در نگاه اول داستانهای کتاب به نظرم احوالات شخصی آمدند؛ اما در واقع مضمونی کاریتر به من منتقل شده بود. جنگ و آوارگی. جنگ و زخمهای ابدی. جنگ و جدال درونی انسانها. نویسنده علاوه براینکه سوژههای کمتر دیده شدهای را برای قهرمانی داستانهایش انتخاب کرده بود، از رگههای جهان فانتزی و سورئال هم غافل نشده و جذابیت کتاب را دوچندان کرده است.
شخصیتها در کتاب «شوخی با نظامیها» به واسطه قرار گرفتن در بستری ملتهب، بخشی و گاهی تمام دارایی خود را از دست دادهاند؛ اما ویژگی مشترکشان این است که قصد دارند با شرایط پیش آمده، خو بگیرند. سرکار بروند و هرطور شده زندگی را از سر بگیرند، اما جنگ حتی بعد از تمام شدن، حتی بعد از مهاجرت کردن، رهایشان نمیکند.
نویسنده کتاب در خانوادهای فلسطینی، در شهر بیروت به دنیا آمده و سالها مقیم ایسلند بوده. به احتمال قریب به یقین میتوانم بگویم داستان آدمهایی را نوشته که با آنها بیگانه نبوده. مازن معروف به نحوی شاهد رنج کشیدنشان بوده. واقعیت بستگان و دوستانی که مجبور به ترک وطن شدهاند را با تخیل درهم آمیخته. لحظات تلخی که لابد شعرهای محمود درویش را زمزمه میکردهاند: «ای وطن برای تو بسیار غمگینم برای تمام زخمهایت برای شاد نبودنت…»
علیرغم اینکه دغدغه نویسنده کتاب «شوخی با نظامیها» جنگ بوده اما خیالتان راحت، قرار نیست مضمون داستان گلدرشت بخورد توی صورتتان. به نظر من بزرگترین نقطه قوت کتاب هم همین است. آرام و بیصدا رد شدن از کنار مضمون. همین توی قاب تعریف کردن داستان که انصافا تکنیک جذابی است. اولین بار با تکنیک قابدرقاب در داستان «زخم شمشیر» بورخس مواجه شدم. داستان سربازهایی که سالها بعد از جنگ روایت میشد. مازن معروف انگار قابهای بورخسی را از نو بازسازی و ترمیم کرده. قابها دور داستان را گرفتهاند و خواننده را توی سهکنج میاندازند. قاب بهانهای شده برای روایت کردن ویرانی آدمهایی که زخمشان همچنان تروتازه است. نحوه داستانگویی مازن معروف شبیه به «هزارتوی بورخس» است. کوتاهنویسی آمیخته به قدرت تخیل بالا. داستانهای بدیع و خلاقانه «شوخی با نظامیها» را از دست ندهید. داستان مردی که زیر آوار هر دو دستش قطع شده، زنی که آلزایمر گرفته و همسرش بعد از جنگ مفقودالاثر شده، پسری که آتش گرفتن برادر و همکلاسیهایش را توی مینیبوس دیده، مادری که در آسایشگاه دچار حملات عصبی شده…
داستان اول مجموعه، سر شوخی را با کسی باز نمیکند؛ حتی با نظامیها. هیچکدام از اتفاقات به شوخی شباهتی ندارد و لبخندی بر لب نمینشاند. شاخهای توی گلدان پژمرده میشود، چشم مصنوعی کودک برق میزند، مادری متلاشی و مردی در خاورمیانه ربوده میشود.
معروف، هنرمندانه بار داستانهای مجموعه را روی دوش قهرمانی انداخته که از قضا در حال روایت کردن ماجرا هم هست. کتاب به دور از بازیهای فرمی نوشته شده و این امکان را به هر نوع خوانندهای از جمله مبتدی و حرفهای میدهد که از خواندن داستانها لذت ببرد.
از این مسائل که بگذریم، میرسیم به پایانبندی داستانهای مجموعه. معمولا بعد از خواندن چند داستان از یک مجموعه متوجه سبک پایانبندی نویسنده میشدم؛ اما دست معروف تا آخرین داستان برایم رو نشد. هر پایانبندی مساوی بود با شگفتانهای دور از انتظار که سرخوشم میکرد و برای روانه شدن سمت داستان بعدی کتاب مشتاقتر میشدم.
راستش را بخواهید من به این زودیهای زود قصد معرفی کتابی را نداشتم؛ اما حیفم آمد یادداشتی برای این کتاب تازه از تنور بیرون آمده ننویسم. حیف است صحنه جوانه زدن دست قطع شدهای را در حالیکه به صدای گرامافون گوش میکنید؛ نبینید. حیف است وارد رویای زنی نشوید که مردی قدرتمند در آن، ماشینها را به بیسکویت تبدیل میکند. حیف است طرح گرامافون روی جلد را با مضمون کتاب تطبیق ندهید.
عنوان: شوخی با نظامیها/ پدیدآورنده: مازن معروف، مترجم: منصوره احمدی جعفری/ انتشارات: ققنوس/ تعداد صفحات: 111/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/