یوناس یوناسن نویسنده و روزنامه نگار سوئدی تا 47 سالگی خودش هم نمیدانست که تا این اندازه نویسنده است و متاسفانه این همه استعداد را برای مدت زیادی بدون استفاده گذاشته بود. اما خوشبختانه بالاخره روزی رسید که شجاعتش را پیدا کند و از شغلش استعفا دهد و دست همسر و فرزندش را بگیرد و برود در جزیره «گوتلند» که جای نسبتا آرام و بیسر و صداییست بنشیند به نوشتن.
اولین کتابش «پیرمرد صد سالهای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد» در سال 2009 میلادی منتشر شد و توانست عنوان پرفروشترین کتاب سال سوئد را از آن خود کند. سال بعد به انگلیسی ترجمه شد و پس از آن تا 2012 سه میلیون نسخه فروخت. جایزه بهترین کتاب صوتی سوئد را برد و یک نسخه سینمایی هم از آن ساخته شد. این موفقیتهای پیاپی سبب شد که هم او بیشتر بنویسد و هم پای داستانهای خواندنی و شیرینش به فارسی باز شود و کتابها پس از ترجمه اینجا هم منتشر شوند و حسابی هم بفروشند.
حالا سوال اینجاست، یوناسن چه میگوید و چه چیزی برای ارائه به مخاطبش دارد و از کجا شروع کنیم بهتر است؟
یوناس یوناسن یک خوره تاریخ معاصر است به معنای واقعی کلمه سعی میکند دانستههای خودش را در قالب کلماتی شیرین و خوشخوان برای مخاطبش قطار کند. «داستانهای یوناسن به طرز هوشمندانهای ابلهانهاند» این توصیفیست که خودش ارائه میدهد. داستانهای یوناسن اغلب پر است از شخصیتهایی ساده دل و ابله که دست روزگار میکشاندشان به جاهایی بسیار خطرناک در زمانههایی حتی خطرناکتر و همانطور که از نویسنده خوره تاریخ انتظار میرود این یعنی رویدادهای تاریخی و سیاسی. این شخصیتهای ابله و ساده همواره از اغلب سیاستمداران باهوشتر هستند و انگار که دست خدا هم یاریشان میکند بالاخره از چنگ خطرناکترین خونریزهای تاریخ هم میگریزند و نهایتا زنده میمانند تا بتوانند داستان را برای ما تعریف کنند.
مثلا همان کتاب اول، داستان پیرمرد، داستان مردی ست با نام «الن کارلسون» که صد سالی عمر کرده است. یعنی طرف تقریبا همه قرن بیستم، قرن پر ماجرا، را دیده است. البته فراتر از دیدن. قهرمان داستان تقریبا جایی نیست که نرفته باشد و در این مدت با «ژنرال فرانکو» دیکتاتور اسپانیا، «هری اس ترومن» رئیسجمهور آمریکا، «آلبرت اینشتین»، «استالین»، «مادام مائو»، «کیم ایل سونگ» پدر بزرگ دیکتاتور فعلی کره شمالی و خیلیهای دیگر دیدار میکند و حتی پایش به ایران ما هم میرسد و اینجا دستگیر هم میشود. همه اینها به علاوه خیلیخیلی بیش از اینها رخ میدهد در حالی که قهرمان داستان همانطور که پیشتر هم گفتم «به طرز هوشمندانهای ابله است».
نشستن پای نوشتههای یوناس یوناسن در واقع کلاس تاریخ و سیاست است با دیدگاهی به شدت واقع گرایانه و البته طعم شیرین و لذتبخش طنز. از طرف دیگر این را هم خوب است بدانید، یوناسن یا کار دیگری بلد نیست یا قصد دارد همین کاری را که در آن الحق استاد است ادامه بدهد. تقریبا تمام آثار نویسنده همین شکل و فرم را دارد و تغییر خاصی در آنها رخ نمیدهد.
کتاب دیگرش یعنی «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» دقیقا همین روند را طی میکند و داستان حول چند شخصیت در کوران وقایع سی سال آخر قرن بیستم میگذرد. اینجا با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی شروع میکند از روابط بسیار عمیقش با اسرائیل میگوید و برنامه اتمیآنها را هم تا حدی شرح میدهد. از اروپای آن روزها میگوید باید این را هم بنویسم حداقل اسم ایران هم میآید.
اگر فقط دنبال خواندن داستان میگردید، از یوناس یوناسن فقط کتاب «پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد» واقعا کفایت میکند. داستانهای یوناسن واقعا شبیه به هم است. اما اگر حالتان خوب نیست و دوست دارید قدری بخندید و شاد شوید یا دوست دارید حداقل بخشی از تاریخ معاصر را در قالب داستان طنزی خوشپرداخت و روان بخوانید، هیچ کدام از آثار یوناسن را از دست ندهید.
اما خود کتابها در ایران چاپهای متعدد و فراوان از ناشران و مترجمان مختلف دارند و در این نوشته نمیگنجد که من همه را با مترجم و ناشر برایتان بنویسم بنابراین خلاصهاش میکنم. اولین کتاب یعنی «پیرمرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» را هم فیزیکی و هم الکترونیکی پیدا میکنید که دنبالهای هم به نام «دیگر ماجراهای پیرمرد صد ساله» دارد که این هم به هر دو شکل فیزیکی و الکترونیک در دسترس است. کتاب دیگر «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» به نام دیگری هم ترجمه شده که میشود «بیسوادی که حساب و کتاب سرش میشد»، و اگر چرایش را فهمیدید به من هم بگویید و عین این اتفاق برای اثر دیگری از یوناسن هم افتاده که در ایران به نامهای «اندرس قاتل و معنای هرآنچه هست» یا « قاتلی که در آرزوی جایی در بهشت بود» منتشر شده است. برای تهیه هم کافیست یک جستجوی اینترنتی بفرمایید و از میان لینکهای متعدد فروش هرکدام را دوست داشتید انتخاب کنید.
پینوشت: از آنجایی که بنده فقط به یک نسخه از هر کدام از کتابها دسترسی داشتم مقایسه بین ترجمهها برایم مقدور نبود و خوب و بدشان را نمیدانم.
انتهای پیام/