در هر سرزمینی، جنگ یکی از ناگوارترین حوادثی است که تأثیرهای عمیق و اغلب طولانیمدّت بر بخشهای مختلف جامعه میگذارد. این تأثیرها عمیقتر و ماندگارتر خواهد بود، اگر جنگی نابرابر اتفاق بیفتد و مردم کشور را سالها درگیر جنگی خصمانه و تحمیلی کند. چنین واقعهای قطعاً قبل از آنکه ساختارهای جامعه را درهم بریزد، روح و روان مردم را دگرگون میکند. اشاره به جنگ تحمیلی و بازتاب نبرد با حزبیهای کومله و دمکرات در مناطق سرد کوهستان کردستان در رمان «سوران سرد»، ضمن اینکه گوشهای از رشادت، فداکاری، همدلی و همراهی سربازان ایرانی را در دفاع از سرزمین خود نشان میدهد، ویرانیها و صدمات روحی و روانی آنان را به نمایش میگذارد. بنابراین، بررسی روانشناسانه آثار جنگ و دفاع مقدس ضرورتی اجتنابناپذیر است، چون از این طریق خواننده با تأثیرات پایدار روانی ناشی از جنگ که انکارناشدنی هستند، آشنا میشود.
از آنجا که رمان «سوران سرد» به بازتاب روحیات و درونیهای سربازان در پایگاه مرزی میپردازد، بازتابدهنده جلوههای ترس و اضطراب اشخاص در مواجهه با سختی کوهستان و نیروهای حزبی است و به همین دلیل، از منظر نقد روانشناسی و بهرهگیری اشخاص از مکانیسمهای دفاعی مختلف برای آرام ساختنِ خود درخور نقد و بررسی است.
بر اساس دیدگاه فروید، جلوههای ترس، اضطراب و مکانیسمهای دفاعی روانشناختی را در سیر تحول درونی و فشارهای روحی ـ روانی اشخاص رمان «سوران سرد» مشاهده میکنیم که میتوان رمان را بر اساس نقد روانکاوی تحلیل و بررسی کرد.
ـ مکانیسم دفاعی سرکوب یا واپسزنی (Repression)
فروید ذهن را به سطح اصلی تقسیمبندی کرد: «خودآگاه، نیمهخودآگاه و ناخودآگاه. ناخودآگاه شامل همه غریزهها و میلهایی است که واپس زده شده است و در حوزه آگاهی نیست. نیروهای خودآگاه بیشتر اعمال و احساسات فرد را برانگیخته میکند» (جونز و دالبییز، 1350: 181). سرکوب یکی از ابتداییترین و رایجترین مکانیسمهای دفاعی است که بیمار در مواقع اضطرابانگیز به آن متوسل میشود (ر.ک؛ جونز و دالبییز، 1350: 181). این مفهوم برای نظریه شخصیت فروید اهمیت زیادی داشته، در تمام رفتارهای روانرنجور دخالت دارد. فروید معتقد است که «واپسزنی ستونی است که عمارت روانکاوی بر آن بنا شدهاست» (Freud, 1938a: 939). این مکانیسم با برگشتناپذیر کردن واقعیات، افکار، امیال و خاطرات ناخودآگاه را به وجود میآورد (ر.ک؛ گرین و لبیهان، 1383: 223). این فرایند با فشاری آگاهانه صورت میگیرد و فروید از طریق مطالعه کوشش بیماران برای مخفی کردن حالتهای درونی خود، از قبیل سکوت کردن، طفره رفتن و عوض کردن مطالب ـ که در واقع، راهی برای پنهان کردن اضطراب آنها بود ـ پی به مکانیسم واپسزنی برد (ر.ک؛ لاندین، 1378: 272). در جریان رواندرمانی، وی متوجه شده بود که بعضی رویدادهای گذشته بیمار برای او اضطرابانگیز است و بیمار سعی میکند تا در حد امکان آنها را به خاطر نیاورد.
