این کتاب برای همه نیست

اینجا خبری از خوشبختی نیست

30 آبان 1400

جان فانته یکی از نویسندگان نسل دوم مهاجرت است.  مثل بوکوفسکی و لاهیری. آدم‌هایی که پدر و مادرشان از ریشه خود بریده‌اند و آن‌ها را در سرزمینی غریب بزرگ کرده‌اند. به امید ثروت و زندگی راحت‌تری که معمولا محقق نمی‌شود. در خاکی زیست کرده‌اند که هم برایشان وطن بوده و هم نبوده. با آدم‌هایی زندگی کرده‌اند که رسم و رسومشان مال هزاران کیلومتر دورتر است. این تجربه منحصربه فرد نویسنده‌هایی خلق می‌کند که ماجراهای جالبی برای گفتن دارند. از خودبیگانه‌هایی که در میان کلمات به دنبال هویت خود می‌گردند.

کتاب «تا بهار صبر کن باندینی» برای همه نیست. حداقلش این است که فانته‌خوانی را با این کتاب شروع نکنید. اگر علاقه‌مند به داستان و به خصوص ادبیات آمریکا هستید حتما باید سری به فانته بزنید. نویسنده‌ای که نتوانست به اندازه هم صنف‌هایش شهرت و اعتبار پیدا کند. به عقیده پسرش بدشانسی باعث می‌شود فانته به جای درو کردن جوایز ادبی و داشتن کتاب‌های پرتیراژ تبدیل شود به یک فیلمنامه‌نویس متوسط و دم دستی. آنچه را هم به عنوان داستان و ناداستان نوشته در واقع یک سرگرمی لذتبخش شخصی است که تازه بعد از مرگش ارزش ادبی پیدا می‌کنند.

به هر صورت فانته را با کتاب «رگ و ریشه» و «سرشار زندگی» شروع کنید. مسلما بعد از آشنایی با قلم فانته یکی از این دو حالت به شما دست خواهد داد: یا به نظرتان کتاب‌های خوشخوانی هستند که نرم و روان خوانده می‌شوند و می‌توانید بلافاصله در کتابخانه دفن کنید یا چنان شیفته نبوغ و طنازی این ایتالیایی-آمریکایی دوست‌داشتنی می‌شوید که تصمیم می‌گیرید هر جمله‌ای در این جهان نوشته را ببلعید.

اینجا می‌توانم به گروه دوم یک خبر خوشحال کننده بدهم. محمدرضا شکاری که دو ناداستان از فانته در نشر اسم درآورده حالا دارد با همکاری نشر افق چهارگانه آرتورو باندینی را ترجمه می‌کند. شخصیتی ماندگار که از زندگی شخصی فانته نشات می‌گیرد و در هر کتاب راوی مقطعی از زندگی است. باندینی ابزار انتقام نویسنده از جهان است. فانته با خلق این پسر شروشور به جنگ تمام تلخکامی‌های زندگی واقعی می‌رود. ادبیات و داستان مجرایی می‌شود تا نویسنده همچون قهرمان داستان‌هایش از پس تمام فقر و فلاکت‌های دنیا بربیاید و به ساحل آرامش برسد.

