تاریخ بیهقی و جهانگشای جوینی، در ادبیات فارسی، نمونههای خوبی از تاریخ روایی هستند و چنان با ویژگیهای داستانی آمیختهاند که به سختی میتوان آنها را در یکی از حوزههای تاریخ و یا داستان جای داد. در حقیقت، تلاش برای جدا کردن این دو حوزه، غالباً بیهوده به نظر میرسد؛ چون حداقل وجه تشابه تاریخ روایی و روایت داستانی، وجود راوی و طی دوره زمانی در روند روایت است. تاریخنگار و داستان نویس، با یک مسأله اساسی روبهرو هستند و آن اینکه نشان دهند چگونه موقعیتی که در آغاز یک مجموعه زمانی رخ میدهد، در پایان به موقعیتی دیگر میانجامد.
داستاننویس، حتی زمانی که تاریخ را دستاویز روایت خود قرار میدهد، میتواند پیرنگهای موروثی مبتنی بر سیر خطی زمان را نادیده بینگارد؛ میتواند موقعیتی، رویدادی یا شخصیتی را انتخاب کند و مواردی را به آنها بیفزاید، شخصیت را دوباره خلق کند، محدودیتهای زمان و مکان را نادیده بگیرد و… اما تاریخنویس تنها دو راه پیش رو دارد: پرداختن به مجموعههای زمانی اشباعشده از رویدادها و گزینش رویدادهای خاص، بدون تغییر دادن آنها و یا پرداختن به دورهای که سند اندکی از آن باقی مانده است و در هر دو صورت، پرهیز از روایت رویدادهای حدسی یا خودساخته.
گذشته جمعی در اشکال گوناگون روایت و بازخوانی میشود، بازخوانی و خوانشی که در نزد راویان، مخاطبان یا ناظران ممکن است بازتاب، بازنمایی، بازآفرینی یا بازاندیشی قلمداد شوند. در بین اشکال متنوع روایت کلامی، از افسانهها گرفته تا اتوبیوگرافیها، ادبیاتداستانی و رمان، مشخصا رمانتاریخگرا مورد توجه ویژه است. در این گونه از ادبیات داستانی، یا خاطرهای شخصی در پهنهای تاریخی گشوده میشود یا گذشته جمعی در قالب خاطراتی شخصی با هر زاویه دید روایی در داستان تصویر میشود و در واقع جهانهای داستانی رمانهای تاریخگرا (رمان با رویکرد تاریخی)، اسنادی از بازخوانی گذشته جمعیاند که پیشروی بازخوانی نظری ما قرار میگیرند. منظور از رویکرد تاریخی در یک اثر ادبی مانند رمان، ارتباط متن ادبی با تاریخ و میزان تاثیرها و تاثر آنها از یکدیگر است. هنگامی که سخن از رویکرد تاریخی به میان میآید ناگزیر باید به رویکرد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی نیز اشاره شود، چرا که آنها با یکدیگر پیوندی عمیق و ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ به طوری که که نمیتوان آنها را از یکدیگر جدا کرد. امروزه این ارتباط را رمان بیش و بهتر از سایر انواع ادبی نمایان میکند، زیرا رمان با مضمونها و شکلهای مختلف خود بیش از سایر انواع ادبی، واقعیت پیشروی انسان را مطرح میکند؛ یعنی همان مسائلی که او در ارتباط و پیوند تاریخیاش با امور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و…لمس میکند.
بنیاد این بازنمایی تاریخی ایدهای است که ادبیات را هم تجلی ساختارهای اجتماعی و هم واکنشی کلامی به این ساختارها تلقی میکند؛ ایدهای که آن را در تأكيد باختین بر این دو وجه میتوان یافت. بر مبنای رویکرد باختین، جامعه شناسی ادبیات فراسو یا برونسوی زبان را تحلیل نمیکند، بلکه به مطالعه ساختارهای اجتماعی از این لحاظ که سخن میگویند و سخنشان نوشته میشود میپردازد. اما در عین حال، از دیدگاه او، ادبیات در قالب ساختارهای کلامی و زبانهای جمعی در برابر ساختارهای اجتماعی به واکنش میپردازند. همین تقابل همزمان است که به نظر میرسد به خوبی در داستانهایی که گذشتهجمعی را در قالب روایتهای نسلی بازآفرینی میکنند تجلی مییابد. چنین داستانهایی از یک سو ساختارهای اجتماعی را بیان میکنند و از سوی دیگر نوعی روایت نسلی عرضه میکنند که ناشی از عملکردهای گفتمانی حافظهجمعی است. در این بین، ادبیات داستانی تاریخگرا نیز همچون سایر گونههای داستانی به تنوع و گسترش قابل تأملی میرسد. بخشی از این نوع از ادبیات، نظير «رژیسور» نوشته سعید تشکری، با هدف بازآفرینی فصولی از تاریخ معاصر به نگارش درآمده است که به مثابه جریانی رشد یابنده، خاطرات نسلی را بر محور پرسش از بیرون و همزمان تأمل در شرایط یک نسل برای توضیح آشفتگیها و شرایط فردی قرار میدهد.