در رمان «سوران سرد»، بهرهگیری از مکانیسم سرکوب یا واپسزنی را میتوان بعد از نبرد با حزبیها به وسیله «سینا» مشاهده کرد. در چنین موقعیتی، این مکانیسم آگاهانه به وسیله سینا بهکار گرفته میشود. سینا بعد از مرگ سربازان در حمله «پسوک» سکوت میکند، حتّی راوی سعی کرده تمام فضا را بهگونهای توصیف کند که سکوت را القا مینماید: «سینا ساکت بود. از پسوک که برگشته بودند، ساکت شده بود. کمتر بیرون میرفت و بیشتر توی زاغه میماند. به پلیتهای آهنی دیوار زاغه تکیه میداد و بیآنکه حرفی بزند، مدتها به یک گوشه خیره میماند» (افهمی، 1390: 368). تکرار واژه «ساکت» و «سکوت» بارها در این بخش از رمان بیانشده است که این میتواند نمایانگر بهرهگیری از مکانیسم سرکوب به وسیله سینا باشد. همچنین، زمانی که مصیب را به عنوان جاسوس پایین میبرند، حزبیها حمله میکنند و همه سربازان را میکشند. سینا تلاش میکند تا آنان را نجات دهد، اما نمیتواند و وقتی به پایگاه برمیگردد، طاها هرچه سعی میکند تا حادثه را از زبان سینا بشنود، سینا سکوت میکند: «سینا همچنان روبهرویش ایستاده بود و بیآنکه حرفی بزند، تکانی بخورد یا حتّی پلک بزند. طاها بیتوجه به او و سکوتش حرف میزد» (همان: 402).
بر این اساس، علت روانرنجوری سینا، سرکوب افکار ناخوشایند و کشاکش در گرایشهای ذهنی متضاد وی است. چنانچه ملاحظه میشود، سینا آگاهانه سعی در فرار از خاطرات ناخوشایند شهادت دوستانش دارد که امری لذتبخش نیست. از سوی دیگر، سعی دارد تا با توسل به اصل واقعیت با این امر ناخوشایند و آزاردهنده کنار بیایند. بدین گونه طاها برای آرام کردن سینا و تغییر فضای سنگین زاغه، ماجرای عشق خود را به مژیک پیش میکشد و به او میگوید: «بچهها میگفتن تو هم تو نَخِشی. میگفتن به هوای اونه که هر روز پیاده میری چشمه. اما من باور نمیکنم. اینا همش چرت و پرته…» (همان: 403). سینا نمیخواهد درباره شهادت دوستانش حرف بزند، شاید تصمیم دارد این گونه حادثه مرگشان را به فراموشی بسپارد. به همین سبب، زمانی که طاها حرف میزند، خود را به روشن کردن اجاق خاموش سرگرم میکند. اما هرچه بیشتر تلاش میکند تا با سکوت این حادثه تلخ را از یاد ببرد، فکر سرکوبشده با تمام نیرو سعی میکند خود را ابراز کند. بنابراین، به صورت پریشانگویی در صحبتهای سینا بروز پیدا میکند: «سینا پرسید: تو سردت نیست؟! طاها جا خورد. سینا به اجاق خاموش نزدیک شد. نگاه بیرمقش روی خاکستر گرم ثابت ماند. داشت با خود زمزمه میکرد: دانههای تسبیح پاره شدن، اینجا باید دنبالشان بگردی.. صدایش میلرزید…» (همان: 403).
شخصیت دیگری که از این مکانیسم استفاده میکند، «سرگروهبان زمانی» است. وی آگاهانه گذشته تلخ را به یاد نمیآورد، حتّی زمانی که صابر از گذشتهاش حرف میزند، ولی سکوت میکند: «به سربازات گفتی که اون شب چه اتفاقی افتاد؟! بهشون گفتی که اون شب چی بهت گذشت؟! زمانی سرش را روی دفتر روزانه خم کرد و جوابی نداد… صابر همچنان داشت گذشته را به یاد کسی میآورد که انگار دل خوشی از این یادآوری آن نداشت» (همان: 259ـ260).
