از آنکه مردم، اخبار و روزنامهنگاران به بحران عادت کنند…»
چندباری هم که نزدیک است چالش شکل بگیرد، آن اتّفاقی که باید رُخ نمیدهد! از ابتدای سفر اضطرابِ دستگیری در اوکراین همراهِ نویسنده است و بارها از یک فاجعه قریبالوقوع حرف میزند، و این در حالی است که در عمل بازداشت یا بازجویی به معنای واقعی کلمه اتّفاق نمیاُفتد تا آن مقدّمهچینیهای راوی بیهوده به نظر نرسد. یا مثلاً در پَرسهزنیهایش به کلیسایی برمیخورَد و فکر میکند مردم در حال تشییعِ یکی از کشتگانِ جنگ هستند، آنجا هم درامِ موردِنظر شکل نمیگیرد و میفهمد مراسم مربوط به یک آدمِ معمولی است. یا حتّی نتیجه ندادنِ تلاش راوی برای گرفتنِ مصاحبه یا شرکت در کنفرانس مطبوعاتیِ اوکراینیها را هم میتوان در فهرستِ تلاشهای بیسرانجامِ تأثیرگذار در فازِ منفی به حساب آورد. از عنوانِ کتاب هم چیزی جُز همین تصور به ذهن متبادر نمیشود، چرا که اصطلاح «دو دلاری» به روایتِ خودِ نویسنده ماحصلِ اتّفاق و ماجرایی بوده که در سفر سوریه داشته است! و نه چیزی مرتبط با سفرِ اوکراین.
هادیان اصرار دارد تحلیلگر نباشد که برای یک مستندنگارحرفِ پُربیراهی هم نیست امّا با این وضعِ کمسوژهگی در اوکراین میشد برخی خلاءها را با تحلیل پُر کرد. چند جایی به دُرُستی همین کار را میکند و به نسبت ریتمِ روایت را نگه میدارد تا متن از تک و تا نیفتد. چه در یادداشت هشتم و تحلیلی که از زلانسکی ارائه میدهد و چه در یادداشتهای سی و نهم و چهلم که متن سخنرانیِ جنگِ پوتین را به تفصیل در کتاب آورده و بعد هم نکته دقیقی از تفاوتِ قدرتِ رسانهای روسیه و اوکراین را به مخاطب اشاره میدهد. غرض اینکه با تمامِ این احوالاتِ مثبت و منفی «خبرنگار دو دلاری» انگار یک مردِ چهارشانه صریحاللهجه که رُک و پوستکنده حرف بزند کم دارد.
ـ پس دلمان به چه چیزی خوش باشد؟
به حدّاقل جذّابیتهای یک سفرنامه! جزئیاتِ بعضاً ناآشنا برای مخاطب که راوی به واسطه سفری که به یک جغرافیای خاص دارد با آنها مواجه میشود. «خبرنگار دو دلاری» از این جزئیات کم ندارد. این که فیکسر و انواعِ مختلفِ آن چیست و فرآیندِ گرفتنِ ویزا چگونه است و در سفر به مناطقِ جنگی چه هزینههای غیرمنتظرهای ممکن است برای آدم پیش بیاید. یا حتّی آن گروهِ تلگرامی، مربوط به جنگجویانِ بینالمللی که هادیان را هم در گروهشان راه داده بودند و در مورد اینکه چگونه سلاحشان را به اوکراین بیاورند با یکدیگر بحث میکردند.
علاوه بر این، فصلهای جذّاب و کاردُرُستی هم وجود دارد که البته حسابشان از سفرِ اوکراین جداست. گُریزهایی به سفرهای قبلیِ نویسنده. سفر افغانستان، سفرِ سیلِ خوزستان و سفر ماهشهر در آبان 98 یا حتّی فصلِ خوشخوانِ آداب برنجکاری که از زیستِ واقعیِ نویسنده برآمده است.
