خیلی بعد از ما، بالاخره روزی میرسد که رباتها شورش میکنند. بالاخره این آقای «نیک بوستروم» یک چیزی میداند که گفته: «هوش مصنوعی آخرین چیزیست که بشر اختراع میکند.» خلاصه همانطور که اگر علمیتخیلیخوان باشید میتوانید حدس بزنید یک اوضاعی میشود در این آینده دور ما، که میشود گذشته دور رمان مورد بحث؛ شبیه فیلمهای « ترمیناتور».
خداوکیلی اگر این یکی را ندیدهاید رها کنید بروید، اصلا این کتاب و این ژانر راست کار شما نیست.
اما بعد از این شورش چون در زمانی که مرحوم «هربرت» مینوشته هنوز «آرنولد شوارتزنگر» سنی نداشته یا اینکه نویسنده دلش نخواسته، خبری از کمکی از آینده نیست. بلکه یک بابایی قیام میکند به نام «باتلر» و میشود موضوع کتابی از مجموعه غیراصلی «تلماسه» به نام «جهاد باتلری». بله درست خواندید متن انگلیسی هم همین جهاد است. البته در ایران از این خبرها نیست که در ادامه خواهم گفت.
خلاصه با تلاش و کوشش بسیار و احتمالا پس از کلی مجاهدت در «جهاد باتلری» بشر پیروز این میدان میشود و برای اینکه دیگر چنین بلایی سرش نیاید و یک بار دیگر ماشینها نیایند اینطور جد و آباء او را بیاورند جلوی چشمش، کلا از بیخ و بن ساخت هرگونه وسیلهای را که فکر میکند ممنوع اعلام میکند.
طبیعتا از سوی دیگر بشر نیازهایی دارد که این ماشینهای مثل رایانههای خودمان دارند برآورده میکنند و برای رفع اینها هم شروع میکند به تلاش در زمینه ژنتیک و سعی میکند با انگولک کردن مغز آدمها مشکلش را حل کند. مثلا شخصیتی را در فیلم میبینید یا در کتاب میخوانید به نامم «توفیر حوات» که علیالظاهر یک آدم است اما در واقع رایانه خاندان «آتریدیز» تشریف دارد.
خلاصه در این آینده خیلی دور بشر توانسته در سیارات و منظومههای بسیاری ساکن شود و حسابی به عالم افسار بزند و از آنجایی که جناب نویسنده خیلی باور داشته به نظام فئودالی و فکر میکرده اصلا درستش همان بوده ـ معصوم که نبوده خلاصه، استعداد نویسندگی بسیار شگرفی داشته و به شدت قابل احترام ولی خوب ظاهرا در وادیهای دیگر نداشته و بعضا گلواژهسرایی میفرموده است، شما کتاب را بخوانید به این خلبازیهایی جنابشان در زندگی شخصی خودش گیر ندهید ـ دنیایش هم همانطوری اداره میشود. یک امپراتوری هست به نام «پادشاه شدام چهارم» که یک عدهای خاندان اشرافی زیر دستش دارد و اینها هرکدام یک سیارهای را صاحب هستند. این جناب امپراتور یک دختری هم دارد به نام «آیرولان» که از همان ابتدای کتاب اسمش را خواهید دید و احتمالا همین دانستن کار را برایتان جذابتر هم بکند از طرف دیگر هم من خبر ندارم که طبق قاعده شاهزادهخانمها خوشگل است یا نه.
این وسط یک سیارهای هم هست به نام «آراکیس» که موتور محرکه همه وقایع و داستانهاست. این سیاره شرایطی بسیار سخت از نظر «آب و هوایی» دارد. مثلا وزش باد طوریست که آهن را میشکافد یا حرارتش به راحتی آدمیزاد را کباب میکند. بیابان برهوت است و خیلی سخت و با بدبختی بتوان آنجا زنده ماند و شاید علیالظاهر هیچ ارزشی هم نداشته باشد. اما در شنهای روان این سیاره یک مادهای استخراج میشود به نام «ملغما» یک چیزی مثلا مثل ادویه خودمان که تا دلتان بخواهد در بین آدمیزاد جماعت خواهان دارد و سرش دعواست. این ادویه را همه مصرف میکنند تا قدرت و قابلیتهای مغزشان افزایشی چشمگیر پیدا کند و بتوانند از مسائلی سر در بیاورند که بدون مصرفش نمیتوانند. حالا آن مساله پیشین را هم که عرض کردم به یاد بیاورید «در این دنیا رایانه ممنوع است» پس مغز و قابلیتهایش ارزش بسیار مضاعفی پیدا میکنند و همینها هم آدم را پیش میبرد.
طبیعتا امپراتوری کهکشانی، این سیاره را هم به زیر حاکمیت خودش کشیده و تمام منابعش را هم برداشت میکند. تقریبا همین هم هست به جز ساکنین بومیسیاره که یک مشتی صحرا گردِ بیاباننشین پوست کلفت هستند به نام «حُره مرد» که در این شرایط فیل افکن و شیر کُش دوام آورده و زندگی میکنند و همانطور که میتوانید حدس بزنید با جناب امپراتور سر ناسازگاری دارند.
مرحوم هربرت این جماعت را خیلی بر اساس اعراب بیاباننشین نوشته و حتی برای زبان و مناسکشان هم از اسلام استفاده کرده است. قید «بیاباننشین» هم لازم است. چون ما اعرابی که ساکن بیابان نباشند هم کم نداریم.
این حضرات اما به شدت مذهبی و جنگجو تشریف دارند و وقتی به جنگ میروند فریاد میکشند «یا حی الشهدا». در آیین خود منتظر منجی هستند که با ظهورش پرچم «جهاد» را بلند میکند و آنها بالاخره میتوانند در ظل قدرتش حسابی خون بریزند و حساب همه را هم کف دستشان بگذارند. نجاتدهندهای که آنها به نامهای «لسان الغیب» و «مهدی» میشناسند؛ دقیقا مرحوم هربرت با همین کلمات کتاب را نوشته است.
من دیگر بیش از این از داستان حرفی نمیزنم و خیالتان هم راحت هیچ چیزش را لو ندادم و فقط چند نکته پایانی.
اول؛ در کتاب کلمه «مهدی» برای اینکه از سد ممیزهای وزارت ارشاد عبور کند تبدیل شده به « هوشیدر». پس هرجا خواندید «هوشیدر» یادتان باشد نویسنده چیز دیگری نوشته بوده است.
دوم؛ در کتاب کلمه «جهاد» به همان دلیل بالایی تبدیل شده به «کروساد».
سوم؛ بیخود وارد وادی توهم توطئه و اینها نشوید. این جناب هربرت یک مطالعه سر دستی روی فرهنگ اسلام کرده و نام «مهدی» را هم که نام موعود و منجی آخرالزمان در اسلام است برداشته و در کتابش استفاده کرده. طرف کتاب را در 1965 برای مخاطب آمریکایی مینوشته و خیلی تابلو بوده اگر مینوشته مثلا این آدمهای با دیدگاه فرهنگی بسیار متفاوت هم منتظر «مسیح» هستند! از سوی دیگر نام «مهدی» منحصرا به فرهنگ تشیع تعلق ندارد و در سایر فرق و مکاتب اسلامیهم تا آنجایی که من مطلع هستم همین است. یک نمونه خیلی معروفش هم قضیه جناب «محمد عبدالله القحطانی» 20 نوامبر 1979 یعنی 29 آبان 1358 شمسی خودمان درست یک خورده بعد از اشغال سفارت آمریکا در تهران، ایشون به عنوان ـ نستجیر بالله ـ «مهدی موعود» ظهور فرمودند و با دار و دستهشان خانه خدا را اشغال کردند. دست آخر البته خانه خدا با کمک نظامیفرانسه و پاکستان و پول سعودی پاکسازی شد و این مدعی دروغین هم با انفجار نارنجک رفت آن دنیا. خلاصه من بعید میدانم نویسنده کوچترین تمرکزی روی شیعه کرده باشد.
چهارم؛ یک جایی خواندم مرحوم هربرت به دوستش گفته که این ایده مصرف کردن ادویه و بالاتر رفتن عملکرد مغز را از اینکه خودش و رفقا «سیلوسایبین» مصرف میکرده اند ـ همان کوفتی که در مملکت ما به «ماشروم» معروف است ـ آورده است. از سمت و سوی دیگر این فضا خیلی آدم را یاد غرب آسیا میاندازد و منابع سرشارش و صد البته چپاولگران و استعمارگرانی از سرزمینهای دوردست و مردمیبومیکه منتظر شخصی هستند به نام « مهدی» ـ روحی له الفداء ـ خلاصه که شاید هم قصدش سیاسینویسی بوده و خیلیخیلی درست اوضاع آینده غرب آسیا یا آنطور که از غرب به چشم میآید «خاورمیانه» را درک کرده است. یادتان باشد کتاب سال 1343 منتشر شده و پیش از اینها نوشته شده است. یعنی در دورهای که خبر چندانی هم واقعا در این منطقه نبوده است.
پنجم؛ حتی اگر فیلم را دیدهاید، هنوز دیر نشده تا کتاب را بخوانید. فیلم ساخته شده با آن گروه درخشانش فقط یک سوم ابتدایی داستان را پوشش داده و دو سوم داستان مانده برای فیلمهای بعدی مجموعه و داستان برای شما لو نرفته و به راحتی میتوانید از خواندن کتاب لذت ببرید و هیجان زده شوید.
کتاب را انتشارات کتابسرای تندیس سال 1397 با ترجمه بسیار خوب سید مهیار فروتنفر منتشر کرده است. کتاب 850 صفحهای را میتوانید با 215 هزار تومان به صورت فیزیکی یا با 70 هزار تومان از یکی از فروشگاههای کتاب الکترونیک به صورت الکترونیکی تهیه کنید. کتاب در سال انتشارش یعنی 1965 جایزه «هوگو» برده و با فروش 12 میلیون نسخه تبدیل به پر فروشترین اثر علمیتخیلی تاریخ شد. اما متاسفانه در کشور ما چنین اثری با تیراژ 500 نسخه منتشر شد.
عنوان: تلماسه/ پدیدآور: فرانک هربرت، مترجم: سید مهیار فروتنفر/ انتشارات: کتابسرای تندیس/ تعداد صفحات: 847/ نوبت چاپ: پنجم.
انتهای پیام/