حالا بیائید کمی مصداقیتر بحث کنیم و پیش برویم.
به نظر شما چند ایرانی میدانند صد و بیست و دو سال پیش در ۱۰ فروردین ۱۲۸۷ هجری شمسی، روسها در یک تعرض آشکار و وسیع، علاوه بر دستاندازی به بخشی از خاک ایران، با همدستی انگلیسیها مشهد را اشغال کرده و ضمن به توپ بستن گنبد حرم مطهر رضوی، عدهای از مردم این شهر را در صحن حرم امام رضا(ع) به شهادت رساندند؟ عدد پاسخ به این پرسش هر چه هم که باشد آنقدر کم است که مایه تاسف خواهد بود. تاسف برای ناآگاهی از بخشی مهم و غیرقابل اغماض از تاریخ پر فراز و نشیب کشورمان.
در این میان ما شانس و فرصت زیست در دورهای را داریم که رماننویسی چون سعید تشکری بیتوجه و فارغ از سودای دیده شدن قلم به دست گرفته و این بخش از تاریخ را در قالب رمان برای ما روایت کرده است. «رژیسور» سعید تشکری نخستین جلد از تریلوژی(سهگانه) داستانی او درباره روشنفکران مشهد طی صد سال اخیر است که چند سال پس از انتشار مجلد دوم و سوم این سهگانه با عنوان «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه» به بازار آمده است.
«رژیسور» بر بستری عاشقانه روان است و به پیش میرود. ماجرای عاشقی و روایتی عاطفی از رابطه یک مترجم زبان فارسی دانشگاه سنپترزبورگ به نام نینا با افسری روسی به نام ردکو. اما این بستر در ظرف زمانی سالهای ابتدایی مشروطه و حوادث پیاپی و مهم آن است که توسط تشکری با ساختار رمان به تصویر کشیده شده است.
آنچه در «رژیسور» موضوعیت و رسمیت دارد ایران است اما نه ایران در پارادایم ناسیونالیسم منفی بلکه گسترهای جغرافیایی با عقبهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی. از اینرو نویسنده با مقدماتی کاملا داستانی به سراغ پردازش حادثه هولناک و تکاندهنده به توپ بستن مجلس میرود و سپس بیفوت وقت خواننده را که حالا با شخصیتها به واسطه آشنایی انس گرفتهاند؛ به مشهد میبرد و او را به نظاره واقعهای غیرقابل باور مینشاند. حمله و به توپ بستن حرم علیابنموسیالرضا(ع). نکته اما اینجاست که تشکری در پی روایتداستانی از تاریخ ایران، بماهو روایت نیست. بلکه دغدغه اصلی او تذکار پنهان در ورای روایت است که برای ایرانی معاصر و بریده از تاریخ خویش مانند خون در رگ، حیاتی است. تذکار برای جستجوی گلوگاهها و گرانیگاههایی که بر روی خطاهای فاحش حاکمیت و تودهها استوار بود. تذکار برای یافتن آنها و رصد دقیق وقایع و سپس کنشهای مناسب با کمترین احتمال خطا.
باید توجه داشت که راوی روایت داستانی، داستان را به عنوان امری واقعی تعریف میکند اما امر واقع در داستان با واقعیت تاریخی تفاوت دارد. امر واقع در روایت داستانی، حاصل فن است نه مشاهده واقعیت و هر رخدادی در این نوع روایت، صرفاً در چارچوب متن واقعیت دارد. بنابراین راوی روایت داستانی (نویسنده «رژیسور»)، گزارشگر واقعیت نیست؛ بلکه دغدغه اصلی او، واقعنمایی امر محتمل است.
قدرت داستانپردازی و تسلط نویسنده بر فضا، تاریخ و تکتک شخصیتهای داستانش منجر به خلق رمانی جذاب با دیالوگهایی کاملا درست و اندازه برای هر شخصیت شده است برای همین هم با اطمینان به شما میگویم «رژیسور» هفتصد صفحهای را برای خواندن بردارید و شروع به خواندنش کنید، زمینش نخواهید گذاشت مگر وقتی به پایان رسیده باشد.
منابع:
-ریما مکاریک، ایرنا. (1383). دانش نامه نظریههای ادبی معاصر، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگاه.
-مارتین، والاس. (1382). نظریههای روایت، ترجمه محمد شهبا، تهران: هرمس.
-مدبری، محمود، حسینی، نجمه، (1387)از تاریخ روایی تا روایت داستانی (مقایسه شیوههای روایتگری در اسکندر نامههای فردوسی و نظامی)، پژوهشهای ادبی عرفانی(گوهر گویا)، دوره 2، شماره 2.
انتهای پیام/