«فریدون»، پسر کدخدا نیز زمانی که خانه خودشان را در روستای سوران ترک میکند و به شهر میرود، از مکانیسم واپسزنی بهره میگیرد. در حقیقت، روستا خاطرات ناخوشایند را برای وی تداعی میکند؛ خاطره مرگ «جیران» و جنون «فرشید» بعد از مرگ جیران، فحاشی زمانی به او و خانوادهاش و هجوم حزبیها را به یاد وی میآورد. در این میان، «خود» هرچه سعی دارد تا از یادآوری خاطرات که امری ناخوشایند و غیرلذتبخش است، طفره رود، موفق نمیشود. بنابراین، این امر سرکوبشده است که با فشار هرچه بیشتر سعی در ابراز خود دارد. بدین ترتیب، وی سعی دارد تا با رفتن از آن روستا تمام افکار و خاطرات تلخ را از یاد ببرد: «فریدون خیلی وقت بود که از سوران بیزار شده بود. خسته شده بود. دلش میخواست از اینجا بره… بار کرد رفت شهر» (همان: 525).
«اسمال» از دیگر اشخاصی است که از این مکانیسم بهره میگیرد. وی که جاسوس پایگاه و بلد حزبیهاست، در موقعیتهای اضطرابآور و هنگام بازجویی از محمدرضا و مصیب سکوت میکند و از گذشته (تا قبل از زندانی شدن در غار) هیچ حرفی نمیزند. اسمال بعد از مرگ «کریمخانی»، «احمد» و «محرمعلی» سکوت میکند و حتّی زمانی که «خانلری» از او بازجویی میکند، سکوت میکند و تمام فضا به گونهای توصیف شدهاست که سکوت را القا مینماید: «اسمال ساکت بود. خانلری از حرف زدن بازایستاد. شاید به انتظار حرفی از طرف اسمال. اسمال، اما ساکت و سرد به گام برداشتن در برف ادامه داد. سر تکان میداد و چیزی نمیگفت» (همان: 456). اما در غار است که فکر سرکوبشده با تمام نیرو خود را ابراز میکند و اسمال پرده از راز برمیدارد و ماجرای آشنایی با «نجیبه» و آنگاه رابطه خود با حزبیها را بدون اینکه مصیب از او بخواهد، تعریف میکند. رفتار محمدرضا بعد از زندانیشدن در زاغه فرماندهی پایگاه سوران (ر.ک؛ همان: 264) همانند رفتار اسمال است و هرچند با سکوت تلاش میکند تا گذشته را فراموش کند، اما فکر سرکوبشده خود را ابراز میکند.
شخصیت «مصیب» با انتخاب انزوا و گوشهگیری و نیز زندگی در روستای متروک و دورافتاده سوران و دور از دیگران، سعی در فراموش کردن خاطرات گذشته دارد و از مکانیسم واپسزنی بهره میجوید. بیاهمیتی خاطرات تلخ گذشته در نزد این شخص و حضور سهراب به عنوان عامل تداعی در زنده کردن خاطرات، باعث ناراحتی و رنجش روحی مصیب میشود و به درگیری بین آنان منجر میشود:
«تو رو خدا بس کن! ای همه راه آمدی اینجا که گذشته را باز به خاطرمان بیاری؟… بیحوصله مینمود. دست از سرمان بردار. ما را به حال خودمان بگذار و برو! ما با کسی کاری نداریم. دلمان نمیخواد کسی را ببینیم… کسی باهامان کاری داشته باشه. آمدیم اینجا تو این کوه سیاه و دیوانه که راحت باشیم و چشممان به کسی نیفته. چرا راحتمان نمیذارین…» (همان: 505ـ506).
