در اقتباس، لیلی همراه یک پسر جوان برگشته، زنی باوقار است که یکبار در جوانی شوهر کرده اما بانوی سالخورده مدام به قول خودش درحال تعویض شوهر است. ایل و کلر دو عاشق قدیمی همچنان با اشتیاق و علاقه با هم برخورد میکنند در حالیکه امیر مثل یک مرد سنتی ایرانی از لیلی دوری میکند و به همسری که برایش انتخاب کردهاند وفادار است. او حتی از وجود نامش در نامه دعوتکنندگان بانو به روستا ابراز بیاطلاعی و ناخرسندی میکند. اما آلفرد ایل از اینکه کلر به خاطر تقاضای او بازگشته به خود میبالد. کلر زنی شصت و چند ساله است و لیلی چهل ساله.
از دیگر حذفیات فیلم، یهودیت و صهیونیست است. دورنمات از تاثیر صهیونیسم و ماسونها بر حوادث پیرامون روستا نوشته. در واقع مذهب و سیاست در روایت ایرانی به کل حذف شده و با یک داستان عاشقانه بیخطر و تا حدودی شعار زده مواجهیم. شخصیت امیر که قهرمان روستا است در تقابل لیلی قرار گرفته و مردم بین قهرمان ایدئال و آرمان، پول را انتخاب میکنند و پشت پا میزنند به همه آرمانهایی که عمری برایش احترام قائل بودند.
بخش دیگر محاکمه ایل است که در حضور همه اعلام میشود که بانو به چه دلیل و از چه کسی شکایت دارد اما در فیلم طی سکانسهایی پراکنده متوجه مساله میشویم. همین امر باعث شده «مساله» مورد توجه عوض شده یا به تعویق بیفتد. دورنمات در یک سوم اول متن میگوید چه بلایی سر کلر آمده و درخواست انتقام دارد و در باقی داستان به نحوه مواجهه اهالی شهر با این مساله میپردازد. اما قرایی گفتن و روشن کردن مطلب را به تعویق انداخته اول مخاطب را درگیر کشف این موضوع میکند و سپس نوع برخورد مردم با آن. اساسا چون نوع گره عوض شده گره گشایی هم تغییر کرده تا جایی که این گره گشوده شده و بعد گره بعدی که، نحوه برنامهریزی برای رسیدن به انتقام بود. این اتفاق باید عملا به تعلیق و ریتم فیلم کمک کند اما در پرانتز عرض کنم که چنین اتفاقی نیفتاد.
دو تفاوت شخصیتپردازی درباره زن قهرمان اینجاست که کلر از ایل نفرت دارد و درد و رنجهایش عینی است. او در تصادفات متعدد دست و پای خود را از دست داده و ضمنا هوسباز ودمدمی مزاج است. اما شخصیت لیلی چندان منفی نیست او به اتهام زنا و به خاطر تجاوز امیر، از روستا اخراج شده و برای گذران امورش رقاصه کاباره شده. اما عشق به صورت آینه زنگار گرفته در دلش وجود دارد چون در سکانس آخر از خون امیر میگذرد. نوعی انتقام عاشقانه از معشوق خطاکار. قصد ارزشگداری ندارم که از پایه غلط است، فقط میتوانم بگویم این فیلمنامه با روحیات و عرف جامعه ما مطابقت بیشتری دارد. بیننده ایرانی از بانو توقع عفو دارد و از امیر قهرمان، توقع نماندن میان جماعت بوقلمونصفت و اعتراض به تلون عقایدشان.
از دیگر تفاوتهای پررنگ، فرق کاراکتر زن ایل با زن امیر است. زن ایرانی، تیپیکال همسر خانهدار، حرف گوش کن و وفادار روستایی است. زن ایل از همان ابتدا با منتقمان همراه شده و حتی دخترش هم برای کسب ثروت حاضر است پدرش را بکشد. تنها کسی که در نمایش دورنمات، مخالف اعدام ایل بود معلم شهر است. دانایی به فکر نجات بشر است، نه مذهب، خون و خویشی و نه قانون. تفاوتها اگرچه در جزئیات شکل گرفته ولی متوجه میشویم؛ دورنمات با همین جزئیات قصه را بر اساس تفکر فلسفی خود ساخته و نمونه ایرانی آن بر اساس عرف جامعه تغییرش داده. بنابراین دیدن این فیلم در کنار مطالعه نمایشنامه اصلی میتواند برای نویسندگان نکات آموزندهای داشته باشد.