معضلِ خُردهروایتهای بیکشمکشِ سفرِ اوکراین میتوانست به لطایفالحیلی حل شود. اینکه مثلاً کلّ سفرِ اوکراین تبدیل به یک فصل میشد از کتابِ سفرنامهای جامع که هر فصلِ آن به یک سفرِ حامد هادیان اختصاص پیدا میکرد.
«پرسیدم بهترین چیز اوکراین چیست؟ گفت: زنانش»
کتاب اشاراتِ ارزشمندی هم دارد. به صرفِ اینکه معمولاً از تریبونهای رسمی عادت به شنیدن و خواندنشان نداریم. مثل اشاره به ماجرای هواپیمای اوکراینی: «نظرشان را درباره ایرانیها پرسیدم. گفت که نظر خاصی ندارند. ولی بعد از ماجرای هواپیمای اوکراین از ایرانیها بدشان میآید…»
یا ترافیکِ انسانیِ جلوی سفارتِ اوکراین در تهران برای اعزامِ نیروی داوطلب (البته در این مورد، بعدتر با اشاره به این که بیشترشان برای پناهندگی میخواهند از کشور خارج شوند زهرش گرفته میشود) یا اشاره به اعتراضِ ضدّایرانی در میدان التّحریر. یا حتّی این: «توی فروشگاهها به قیمت محصولات نگاه میکردم و با قیمت همین محصولات در ایران مقایسه میکردم و البته حرص میخوردم که اینها در جنگ نظامی هستند و ما نیستیم».
ـ به عقب برمیگردیم؟
چرا که نه! بیایید به چِراییِ کار برگردیم. شاید شما هم با نگاهی بومی به ماجرا نگاه کنید. هادیان هم درباره چراییِ سفر به اوکراین این سؤال را مطرح میکند:
«نه پای همزبان در میان است، نه باور مشترکی وجود دارد. حتی متحد استراتژیک و اینجور چیزها هم نیست. در لحظۀ اول میگویی به من چه ربطی دارد! ولی بعد، فکر که میکنی، آنجا هم انسان میبینی…»
وقتی ذهن را از آفاتِ ایدئولوژیزدگی نجات بدهی، میبینی انسان بهمثابه انسان هم برای مسئلهشدن کافی است. حالا میخواهد انسانِ اوکراینی باشد، اهلِ سوریه و افغانستان باشد یا شهروندِ روس. با این همه وقتی به اواخرِ «خبرنگار دو دلاری» نزدیک میشوی مُدام با خودت فکر میکنی پس چرا اینجوری شد؟! نکند همان نگاهِ ایدئولوگها درستتر است که باعث شده از پسِ سفری چهلروزه به سرزمینی کمارتباط و غریبه با ما چیزِ دندانگیری درنیاید؟
ـ پس پانوشت چرا اختراع شد؟
«وارد فرودگاه که شدم میخواستم به همه پُز بدهم که به جنگ میروم. ولی این مطلب آن موقع صبح برای هیچکس مهم نبود…»
هادیان فارغ از فضای حرفهای کاریاش در فضای مجازی هم نسبتاً شِناس است. این حضور و ادامه حیات در فضای مجازی لازمههایی دارد که ممکن است به مُرورِ زمان و ناخودآگاه حتّی به ادبیاتِ آدم هم رُسوخ کند. این حجمِ اشاره صریح به اسامیِ شاعران و نویسندهها و برخی از دوستان و آشنایانِ نویسنده که نقلی از آنها در متن وجود دارد، بیسابقه و عجیب به نظر میرسد: به قولِ گروس عبدالملکیان (دو بار به فاصله چند صفحه از هم)، نقل قول از محمود گلابدرهای درباره خودِ نویسنده، «یلدا معیری دوست عکاسم…»، «به کاوه گلستان فکر میکنم که میگفت…»، «کتابِ فلان را به سفارشِ رضا امیرخانی خوانده بودم…»، به قول اصغر عبداللهی، به قول نادر نادرپور و…
مثلاً وقتی قرار است بگوییم «سرها در گریبان است» واقعاً باید قبلاش بگوییم به قول اخوان ثالث؟! یا اینکه کتاب را با نقل قولی به پایان ببری و باز قبلاش بنویسی به قول سایه اقتصادینیا؟! پس پانوشت چرا اختراع شده است؟! جز این است که قرار بوده ابتذال و گُشادهدستی در خودنمایی و جلوهگری را از دیدِ مستقیمِ مخاطب دور نگه دارد؟
ـ نه شرقی نه غربی؟
«به او گفتم چرا برنمیگردی ایران؟ گفت: میترسم من را بگیرند. پرسیدم: مگر چه کار کردهای؟ گفت: جلوی سفارت شعار دادم. کلی برایش حرف زدم که به خاطر شعار دادن با کسی کاری ندارند، ولی زیر بار نمیرفت.»
