سال 2016 بود که در یکی از نمایشگاههای کتاب قاره سبز شرکت کرده بودم، نمایشگاهی که گفته میشد یکی از قدیمیترینهای این قاره است؛ اولین مواجههام با رویدادی از جنس کتاب در سطح بینالمللی. اولین چیزی که توجهم را در شهر محل برگزاری به خصوص در مسیر منتهی به ورودی نمایشگاه کتاب جلب کرد بیلبوردهای تبلیعاتی با تصویر جلد کتابها بود. از آنجا که زبان کشور غیرانگلیسی بود، چیز زیادی از محتوای آنها دستگیرم نمیشد ولی یکی از بیلبوردهایی که بسیار هم پرتکرار بود نمایی از طرح جلد رمان تازه منتشر شده پائلو کوئلیو با نام «جاسوس» بود. این تصویر من را برد به سالهایی که کوئلیوخوانی در ایران بسیار رواج داشت و عدهای در نفی آن داد سخن سر میدادند و عدهای برایش یقه میدرانیدند، این حواشی هیچگاه نتوانست من را ترغیب کند که دست به یکی از کتابهای هموطن «پله» بزنم و ببینم آقای نویسنده چه آشی پخته که اینطور مخالفان و موافقان سرسختی دارد.
طی این سالها نه من به کوئلیو کاری داشتم و نه کوئلیو کاری به من! تا اینکه برای یکی از سوژههایی که میخواستم برایش یک گزارش بنویسم با رمان «جاسوس» که در آن نمایشگاه خیلی زیاد تبلیغ میشد مواجه شدم. رمانی که حتی آن تبلیغات و بعدها ترجمهاش به فارسی کنجکاوم نکرد ببینم درباره چیست ولی کنجکاو شدم ببینم رمانی که زیرعنوان آن نوشته بود: «سرگذشت یک رقصنده» درباره چیست و چگونه نوشته شده است. توضیحاتی که درباره کتاب منتشر شده بود جذاب بود و فروشگاههای اینترنتی کتاب سعی کرده بودند به آن آب و تاب بدهند و از روی دست هم چیزهایی کپی کنند و تا بیشتر بفروشند، هرچند اطلاعات ویکیپدیای فارسی درباره شخصیت کتاب بیشتر از فروشگاههای اینترنتی بود و اطلاعاتی که در صفحه بود سبب شد بیش از پیش کنجکاو شوم تا از سر کار این کتاب در بیاورم.
قصه پیدا کردن کتاب هم در نوع خودش جالب بود ولی بالاخره در یک کتابفروشی تکافتاده در یکی از خیابانهای قدیمی و اصلی تهران پیدایش کردم. با اینکه کتابهای نخوانده بسیاری داشتم ولی همان حس کنجکاوی باعث شد خیلی زود دست بگیرم تا ببینم آقای نویسنده پرحاشیه که روزگاری در قیاس با امروز نویسنده پرفروشی در میان مخاطبان فارسیزبان بوده چگونه درباره شخصیت مرموز و متفاوتش، نوشته است.
«ماهاتاری» رقصندهای هلندی که به جرم جاسوسی برای آلمانهای در جریان جنگ جهانی اول به جوخه اعدام سپرده میشود. این یک خطی داستان این کتاب است که در اینترنت هم کم و بیش میتوان به همین نکته رسید. اما کوئلیو در کتابش سرگذشت او را نوشته و تلاش کرده قصه تعریف کند. تلاشی که صراحتا میتوان گفت شکستخورده و ناموفق است.
کتاب کمحجمی که جز جملات قصارش که ظاهرا ویژگی قلم کوئلیو است اتفاق دیگری در خود ندارد و صفحه ویکیپدیای فارسی بهتر از کتاب میتواند عطش شما را برای دانستن سرگذشت این رقصنده سیراب کند. کتاب تمهیدی برای اینکه شما را از دست ندهد، در خود ندارد. نویسنده انگار به اعتبار شهرت جهانیاش تکیه کرده یا شاید هم اساسا این سبک کوئلیو است، سبکی که شاید اگر یک نویسنده وطنی اینطور بنویسد با بدترین عبارات از او یاد میشود ولی همین که یک خارجی اینطور نوشته متاع نایابی شده که باید لاجرعه سر کشید که آدم را یاد مثل «مرغ همسایه غاز است» میاندازد.
کوئلیو در این کتاب میخواهد سرگذشت ماهاتاری یکی از چهرههای مهم در اروپای ابتدای قرن بیستم در عرصه هنر و سیاست را بنویسد ولی تلاشش راه به جایی نمیبرد. قلاب او برای کشیدن خواننده تا پایان خیلی سفت و محکم نیست و همین سبب میشود که در همان یک چهارم ابتدایی با متنی کسلکننده روبهرو شویم. متنی که فراز و فرود ندارد و از حیث زبان هم با اتفاق ویژهای روبهرو نیستیم.
در واقع باید گفت کوئلیو سوژه جذابی را قربانی هیچ کرده و یک کتاب بد از آن در آورده، اینکه بتوان از چنین سوژهای، اثری شکستخورده خلق کنید حقیقتا باید دارای تخصص باشید که ظاهرا کوئلیو دارای این تخصص است.
در مجموع حالا که اولین مواجههام با کوئلیو به این شکل بود و نتیجه از آن چیزی که فکر میکردم هم بدتر شد، بابت این که این همه سال سراغ او و آثارش نرفته بودم، احساس تاسف نمیکنم، اتفاقا خوشحال شدم که وقتم را برای خواندن او، آن هم در بهترین سالهای جوانی، صرف نکرده بودم.
انتهای پیام/