مروری بر «آواز کشتگان» رضا براهنی

هر که زنده‌ست در خطر باشد

21 بهمن 1402

کتاب «محاکمه» کافکا را خوانده‌اید؟ به خاطر بیاورید «یوزف. ک»، شخصیت اصلی داستان، صبح از خواب بیدار شده و متوجه می‌شود به جرمی که هیچ‌‌وقت نمی‌فهمد چیست، محکوم شده است. محمود شریفی، شخصیت اصلی، کتاب آواز کشتگان هم اتفاقی مشابه برایش می‌افتد. البته تفاوتش این است که محمود، چندان هم بی‌گناه نیست.

داستان در دوران پهلوی دوم درحال وقوع است. محمود استاد دانشگاه و نویسنده است. نویسنده‌ای که مقالات و کتاب‌هایی در انتقاد به رژیم پهلوی می‌نویسد و به همین دلیل هم به زندان می‌افتد اما آزاد شدنش از زندان هم تفاوتی نمی‌کند. آدم‌های بیرون از زندان هم زندانی‌اش کرده‌اند و با او مانند یک بیمار جذامی رفتار می‌کنند. زندان رفتنش او را قهرمان کرده اما آزاد شدنش باعث شده تا بقیه فکر کنند از موضع خودش کوتاه آمده است. گویا در نظر مردم، مبارزه باید همراه با مرگ در زندان باشد.

او در ذهنش با بقیه صحبت می‌کند: «شما که جرات مبارزه نداريد، اين‌طور وانمود می‌کنيد کسی که جرات مبارزه دارد، بايد مرده‌اش از زندان بيرون برود.» یا «شما عاشق مرگ هستيد. منتها نه مرگ خودتان… بلکه مرگ يک آدم ديگر به‌دست يک آدم ديگر… آقا با توام، تو چرا از مرگ من لذت می‌بری؟ من چه هيزم تری به تو فروخته‌ام؟…»

او بعد از آزادی از زندان دیگر نمی‌تواند در سمت استاد، در دانشگاه تدریس کند. او حالا دیگر کارمند اداری دانشگاه است. محمود بعد از زندان با قبل از زندان متفاوت است. دیگر نمی‌خواهد کاری به کار سیاست داشته باشد. در کتابخانه دانشگاه، خودش را مشغول نوشتن داستانی می‌کند که می‌خواهد اصلا و ابدا سیاسی نباشد اما از بخت او، در زمانه‌ای زندگی می‌کند که همه‌ چیز تبدیل به استعاره‌ای از شاه می‌شود. همین اوایل خلاصه بگویم که رمان آواز کشتگان روایتگر زندگی یک روشنفکر مبارز است که در راه مبارزه با رژیم پهلوی، رنج‌ها و سختی‌هایی را تحمل می‌کند. به زبان دیگر آواز کشتگان رمانی است که به‌دقت و عمق به بررسی مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی می‌پردازد.

من براهنی را بیشتر به شعر‌هایش می‌شناختم. شعرهایش را با صدای خودش در ذهنم به یاد می‌آورم. مخصوصا وقتی می‌خواند: «ایرانه خانم زیبا…»

براهنی آواز کشتگان را در سال ۱۳۶۲ در آلمان منتشر کرد. او زبانی قدرتمند دارد. شخصیت‌پردازی در این کتاب براهنی حرف ندارد. در توصیف به شدت باحوصله‌ است. مثل یک نویسنده روسی در یک رمان چند جلدی طولانی، براهنی جزء به جزء شخصیت‌هایش را توصیف می‌کند و گاهی این توصیف‌ها چند صفحه طول می‌کشد. البته من خواننده با حوصله‌ای نیستم. نحوه خندیدن یا چین‌های صورت شخصیت‌ها برایم جذاب نیست. این توصیف‌ها را ورق می‌زنم. ‌دوست دارم داستان زودتر جلو برود و ببینم محمود و خانواده‌اش از پس ترس و نگرانی، باز هم به مبارزه ادامه می‌دهند یا بنده تملق‌گوی پهلوی‌چی‌ها می‌شوند. البته توصیف‌های دقیق نویسنده باعث نشده روند داستان کند شود. نویسنده ورای توصیف‌هایش،‌ سعی دارد اساتید دانشگاه و همکاران محمود را به تصویر بکشد. در دو قطبی، فرنگی‌مآب‌ها یا پهلوی‌دوست و مبارزان پنهان و آشکار رژیم. مبارزانی که در ترس و سایه ساواک زندگی می‌کنند و حتی برای چند ساعت بعدشان هم نمی‌توانند برنامه بریزند چون نمی‌دانند ماموران کی از راه می‌رسند. دانشگاه تهران پر شده از طرفداران شاه و جو خفقان‌آوری برقرار است. محمود شریفی در چنین شرایطی خودش را یکه و تنها می‌بیند و اگر استاد دیگری هم‌نظر با او باشد، از ترس چیزی نمی‌گوید یا ناامید از ادامه مبارزه شده است.

همانطور که گفتم، شخصیت اصلی آواز کشتگان، استاد دانشگاه است و الگو و قهرمان دانشجویان اما داستان حول محور مبارزه دانشگاهیان و استادها می‌چرخد و مبارزات دانشجویی در پس‌زمینه داستان درحال وقوع است و به طور مفصل به آن پرداخته نشده است. محمود شریفی قهرمان داستان است اما شخصیتی خاکستری دارد. ترس‌هایش را می‌خوانیم و نویسنده می‌تواند ما را گول بزند که محمود آنقدرها هم مرد جنگ و مبارزه نیست.

به حجم ۵۲۰ صفحه‌ای کتاب نگاه نکنید. این کتاب از آن‌هایی است که خیلی سریع جلو می‌روند زیرا زبان ساده و جذابی دارد. روند داستان خطی نیست. خاطرات شخصیت‌ها مرور می‌شود. ما همراه با شخصیت اصلی اضطراب مقالات و اعلامیه‌های پنهان شده را داریم اما لحن طنز نویسنده حالمان را عوض می‌کند. اگر تاریخ‌خوان باشید در سیر داستان، جسته و گریخته می‌توانید بین شخصیت‌های داستانی براهنی و وقایع کتاب و واقعیت نسبت برقرار کنید.

 

عنوان: آواز کشتگان/ پدیدآور: رضا براهنی/ انتشارات: نگاه/ تعداد صفحات: 520/ نوبت چاپ: ششم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید