سکههای سفالی از دسته ادبیات آیینی، در مقام مولف، در زمره داستانهای تاریخی قرار میگیرد که اگر چه تحت تاثیر واقعه عظیم عاشورا و شخصیت عزیز امام حسین است اما به خاطر شخصیتهایی که انتخاب کرده است، داستانپردازی و تخیل در آن محدودیتی ندارد و دست نویسنده باز است اما نکتهای که در این میان وجود دارد، به دلیل تشابه بسیار زیاد در اتمسفر داستانی و لحن و زبان داستان، ما به یاد دیالوگها و فضاسازیهای سریال «مختارنامه» میافتیم.
سوالم این است وقتی نویسنده محدودیتی به لحاظ داستانپردازی نداشته است چرا باید تحت تاثیر یک اثر هنری باشد که خودش صرفا یک برداشت از یک واقعه است و تحلیلی ندارد.
ما در این اثر اگرچه در مواجهه با شخصیتهای حقیقی قرار میگیرم اما در واقع داستان مستند تاریخی نمیخوانیم. نکته مهمی که خلاقیت در pov نویسنده محسوب میشود استفاده از ضدقهرمان و شخصیت منفی است. از این منظر داستان را در نقطه قوت میدانم که با خلاقیت، زاویه نگاه را تغییر میدهد. البته نه اینکه بخواهد دنیا را از نگاه شخصیت لعین حرمله تصویر کند بلکه نویسنده قصد دارد روی دیگر سکه را نیز نشان دهد و پلیدی و پستی یک زندگی را نشان دهد.
در همان روایت تاریخی که داستان برداشتی از آن است وقتی مامورین حمل راس مبارک امام حسین (ع) سکهها را دریافت میکنند و بعد این سکهها تبدیل به سفال شدهاند یک روی سکه این آیه مبارک از سوره ابراهیم نقش بسته بود که «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» و روی دیگر نیز آیه ۲۲۷ سوره مبارکه شورا که میفرماید: «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون». نویسنده به خوبی توانسته است از این دو آیه در طراحی اثر خود بهره بگیرد.
فضای «سکههای سفالی» فضای خیر و شر است و نویسنده شخصیتهایش را بر همین منوال دستهبندی کرده است. همین سبب شده است که شخصیتها یا سفید باشند و یا سیاه که البته در فضای روایت تاریخی دست نویسنده بسته است.
اهالی ادبیات میدانند که صحنه عاشورا به لحاظ اهمیت معرفتی و سیاسی خود، دریایی از موقعیتهای دراماتیک را خلق کرده است که نویسندگان میتوانند به طرق مختلف از آن بهره بگیرند. شاید در گذشته ادبیات عاشورایی در بازخوانی مقاتل به زبانهای مختلف بود. مثلا تعزیه و پردهخوانی یا روضه و مقتل و پیشتر کمتر مورد نگاه داستانی قرار میگرفت. اما با گذشت زمان نگاه داستانی به واقعه عاشورا بیشتر شد و داستانهایی هم تولید.
نکته مهمی که اینجا مطرح می شود این است که در این بستر تاریخی نویسنده و مخاطب باید تفاوتهای میان روایت داستانی و داستان را بدانند. محدودیتهای ادبیات دینی را بشناسند و بعد دست به طراحی و نگارش داستان بزنند.
«سکههای سفالی» در این میان داستانی است که اصول را میداند و خط را نشکسته است. زبان اثر اگر چه بار تاریخی دارد اما سختخوان و ثقیل نیست. نویسنده نیز سعی داشته است که در مکتب ادبی رئالیسم انتقادی تحریر کند اما به خاطر محدویتهایی که در رسیدن به اتمسفر داستانی در یک فضای تاریخی وجود دارد ما در «سکههای سفالی» تصویر دقیق و کاملی نداریم و در واقع درکمان از موقعیتهایی که نویسنده خلق کرده است اندک است. همان گونه که قبلتر گفتم، درام، فضا و زبان داستان و حتی شخصیتهایش به سریال «مختارنامه» برمی گردد.
در داستان، مخاطب باید با یک مجموعه متحرک و زنده و طبیعی از عناصر قصه درگیر شود، که مخصوص جهان داستانی خودش باشد. بتواند فضا بسازد. خوراک، پوشاک، معیشت و شغل، اوضاع فرهنگی جامعه و شرایط اقتصادی موجود تمام عواملی هستند که علاوه بر تاریخ واقعه و حدیث باید دستمایه داستان شوند اما در «سکههای سفالی» نویسنده تصویری ذهنی که برای خودش در نظر دارد را نمیتواند به ذهن مخاطب انتقال دهد. و در حقیقت برنامهای برای انتقال آن ندارد به همین دلیل ما با یک ترکیب ناهمگن از پیرنگهای داستانی کوتاه مثل خرده روایت مواجه هستیم که بر بستر ذهنی نویسنده از سریال «مختارنامه» سوار شده است.
با تمام این احوال امام حسین خیر کثیر است و هر کس توفیق برداشتن جرعهای از این دریای خروشان را به واسطه قلم و اندیشه کسب کند، خوشبخت است.
عنوان: سکههای سفالی/ پدیدآور: علی یاری/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: ۱۰۸/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/