نقدی بر یک داستان زنانه تاریخی ـ مذهبی
عقیم؛ نه زنانه، نه تاریخی!
داستان تاریخی، زنانه با پسزمینه مذهبی برای نشر افکار و آراء دینی… گنجاندن این سه عنصر در کنار هم و ارائه داستانی روان و خوشخوان که بتواند مخاطب را با خود همراه کند کار آسانی نیست، اما در عین حال غیرممکن هم نیست. نوشتن داستان تاریخی به مطالعه تاریخ ـ البته نه در حدّ یک مورخ ـ احتیاج دارد تا زمان، مکان، شخصیتها و دیالوگهای متناسب با برهه تاریخی مورد نظر ارائه شود. در داستان تاریخی هر چقدر به فضای دوران مورد نظر ـ ولو هر چه از ما دورتر باشد ـ پایبند باشیم، داستان باورپذیرتر و مخاطبپسندتری خواهیم داشت.
مخاطب داستانهای تاریخی اغلب علاقهمندان به تاریخ هستند که تا حدودی با حوادث تاریخی آشنایی دارند و در جستجوی جذابیتهای ناگفته در پس کلیگوییهای کتابهای تاریخند (جرجی زیدان در داستان «قطامه» این مخاطبان را لحاظ میکند) و دسته دوم مخاطب خالیالذهنی است که به جستجوی جذابیت به دلیل تفاوت و گاهاً تناقض بین حیات خود و کاراکتر موجود در یک داستان تاریخی میپردازد تا آدرنالین خونش بالا برود، شبیه سقوط از یک برج یا حداقل در اندازه خوردن یک بستنی! تصاویری که هوارد فاست در اسپارتاکوس نوشته است، به این دسته تعلق دارد.
نوشتن یک داستان زنانه تاریخی مثل راه رفتن روی لبه تیغ است، نویسنده باید حواسش باشد در دام افکار فیمینیستی و یا مردسالارانه (اگر نویسنده مرد باشد) گرفتار نشود. به همین دلیل باید اطلاعات دقیق تاریخی در مورد زنان در آن بازه زمانی ارائه دهد. متاسفانه گاهی دیده میشود، نویسندگانی که قصد دارند درباره زنان تاریخی بنویسند با ارائه تصویر ضعیف و پررنگ نمودن تفاوتهای جنسیتی، ناخواسته افکار فیمینیستی را رواج میدهند. این امر نشان میدهد، پیشفرضهای کلیشهای و معاصر درباره زنان بر مطالعات تاریخی آنان پیشی گرفتهاست.
زنان در طول تاریخ سرنوشتهای متفاوت، شگفت و قدرتمندانهای داشتهاند، از نشستن بر عرش قدرت تا مبارزه در میدانهای جنگ و به ستوه آوردن ملوک و پادشاهان.
«شبیه مریم» ما را به قلب تاریخ میبرد؟! رمان «شبیه مریم» از انتشارات کتاب جمکران با تصویرگری «محمد صادق» درباره زندگی و زمانه بانو فضه از زمان زندگی در نوبه (شهری در آفریقا) تا زیست وی در فضای مدینةالنبی است.
آیا «شبیه مریم» حداقلهای یک داستان تاریخی را دارد؟ نگاه به زن در این داستان چگونه است؟
پیش از پاسخ به این پرسش باید گفت در داستان تاریخی ـ به ویژه اگر مذهبی باشد ـ نویسنده میتواند کار خود را راحت کند و با نوشتن دیالوگهای قلمبه سلمبه، عصا قورت داده و پر طمطراق که آمیزهای از کهننویسی و طغیان عواطف مذهبی است کار خود را پیش ببرد و بدین ترتیب قلب مخاطب معتقد و مذهبی را به دست بیاورد، اما نویسنده «شبیه مریم» خانم اکرم صادقی شجاعت به خرج داده و حادثه را محور پیشبرد داستان تاریخی خود قرار داده است.
حوادث در بستر روایت داستان یکی پس از دیگری رخ میدهند و جلو میروند… و ضعف داستان دقیقا از همین نقطه قوت متولد میشود. حوادث باید در ظرف زمان و مکان تاریخی مشخص و تعریف شده قرار بگیرند؛ درستترین اکت در درستترین زمان و مکان ممکن. این مهم تنها با مطالعات دقیق امکانپذیر است.
اما متاسفانه این طور که از سطور کتاب برمیآید به خصوص در فصل اول و دوم نویسنده بر مختصات منطقه مورد بحث خود مشخصا شهر «نوبه» و در فصلهای بعدی مدینهالنبی و… اشراف ندارد. دانستن مختصات یک منطقه از ابعاد مختلف جغرافیایی، فرهنگی و… که همیشه نقش موثری در حوادث تاریخی و جنگها و فتوحات داشته، در نوشتن داستان تاریخی بسیار مهم است.
عدم تسلط بر اطلاعات مذکور در داستانی که رخدادها آن را جلو میبرند، مخاطب را در فضایی سرد و گنگ فرو میبرد و باعث خلق جملات و صحنههایی تکراری و تیپهای شخصیتی کلیشهای میشود، که در اغلب کتابهای داستان تاریخی به چشم میخورند، مانند: بردههای سیاهپوست، بیابان بیانتها، کنیزکان غمازه و پرچانه و تازیانه به دستان و دیگر هیچ.
