کتاب «آیشمن در اورشلیم» در واقع گزارش و روزنوشتهای نویسنده است از حضور در تمامی جلسات یک دادگاه طولانی. دادگاهی که آرنت از همان ابتدا در دادگاه بودنش و بیطرفیاش تشکیک میکند و معتقد است این دادگاه از همان ابتدا نتیجهاش معلوم است. آیشمن با هیچ فرضی محتمل نیست بیگناه شناخته شود و ممکن نیست صهیونیستها اجازه هدر رفتن آن همه پولی که خرج موساد کردهاند را بدهند.
اما آنچه سبب میشود آرنت چنین اثر درخشانی را خلق کند مواجههاش با این محکومِ به مرگ است. برخلاف آنچه او و همگان انتظار دارند آیشمن نه شر مجسم است، نه شاخ و دم دارد و نه از چشمهایش آتش میبارد.
آیشمن پیرمردیست لاغر و دراز، با صورتی تکیده، زبانی الکن و به شدت فرمانپذیر. آیشمن شر مبتذل است. نامگذاری درخشانتر از این میشود آیا؟
آیشمن این قاتل کثیف، این خونریز پلید و این کشنده زنان و کودکان در تیراژ بسیار بالا، هیچ خصومتی یا کینهای از هیچ کسی ندارد. اصلا درک درستی از ایدئولوژی و سوسیالیسم هیتلری ندارد. اصلا نمیفهمد «دشمن ملت» یعنی چه! آیشمن بروکراتی فرومایه است که صرفا برای رشد و پیشرفت در دستگاه حکومت به عضویت حزب و اساس درآمده و فقط و فقط کار اداری کرده است.
متاسفانه درست خواندید. آیشمن فقط کار اداری انجام داده است.
آیشمن قطار تهیه کرده است برای حمل غیرنظامیان به سمت شرق. آیشمن بودجه تهیه کرده است برای تحقیق و توسعه روشی مدرن جهت از بین بردن چند میلیون جسد. آیشمن استعدادیابی کرده و رودولف هوس را پیدا کرده است. آیشمن در جلسات سازمان برنامه و بودجه، درخواست نوشته و دفاع کرده برای ساخت آشویتس. آیشمن….
و همه این کارها را کرده برای اینکه بتواند از سرهنگ دومی ارتقا پیدا کند به سرهنگ تمامی.
به همین مبتذلی که خواندید.
در دادگاه دفاع میکند و محکم بر سر موضع خود میایستد که من مامور بودم و معذور و اگر میتوانید فقط و فقط یک نفر را معرفی کنید که من کشته باشم.
از منظری دیگر راست میگوید، مگر نامهنگاری اداری و پاسخ دادن به مکاتبات را میشود به عنوان فعل قتل در نظر گرفت؟
همه حرف آرنت هم همین است. بالاخره میخواهیم بپذیریم که چیزی به نام مامور و معذور وجود دارد؟
مثلا شاید هم یک مامور شهرداری در بندرعباس خودمان هم بگوید من مامور بودم و معذور و طبق دستور رفتم خانهای را بر سر آن زن تنهای سرپرست خانواده خراب کردم. به من چه؟ همه کتاب پاسخ به همین سوال است. شر هست ولی نه شاخ و دم دارد و نه چشمانی آتشین. مبتذل است.
آن ملعونها هم جلوی مختار احتمالا سعی کرده باشند که بیندازند گردن یزید و پسر سعد و ابنمرجانه!
البته راستش را بخواهید من نبودم که ببینم. این یکی را از خودم گفتم.
خودتان بخوانید تا نظر آرنت را در یابید.
قسمت تاریخی کتاب هم برای خودش حسابی جذاب است و میطلبد با بخشهای دیگری از تاریخ هم آشنا باشید و اگر نیستید انگیزه مناسبی ایجاد میکند برای مطالعه بیشتر.
مثلا پناهگاه آیشمن در آرژانتین رژیم پرون است و پرون همان دیکتاتوریست که آنقدر ظلم کرد تا ارنستو گوارای مبتلا به آسم حاد درس و مدرسه را رها کند تا بشود «چه». همان «چه گوارای» معروف!
اینکه آیشمن از بده بستانهایش با صهیونیستها پردهبرداری میکند و اینکه همانها ترغیبش میکردند به خشونت بیشتر تا بتوانند یهودیان اروپا را هرچه بیشتر ترغیب کنند به مهاجرت و اشغال سرزمین فلسطین. در واقع دو قطبیسازهای قهاری بودند. مهاجرت به فلسطین یا آشویتس.
از برگن اند بلسن میگوید، همان جایی که آن فرانک کشته شد. از هایدریش میگوید رئیسش که در عملیات آنتروپوید به جهنم فرستاده شد. از آینزاتس گروپنهای خونریز و بیرحم تعریف میکند و نامهنگاریهایش با رودولف هوس ملعون. اگر خواستید «مرگ کسب و کار من است» از روبر مرل را بخوانید.
خلاصه کنم بخوانید از نان شب واجبتر است.
عنوان: آیشمن در اورشلیم/ پدیدآور: هانا آرنت، مترجم: زهرا شمس/ انتشارات: برج/ تعداد صفحات: 376/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/