خودمانیم! نه شرقی نه غربی که شعار است. واقعیت این است که فُرمِ همه ما درنهایت یک شرقیِ خاورمیانهای است. بیایید دو فُرمِ معمولِ این روحیه را مُرور کنیم:
مکانیزمِ اشاره و تأییدِ تلویحی: از جنسِ ناچاری است. مثالِ همیشگیِ این موضوع در خبرهای مربوط به جبهههای جنگِ خودی بُروزِ زیادی دارد. مثلاً هیچگاه خبری از شکست یا از دست دادنِ منطقه و ناحیهای از خودیها منتشر نمیشود، امّا زمانی که خبرِ بازپسگیریِ منطقهای جنگی پخش میشود ناخودآگاه این خبر در نهانِ خودش حاملِ خبرِ تاریخمصرفگذشته دیگری نیز هست که همین اَمر میتواند بیاعتمادی به راویانِ اخبار را رقم بزند. پیشنیازِ بازپسگیری از دست دادن است. پس روایت ممکن است چیزی را که دوست ندارد یا به مصلحتاش نیست، اِعلام نکند مگر اینکه تلویحی در کنارِ چیزِ دیگری که به مصلحت است قرار بگیرد.
مکانیزمِ اِنقُلت و ردِ ضمنی: سرِ دیگرِ اشاره و تأیید، بیانِ سوژه تنها و تنها در زمانی است که روایت، قابلیتِ پذیرشِ امّا و اگر و ایجادِ شک و شُبهه در مخاطب را داشته باشد. یک جورهایی پرداختن به حواشی است به جای اصلِ ماجرا.
تطبیقِ این دو مکانیزم با آنچه در «خبرنگار دو دلاری» وجود دارد کمی سختگیرانه به نظر میرسد. امّا به هر حال قابلِ بررسی است. شُبهههایی مثلِ کشتار بوچا که به روایتی کارِ خودِ اوکراینیها بوده است. در موردِ جنایتهای جنگی ایرپن هم این شُبهه وارد میشود. نمیتوان مرز بین خواست واقعی نویسنده و مصلحتهای حاکم برای انتشار روایت را به درستی تشخیص داد امّا مثلاً در بخشی که راوی میفهمد در قبرستانی روی همه قبرها چه کشتگانِ جنگ و چه غیرِ آن گُل گذاشتهاند یادآوری میکند که این قضیه در عکسهای پهبادی قابل تشخیص نیست. پس یک شیطنتِ رسانهای رُخ داده است و معتقد است که رسانههای غربی برای روضه خواندن به آنجا آمدهاند و صحت خبرها برایشان مهم نیست (برای شرقیها چطور؟ واقعاً مهم است؟) و همچنین میگوید که مسئولانِ اوکراینی (روسها چه؟) آمارِ کشتههایشان را بالاتر از رقمهای واقعی اعلام میکنند.
بگذریم…
عنوان: خبرنگار دو دلاری؛ روایت چهل روز سفر به اوکراین در اولین جنگ اروپایی قرن جدید/ پدیدآور: حامد هادیان/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 328/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/