در داستان «شبیه مریم»، عدم اطلاع کافی درباره تاریخ و جغرافیای شهر نوبه باعث شده به کرات کلمههای «خورشید»، «پرتوهای طلایی»، «غروب» و «طلوع» را بخوانیم؛ گویی در نوبه فقط خورشید میتابد و طلوع و غروب میکند و از معابد، نهرها، کلیساها، نیزارها، گندمزارها و نیل زیبای آبی خبری نیست. نوبه و ماهیت سوقالجیشی درخشان آن در داستان کوچک شمرده شده و تصویری توام با اشتباه از آن ارائه میشود، تا جایی که مخاطب داستان درباره زادگاه فضه دچار سردرگمی میشود؛ آیا نوبه شهری در بیابان است یا قریهای در یک جنگل بارانی آمازون؟!
برای مثال در بخشی از داستان میخوانیم: «او (فضه) همیشه در حال خوردن غذا، نان یا میوههای جنگلی(؟!) بود. بزرگترین تفریح مریم در نوبه رفتن به جنگل و جمعآوری میوههای وحشی و خشککردن آنها بود.»
اشتباه نکنید مریم در جنگل سیاه آلمان یا جنگلهای انبوه آمازون زندگی نمیکند (تصاویری که در ذهن من ساخته شد). او در کلبهای(؟!) در نوبه، سرزمینی بین جنوب مصر و شمال سودان امروزی زندگی میکند که جغرافیای بیابانی و گرم و خشک بر آن غالب است.
نقص از ابتدا تا انتهای داستان درباره مکانها با مخاطب است و او را آزار میدهد.
در این داستان زنانه، فضه و حوریه از ابتدای داستان تا انتها شخصیتهای تخت و منفعلی هستند که اتفاقات پیرامون، رفتارهای آنان را شکل میدهد و از آنها شخصیتهای مطیع و سر به راهی میسازد. البته از حق نگذریم او وقتی «گرسنه» میشود، رفتارهای شجاعانهای از خود بروز میدهد، با خشم و نفرت به مهاجمان نگاه میکند و یا بر سر برده سیاهپوستی فریاد میزند! دقیقا نمیدانم چرا نویسنده تا این حد روی «گرسنگی» کاراکترها مانور داده، شاید به خاطر اینکه تمام بدبختی افرادی را که اسیر میشوند در همین یک مورد خلاصه کرده است.
نویسنده بیش از آنکه به فراز و نشیبهای روحی و وجدانی فضه در این اثر بپردازد بیش از هر چیزی او را متاثر از شرایط زیستی معرفی میکند. به اشراقات روحی او در این داستان پرداخته نمیشود و یک شخصیت سطحی و معمولی معرفی میشود.
نویسنده نتوانسته از فضه قهرمان بسازد یا حداقل او را به عنوان یک کاراکتر قابل توجه معرفی کند، او را طوری تصویر کرده که تا پایان داستان باید او را نگاه کرد اما ندید.
البته از صفحه هشتاد به بعد کتاب از حالت داستانی خارج میشود، درونمایههای تاریخی و مذهبی آن پررنگ میشود و به طبع آن میتوان فضه را درک کرد.
تصورات کلیشهای: «زیبای سفید» و «سیاه و چاق بدجنس»، اشاره به جزئیات بیحاصل و حوصلهسر بر و… از دیگر ضعفهای داستان است. حداقل صد صفحه از کتاب اضافات است. به ماجراهایی به موازات زندگی فضه پرداخته میشود، از داستان عاشقانه رائف و حوریه تا فتح خیبر و معرفی چهرههای شاخص از جمله امایمن، امسلمه و… که البته این فشردهگوییها از دیگر نقاط ضعف داستانهای تاریخی ـ مذهبی ایرانی است. چه اصراری وجود دارد که به همه ماجراها و افراد در یک داستان بپردازیم؟ هر کدام از آنها میتوانند مجزا پرداخت شوند. این اشتباه باعث میشود شخصیت اصلی در سایه برود و حق مطلب درباره او ادا نشود و برای فضه در این داستان همین اتفاق افتاده است.
سرانجام این داستان نمیتواند انتظارات ما را از یک داستان تاریخی و حتی زنانه برآورده کند، یک احساس عقیم را در مخاطب ایجاد میکند، انگار مخاطب بعد از خواندن کتاب در زوایا و خفایای ذهنش در جستجوی تصاویر بالقوهای است که به فعلیت نرسیدهاند. مخاطب شاید اطلاعات مذهبی در کتاب پیدا کند، اما از لحاظ خواندن داستان تاریخی، برای او تجربه رضایتبخشی نیست.
و در نهایت همیشه یادمان باشد دفاع بد کردن از یک حقیقت، از حمله کردن به آن بدتر است.
عنوان: شبیه مریم/ پدیدآور: اکرم صادقی/ انتشارات: کتاب جمکران/ تعداد صفحات: 250/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/