مصیب با دور شدن از شهر، زندگی و خاطرات گذشته، افکار ناخوشایند خود را به نهاد و ناخودآگاه ذهن خود میراند، اما چنانچه در ادامه ملاحظه میشود، این افکار هیچ گاه کاملاً محو نمیشوند، بلکه پیوسته سعی در ابراز خویش دارند و این را میتوان از سکوت او بهوضوح مشاهده کرد. در واقع، وی خواستههای نَفْس ثانویه خود، یعنی تعارضات درونی حلنشده را سرکوب میکند و این سرکوب و مجال ندادن به آن امیال، باعث انواع روانرنجوری، مثل انزوا، درونگرایی، توهّم لحظات و اتفاقات در درون او میشود. این سرکوب «به فراموشی سپردن یا بیاعتنایی به کشمکشها و تعارضات درونی حلنشده یا امیال و خاطراتی است که به هر دلیل برای شخص رنجآور هستند» (Freud, 1953: 28).
ـ مکانیسم دفاعی دلیلتراشی (Rationalization)
یکی از سازوکارهای دفاعی از نظر فروید که اشخاص در رویارویی با اضطراب و نگرانی از آن بهره میگیرند، مکانیسم فرافکنی است. فرافکنی به معنای نسبت دادن غیرارادی رفتار و اشتباهات خود به دیگران است (Freud, 1938b: 845) که «در فرافکنی، تهدید درونی، برونی میشود. کنار آمدن با یک تهدید بیرونی برای من راحتتر از کنار آمدن با تهدید ناهشیار است. به جای اینکه شخص بپذیرد که خطا کردهاست، دیگری را سرزنش میکند» (لاندین، 1378: 272ـ273). دلیلتراشی نوع خاصی از فرافکنی است که در آن یک عذر یا بهانه که از نظر اجتماعی پذیرفتنی است، تراشیده میشود و «برای آنکه رفتار شخص منطقیتر و مقبولتر به نظر برسد، آن را به صورت متفاوتی تعبیر میکند» (شولتز، 1391: 66).
در رمان «سوران سرد»، سربازی که برای اولین بار در کوهستان چهارشنبه در روستای سوران با «سعید» روبهرو میشود، سعی میکند تا او را با آوردن بهانههای مختلف از رفتن به پایگاه منصرف کند. سعید که خود دچار نوعی سرگردانی و اضطراب از محیطی ناآشناست، از گفتههای سرباز حسابی کلافه میشود: «من جای شما بودم، نمیرفتم اون بالا. خودزنی میکردم. ارزشش رو داره» (افهمی، 1390: 37). هرچند سرباز دیگر سعی میکند تا دلیلتراشیهای رفیقش را برای سعید بیمعنا جلوه دهد: «این طورام که میگه نیس. اون عادت داره دل همه رو خالی کنه. سوران هم یه پایگاس مث همه پایگاهای دیگه. فقط یه خورده سرد و پربرف. خطر حزبیا هم که همه جا هس» (همان: 38).