«تا بهار صبر کن باندینی» تسویه حساب نویسنده با زادگاهش است. طبیعت خشک و کوهستانی کلرادو چیزی است که انگار نویسنده از آن نفرت داشته. تایید این حرف مهاجرت زودهنگامش به ساحل کالیفرنیا و شهر لس آنجلس. فانته با فرار از جایی که در آن بزرگ شده گویا آرام نمی‌شود و تصمیم می‌گیرد با نوشتن داستانی تلخ، آتش خشمش را خاموش کند. او مطالعه‌گر جدی زندگی خود است. می‌خواهد ته و توی بیچارگی مزمنش را پیدا کند و احساس بدبختی که تمام عمر گریبان‌گیرش بوده را ریشه‌یابی کند. به همین خاطر از پدر شروع می‌کند. آغازگر زندگی دنیایی انسان. اسوو باندینی یکی از بهترین پدرهایی است که فانته به ادبیات ارزانی می‌کند. یک ایتالیایی فقیر و بی‌سواد که به امید ثروت به آمریکا می‌آید و به کار بنایی مشغول می‌شود. کوهی از خشم و شهوت که هنوز در درون رگه‌هایی از صفا و سادگی روستایی دارد. مردی که پای قمار تمام درآمدش را به باد می‌دهد ولی در خانه می خواهد همچنان شمایل پدر مقتدر و درستکار را داشته باشد. و مادر خانواده زنی است مومن و فداکار که همواره در مورد شوهرش در هراس است. وقتی در خانه است می‌ترسد با بچه‌ها بدرفتاری کند و زمانی که بیرون می‌رود می‌ترسد به او خیانت کند. قوی‌ترین نکته ماجرا همین است. فانته مثل پدر بنایش شخصیت‌های محکمی می‌سازد. انسان‌هایی برآمده از زندگی واقعی. لحظه‌ای می‌توان آن‌ها را ستود و چند دقیقه بعد مرتکب نفرت‌انگیزترین کارها شوند. نویسنده بدون هیچگونه قضاوتی نشان می‌دهد رفتارهای انسان چگونه زندگی اطرافیانش را دستخوش تغییر می‌کند.

«تا بهار صبر کن باندینی» مسلما از قوی‌ترین کارهای جهان نیست. ولی یکی از بهترین کتاب‌هایی است که در مورد فقر نوشته شده است. او نمی‌نویسند آنها به خاطر بی‌پولی گرسنگی می‌کشیدند بلکه مثل یک نقاش ماهر یک خانواده گرسنه را به تصویر می‌کشد. مثل جایی که آرتورو آنقدر از خوردن تخم‌مرغ بدش می‌آید که مرغ پیر خانه‌شان را می‌کشد و مادرش را وادار می‌کند بالاخره به آن‌ها گوشت بدهد. یا مثلا جایی که مادر مجبور است برای نسیه گرفتن به قصابی محله برود یک تکه ناب است. فانته نشان می‌دهد چطور فقر با خودش بی‌آبرویی و حقارت می‌آورد. همین بخشش را باید داد به همه کسانی که با صدقه و بسته‌های معیشتی جلوی خانه مردم شوآف می‌کنند، بخوانند. البته اگر تاثیری داشته باشد.

ضعف کتاب را در دو چیز می‌توان دانست. آرتورو انسانی عاشق پیشه است. همواره محبوبی دارد که به او پا نمی‌دهد. ولی ماجرای عشقی این کتاب کمی آبکی است. در هیچ جای کتاب مشخص نمی‌شود چرا آرتورو به هم‌کلاسی خود دل می‌دهد و چه‌چیز او را اینقدر خاص می‌کند. شاید فانته تنها می‌خواسته یک عشق خام‌دستانه دوران نوجوانی را نشان دهد. با این حال بلایی که در انتها بر سر دخترک می‌آورد تا زندگی آرتورو را تلخ و تیره‌تر کند، بی‌مورد و اضافی است. نکته دیگر اینکه فانته داستان خود را خوب جمع نمی‌کند. یک صحنه در آخر کتاب جامانده است. جایی که اسوو اثبات می‌کند تعلق خاطرش با خانواده است و آن‌ها را به همه خوشی‌های دنیا ترجیح می‌دهد نویسنده نباید نقطه پایان می‌گذاشت. لازم بود اسوو برمی‌گشت و یک دیدار دیگر با همسر و بچه‌ها می‌داشت. ولی فانته هواپیما را با یک زاویه تند می‌نشاند و آن فرود باشکوه را از مخاطب دریغ می‌کند.

«تا بهار صبر کن باندینی» داستان یک زمستان سرد و تلخ است. برای طنازی‌های معروف نویسنده باید سراغ کتاب‌های دیگر بروید. در این کتاب از خوشبختی خبری نیست.

عنوان: تا بهار صبر کن باندینی/ پدیدآور: جان فانته؛ مترجم: محمدرضا شکاری/ انتشارات: افق/ تعداد صفحات: 245/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

1 دیدگاه

  • محمد هادی کیانی

    رفت تو لیست خریدم.ممنون از معرفی

بیشتر بخوانید