مروری بر «مهاجر سرزمین آفتاب»

میهن‌دُخت سرزمین آفتاب تابان

07 تیر 1401

حتی اگر هیچ اطلاعاتی از این کتاب نداشته باشید و تصادفی صفحه 225 آن را باز کنید عکس یک کارت بسیج آن هم با این عنوان «کونیکو یامامورا /متولد ژاپن/عضو ستاد بسیج ملی» شما را متعجب می‌کند.

تصوری که فیلم‌های قدیمی ژاپنی در ذهن ما ایجاد کرده‌اند این است که دخترانشان کیمونو می‌پوشند، مدرسه‌شان نظافتچی ندارد، با آداب خاصی چای سبز دم می‌کنند، حتما خیاطی بلدند، گل سر چوبی به موهایشان می‌بندند، از مادرهایشان مهارت‌های خانه‌داری و همسرداری یاد می‌گیرند، بیشتر وقت‌ها سرشان را به نشانه احترام خم می‌کنند و مطیع‌اند.

کونیکو نه تنها همه این صفات را داشت، زبان انگلیسی و گل‌آرایی هم بلد بود. او در یک خانواده بودایی متولد شد و با تعصبات ویژه‌ای که این دین برای امپراطور و وطن قائل بود، تربیت شد. پدرش امپراطور را در حد خدا و هر غیرژاپنی را بیگانه می‌دانست و بخاطر علاقه بودایی‌ها به وطن، اسم دخترش را کونیکو یعنی «دختر وطن» گذاشت.

کونیکو یامامورا تنها بیست سالش بود که یک مرد ایرانی از او خواستگاری کرد. یک خارجی مسلمان که مثل آن‌ها هرچیزی نمی‌خورد و عقاید محکمی داشت و گفته بود یک سال بعد از ازدواج برای زندگی با او به ایران در غرب آسیا، می‌رود. در ژاپن به صفحه آخر شناسنامه کسانی که فوت و یا ترک وطن می‌کنند ضربدر می‌زنند. نام او، کونیکو، با ضربدر آخر شناسنامه در تضاد بود. حالا او دیگر یک زن ایرانی شده بود. هیچ کدام زبان مادری همدیگر را بلد نبودند و به ناچار با هم انگلیسی حرف می‌زدند؛ او از زبان فارسی فقط دو کلمه «آقا» و «خانم» را بلد بود. برای همین همیشه همسرش را آقا خطاب می‌کرد. «آقا» نه تنها یک واژه عاشقانه که برایش خود عشق بود. به گفته او «آقا مسیر زندگی او را تغییر داد و او را وارد یک دنیای جدید کرد.»

رفتار و اعمال آقا او را شیفته اسلام کرد که قطعا حائز اهمیت است. اشاره راوی به داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا با زندگی خودش که از آقا شنیده بود برای خواننده می‌تواند جالب باشد.

البته اشتراکات ایران و ژاپن را نمی‌توان نادیده گرفت. یکی از آن‌ها زخم مشترکی است که آمریکا بر چهره این دو کشور وارد کرده است. راوی تنها 7 سالش بود که جنگ جهانی دوم پایش به ژاپن هم رسید و با فاصله چند روز دو شهر هیروشیما و ناکازاکی مورد حمله اتمی توسط آمریکا قرار گرفت در کمتر از یک دقیقه‌ای تلی از ویرانه برجای گذاشت. زخمی که به گفته او تلخی‌اش حتی با شکلات و آدامس‌های آمریکایی هم شیرین نشد. حالا او بهتر از هر کسی می‌دانست بیرون کردن آمریکایی‌ها از کشور چقدر مقتدر بودن رهبر ایران، امام خمینی، و اتحاد مردم ایران را به رخ جهان می‌کشد.

عنوان «یگانه مادر شهید ژاپنی» که روی جلد کتاب نوشته شده ممکن است خواننده را دچار این اشتباه کند که پسر ایشان ژاپنی بوده و در جبهه ژاپنی حرف می‌زده. سبا بابایی تنها مادر ژاپنی یک شهید ایرانی‌ـ‌ژاپنی است. پسرش، شهید محمد بابایی، در ایران به دنیا آمده است، اصالتا یزدی‌ـ‌ژاپنی است، در تهران مدرسه رفته است و در کوچه پس‌کوچه‌های همین خاک دوست و همبازی داشته و شیفته امام خمینی شده است.

کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» حاصل تدوین و نگارش 52 ساعت مصاحبه است. کتاب به زبان اول شخص نوشته شده است اما پاورقی‌های کتاب صحت و سقم گفته‌های راوی را تایید می‌کنند و اطلاعات بیشتری را از زبان فرزندان و دوستان راوی به خواننده می‌دهند. این کتاب از خاطرات زمان تولد کونیکو یامامورا و شرایط کشور ژاپن شروع می‌شود و با جنگ جهانی دوم ادامه پیدا می‌کند و با زندگی او در روزها و سال‌های پر ماجرای دهه چهل و پنجاه ایران قوت می‌گیرد و تا میان‌سالی و فعالیت‌های مختلف فرهنگی و هنری پس از شهادت پسرش در ایران خاتمه پیدا می‌کند. نویسنده تلاش خوبی برای راحت و بدون تکلف بیان کردن خاطرات دارد. اما چند اختلاف تاریخی بین متن و عکس‌ها وجود دارد. مثل سال تولد اولین فرزند که در متن 1338 است ولی در قسمت اسناد و عکس 1342 ذکر شده که البته با در نظر گرفتن قرائن می‌توان فهمید همان 1338 درست است. یا در جایی محل تحصیل اولین فرزند را دانشگاه صنعتی شریف بیان کرده است ولی در چند خط بعد دانشگاه صنعتی اصفهان.

در نظر اول شاید این ناهماهنگی خیلی مسئله مهمی نباشد اما برای خواننده‌ای که قرار است در عمرش فقط یک کتاب با محتوای یگانه مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس بخواند، باید حساسیت بیشتری در ویراستاری به خرج داد.

 

عنوان:مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران/ پدیدآور: حمید حسام، مسعود امیرخانی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات:۲۴۸/ نوبت چاپ: ششم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید