«چشم انتظار در خاک رفتگان» قصه یک مبارزه است. مبارزهای که فرودستترین افراد جامعه گواتمالا علیه دیکتاتور این کشور، که حمایت شرکت آمریکایی موز را نیز داشت، به راه انداختند. دیکتاتوری که از او با عبارت «پلنگ» در داستان یاد میشود و شخصیتهای داستان که هرکدام در گوشهای هستند علیه او بلند میشوند.
مبارزهای که برای به مقصد رسیدن آن هرکسی از چیزی دست میکشد تا به چیز بزرگتری که همان پیروزی است برسند. داستان با یک شروع فوقالعاده که بیانگر شرایط حاکم بر جامعه است آغاز میشود. شروعی که پر سر و صدا و رنگارنگ است ولی نویسنده خیلی زود خواننده را از این رویایی که میبیند، بیرون میآورد تا چشمش را به حقیقتی که پشت این دنیای نور و صدا انباشته شده باز کند. حقیقتی که با تردستی نویسنده مقابل دیدگان مخاطبش قرار میگیرد و تا مدتی مبهوت این تغییر فضا است. حتی خواننده احساس میکند که نویسنده نتوانست ریتم داستانش را حفظ کند ولی در واقع چیزی که وجود دارد این است که نویسنده بهجای یک شروع خشک و بیروح که ماهیت جوامع تحت سیطره استبداد و دیکتاتوری هستند، با یک شروع هیجانانگیز توجه او را به تبعیضی که جریان دارد جلب میکند تا بعد ضربه محکمی به او بزند و او را از خواب رنگارنگ آمریکایی بیرون بیاورد. نویسنده غیرمستقیم نشان میدهد هر بلایی بر سر افراد میآید از بیتفاوتی و پذیرش بیگانه است. بیگانهای که با سوءاستفاده از برتریطلبی «پلنگ» بر شهروندان آن جامعه مسلط شده و آنها را به خاک ذلت نشانده است.
کتاب از حیث موقعیتهای جغرافیایی در فضاهای مختلفی اتفاق میافتد. موزستانهای گواتمالا، شهر، روستا، کوهستان و خاکسترنشینهای شهری، جاهایی است که آستوریاس دست خوانندهاش را گرفته و با خود میبرد تا قصهاش را تعریف کند.
رئالیسم جادویی قلم آستوریاس میتواند حجم کتاب را برای خواننده کاهش دهد و او را در فضایی مشحون از افسانه، تاریخ و واقعیتهای جامعه گواتمالا قرار میدهد. اعتقادهای آباء و اجدادی و خرافه پرستی، علاقه و ایمان به سحر و جادو از سویی و فقر و بینوایی از سوی دیگر، در زمینه زیبایی طبیعت و سرسبزی منطقه همه در تبدیل شدن «چشم انتظار در خاک رفتگان» به یک نمونه خوب از رئالیسم جادویی دست به دست هم دادهاند. تاریکیهای تاریخ با آمیخته شدن در افسانه و جادو و باورهای مردم سبب میشود خواننده تا پایان از بهت و حیرت برساخته فضای داستان خارج نشود.
آستوریاس در ماجرای دلدادگی «تابیو سان» و «مالنا تابای» نشان میدهد، میتواند شیدایی و شور عشق را در جان کلماتش بنشاند و اثری عاشقانه در دل یک مبارزه خلق کند. عشقی که در دل عشق دیگری خلق میشود و این داستان تازهای در رمان بزرگ آستوریاس است.
تعدد شخصیتها در این داستان، مانند برخی داستانهای بزرگ جهان نیست که سرگیجهآور باشد. نویسنده یک به یک شخصیتها را وارد جهان داستانش میکند. در تقاطعی به اسم مبارزه با ظلم آنها را بهم میرساند. این اتفاق سبب میشود خواننده کمتر شخصیتی را گم یا فراموش کند. آستوریاس قصههای هرکدام را تعریف میکند و با حوصله آنها را وارد دنیای خودش میکند. دنیایی که در انتظار عدالت است. او در این تقاطع از فردا سخن میگوید: «سرچشمه امید چیزهایی نیست كه در گذشته رخ داده، بلكه خبرهایی است كه در باب آینده گفتهاند. گفتهاند روزی خواهد رسید كه مردان و زنان در آن ترانه خواهند خواند. اما دیگر صحبت از زنان و مردان نبود. خود آنان بودند كه میخواندند. یكیك آحاد خلق كه سرود فردا را سرداده بودند. تابیوسان و مالنا تابای و كایتانو دوئنده و پوپولوكا و رامیلا بودند كه میخواندند. آندرس مدینا، فلوریندو كی، كاركامو، سالومه، خاكستركشان، معلمان، دانشجویان، حروفچینها، خوداسیتا، دكانداران، دهقانان، پیشهوران، دُن نپو روخاس، گامبوسوها، برادران ساموئل، خوامبو و پدر و مادر و خواهرش، فخوی كشیش، مایار، و چیپو ــ چیپو، و هرمنگیلدو پواك و ریتو. آری تمام اینها بودند كه سرود فردا را میخواندند. برخیشان زنده بودند و برخی مرده. عدهای هم ناپدید شده بودند. اما در همه حال ترانه امید را میخواندند. سرود فردا را…»
همانطور که بالاتر گفتم، آستوریاس در این اثر راوی رنج مردم کشورش است. رنجی که ما جز در ادبیات و آثار کشورهای استعمارشده میبینیم و با وجود اینکه خودمان هم تجربههای مشابه داریم ولی به دلیل بُعد زمان کمتر به آنها وقوف داریم. به همین خاطر وقتی آستوریاس سر قلم را به سمت بازگو کردن و نوشتن رنج ستمدیدگان کشورش میچرخاند مخاطب خود را در موقعیتی تجربه نشده و باورنکردنی قرار میدهد. او وقتی از مردمی میگوید که باید پسمانده غذای مرفهان و خارجیها را بخورند، یا مردمی که با خاکسترکشی اجاق و شومینه طبقات بالای جامعه روزگار میگذرانند را مینویسند، به مخاطبش برق وصل میشود.
این رمان در کنار دو اثر دیگر از این نویسنده (پاپ سبز ـ که به تازگی بعد از قریب به چهل سال تجدید چاپ شده ـ و آقای رئیسجمهور) سهگانهای را با محوریت مبارزه مردم گواتمالا علیه جنایت و زندگی دیکتاتورها شکل میدهد. آستوریاس نوشتن از رنجها و دردهای ستمدیدگان را رسالتی برای ادبیات دانسته و به آن متعهد بوده است.
عنوان: چشمِ انتظارِ در خاک رفتگان/ پدیدآور: میگل آنخل آستوریاس؛ مترجم: سروش حبیبی/ انتشارات: ماهی/ تعداد صفحات: 768/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/