هنگامیکه پایگاه دلهدر سقوط میکند و بحث جاسوسی پیش میآید، سربازانی که دچار اضطراب و دلهره هستند با توسل به انواع مکانیسمها درصدد تخفیف اضطراب خود برمیآیند. در این میان، افرادی که در روستا بیشتر رفتوآمد میکنند، سعی دارند تا با فرافکنی، تمام تقصیرها و اهمالهای خود را به دیگران نسبت دهند. بنابراین، ناخودآگاه، روستاییان را مسبب تمام این بدبختیها و آوارگیها میدانند. یکی از افرادی که مکانیسم فرافکنی را بهکار میبندد، اسمال است. وی از جمله افرادی است که از زندان دولتو آزاد میشود و نهتنها در درگیریها شرکت نمیکند، بلکه تلاش میکند تا دیگر سربازان، از جمله محمدرضا، محرمعلی، سهراب و مصیب را جاسوس معرفی کند. در حقیقت، صفت نامقبول خود را با فرافکنی و دلیلتراشی به دیگران نسبت میدهد: «اسمال مهلتش نداد. بهسرعت به طرفش چرخید. فریاد زد: من با شماها کاری ندارم. دنبال اینم [مصیب]؛ این نامرد! میخوام تقاص خون کریمخانی رو ازش بگیرم. تقاص خون احمد و محرمعلی رو. تقاص خون خیلیای دیگه» (همان: 449). عکسالعمل وی در قبال محمدرضا (ر.ک؛ همان: 220)، سهراب (ر.ک؛ همان: 356) و مصیب (ر.ک؛ همان: 449) همین گونه است. در واقع، هرگاه دیگری را به عنوان جاسوس معرفی میکنند، وی تلاش میکند تا صحنه را به گونهای طراحی کند و تمام اهمالکاریها را گردن دیگری بیندازد. بدین ترتیب، وی این فکر و نیت ناپسند و غیر مقبول خیانت را به دیگران فرافکنی کرده، دیگران را متهم به خیانت میکند.
ـ مکانیسم دفاعی جابهجایی (Displacement)
یکی از مهمترین مباحثی که فروید در نظریه خود بررسی کرد، طرح غرایز به عنوان نیروهای سوقدهنده شخصیت است (ر.ک؛ رایکمن، 1387: 13). وی این غرایز را در دو گروه طبقهبندی کرد: غرایز زندگی که برای رشد و نمو فرد هستند؛ مانند نیاز به آب، غذا، مسائل جنسی و… . گروه دوم غرایز مرگ هستند که به شکل میل به مردن در افراد به صورتی ناهشیار وجود دارند و مهمترین مؤلفه آن از نظر وی، پرخاشگری است (ر.ک؛ شولتز، 1391: 66):
«به دلیل درخواستهای فرامن و جامعه، همراه با نبودِ دسترسی احتمالی هدف غریزی، وقتیکه انرژی یک غریزه خاص نتواند به صورت مستقیم هدایت شود، ممکن است به جهت دیگری کشیده شود که نتیجه آن، فرایندی به نام جابهجایی است. فروید اظهار داشت که رشد روانی ما در مسیر مجموعهای از جابهجاییهای انرژی و جانشینسازیهایش پیش میرود» (لاندین، 1378: 270).
یکی از اصلیترین غرایز انسان، غریزه پرخاشگری است. امکان دارد این غریزه در شکلهای دیگر تغییر شکل دهد یا از شخصی به شخص دیگر جابهجا شود. جابهجایی یکی از عناصر مکانیسم دفاعی است که در آن، فرد برای مقابله با کشمکشهای درونی یا استرس، احساسات منفی خود درباره یک موضوع را به طور ناخودآگاه به موضوع دیگری انتقال میدهد که معمولاً خطرناکی آن کمتر است و خشم خود (اغلب غریزه مرگ) را به شیوههای دیگری، مانند مشت زدن، ناسزا گفتن، فریاد زدن و… برآورده میسازد. به همین دلیل، اغلب اوقات به کارهای خطرناکتر، مانند قتل منجر نمیشوند (ر.ک؛ همان: 66).
در رمان «سوران سرد»، به دلیل وجود شرایط جنگی و فضای ترس و اضطراب ناشی از خطر حزبیها و جاسوسی و نیز ترس از سرما و یخزدگی و مواجهه با گرگها، سربازان اضطراب و هراس خود را با فحاشی نسبت به یکدیگر و فریاد کشیدن تخفیف میدهند: «از خود بیخود شده بود. پاهایش را از هم باز گذاشته بود و فحاشی میکرد. خسروی به دور و برش نگاه کرد. نصرتی همچنان فریاد میکشید و لیچار میبافت» (افهمی، 1390: 18). هنگامی که سربازان با کامیون از جاده ساحلی عبور میکنند و میگهای عراقی از بالای سَرِ آنها میگذرد، خطر مرگ در کمین است و سینا برزنت تهِ کامیون را کنار میزند تا دریاچه را تماشا کند که با فحاشی و فریاد تند سربازی روبهرو میشود: «بنداز اون برزنت رو! مگه زده به سرت عوضی؟ میخوای همهمون رو به کشتن بدی؟…» (همان: 32).
این مکانیسم نمونههای فراوانی در این رمان دارد و میتوان به فریاد کشیدن حمید بر سَرِ طاها و لگد زدن به بیسیم (ر.ک؛ همان: 71)، فرار سهراب از موقعیت ترسآور و شکستن قاب (ر.ک؛ همان: 114)، رفتار اسمال نسبت به سهراب (ر.ک؛ همان: 356)، رفتار زمانی پس از کشته شدن سالار نسبت به کدخدا (ر.ک؛ همان: 371)، فحاشی اسمال به محرمعلی (ر.ک؛ همان: 420) و مصیب (ر.ک؛ همان: 450) و… اشاره کرد.
در مجموع اشخاص رمان «سوران سرد»، برای کاهش آسیبهای روحی ـ روانی به مکانیسمهای دفاعی متوسل میشوند. برخی از اشخاص رمان با توسل به مکانیسم سرکوب و با دور شدن از شهر، محله و خاطرات گذشته و نیز ورود به یک منطقه بهظاهر آرام اولین گام را برای بهبود برمیدارند. برخی دیگر از جمله اسمال با بهرهگیری از مکانیسم دلیلتراشی سعی دارد تا از حس گناه و سرزنش خود رهایی یابد و با این ترفند، اشتباه خود را به دیگر سربازان نسبت دهند. همچنین، اشخاص دیگر رمان با استفاده از مکانیسم جابهجایی، از ارضاهای جانشین برای غریزه مرگ استفاده میکنند و با مشتزنی و درگیری با دیگر افراد، فحش و ناسزا گفتن به دشمن متجاوز و امثال اینها درصدد حل تضادهای درونی خویش برمیآیند. البته اشخاص رمان از دو مکانیسم جابهجایی و سرکوب و مقابله ناسازگارانه (مصرف سیگار) بیشتر استفاده کردهاند.
با تشکر از دکتر محسن محمدی فشارکی
منابع:
- افهمی، جواد. (1390). سوران سرد. چ2. تهران: سوره مهر.
- پارسینژاد، کامران. (1384). جنگی داشتیم، داستانی داشتیم. تهران: صریر.
- تندروصالح، شاهرخ. (1382). نسترنهای سوخته. تهران: برگ.
- جونز، ارنست و رولان دالبییز. (1350). فروید و اصول روانکاوی. ترجمه هاشم رضی. تهران: آسیا.
- رایکمن، ریچارد ام. (1387). نظریههای شخصیت. ترجمه مهرداد فیروزبخت. چ1. تهران: ارسباران.
- سنگری، محمدرضا. (1389). شناخت ادبیات دفاعمقدس. چ1. تهران: صریر.
- شولتز، دوان و آلن سیدنی. (1391). نظریههایشخصیت. ترجمه یحیی سیدمحمدی. چ23. تهران: ویرایش.
- گرین، کیت و لبیهان جیل. (1383). درسنامه نظریه و نقد ادبی. ترجمه لیلا بهرانی محمدی. تهران: روزگار.
- لاندین، رابرت دبلیو. (1378). نظریهها و نظامهای روانشناسی. ترجمه سیدیحیی موسوی. تهران: ویرایش.
- Freud, Sigmond. (1953). “Remembering, Repeating and Working Through”. In Freud: The Standard edition. The Hogarth Press and the Institute of Psychoanalysis.
- ———————- . (1938a). The History of the Psychoanalytic Movment. New York: Random House.
- ——————— . (1938b). Totem and Taboo. In A.A. Brill (Ed.). The basic writing of Sigmund Freud. New York: Random House.
انتهای پیام/