مجله الکترونیک
مروری بر زندگی قهرمانی که ترور شد
خانواده ابدی، واقعا ابدیاند و سوژه بسیار پرکششی برای تولید محصولات هنری ثانوی. از همان قهرمانهایی که ما بدون اغراقش را در وطن داریم اما گذاشتهایم خاک بخورد.
روایتی از همراهی با پنج فرمانده تیپ ویژه شهدا
«بهنام خدا محمد بروجردیام مصاحبه نمیکنم»؛ این عنوان کتاب است. کتاب را که دست بگیری اول عنوانش جذبت میکند. اگر چه با این عنوان در نظر اول فکر میکنی لابد با زندگینامه شهید بروجردی طرفی؛ اما زیر عنوان نوشته خاطرات قدرتالله شهبازی و بعد وارد فضای قصه زندگی پسرکی میشوی که بیترس و واهمه و […]
رودررو با پدر علم سلولهای بنیادی ایران
از پلههایی میگوید که دو تا یکی طی کردیم، از با مغز زمین خوردنها و گاهی با آسانسور بالا رفتنها. تا بالاخره یک روزی که امروزِ روزی باشد بتوانیم سرمان را بلند کنیم و بگوییم: «ما»، یکی از بزرگان این شاخه از علوم در جهانیم. فکر نکنی که یکهویی و یکشبه، ولی بعد از حرکتی […]
«سلولهای بهاری» و قهرمانی بیادعا
سلولهای بهاری روایت اشک و لبخند است، روایت زمین خوردن و بلند شدن، روایت پای چیزی ماندن و برایش جنگیدن تا انتهای راه، حال آن که علم را انتهایی نیست. نقل قولیست از دختر دکتر بهاروند که به یکی از همکلاسیهایش میگوید: «رویان جای آدماییه که تا سر حد مرگ کار میکنن» و این بهترین […]
مروری بر روایت زندگی حاج آخوند
شیخ محمودرضا، روحانی، ملا، ادیب و عارفی بود که حدود بیست سال در حوزههای علمیه مختلف درس خوانده بود ولی در نهایت از شهر گریخته بود. شیخی که خانقاهی نداشت و زندگیاش از کشاورزی و باغ انگورش میگذشت. برای روضه خواندن و عقدکنان پول نمیگرفت، در مجلس طلاق شرکت نمیکرد، دوست و مربی کودکان و […]
«سلولهای بهاری» روایت مردم ایران است
من چشمهای زیادی را دیدهام که انتظار میکشند و برای یک سلول و یک مشتِ کوچک امید، هست و نیستشان را وسط گذاشتهاند. من آدمهای زیادی را دیدهام که به خاطر یک سلول زندگیشان تغییر کرده و از ظلمت به نور وارد شدهاند. من پای صحبت آدمهای زیادی نشستهام که به امیدی راههای طولانی را میپیمایند. […]
مروری بر زندگینامه خودنوشت یک زندانبان
نخست آنکه خاطرات علی تنهایی، خودنگاشت است و آنچه میخوانیم به واسطه یک کاتب و نویسنده قهار، داستانگونه نشده و اتفاقات دقیقا همانطور و با همان زبان و بیان روایت میشوند که در ذهن راوی به جا ماندهاند (گرچه ممکن است برخی ذهنشان را به داستان خواندن و قلم ادبی عادت داده باشند و بیآرایه […]
نقدی بر کتاب «رنج بیپایان عشق»
این کتاب به زندگینامه تنه جدی میزند تا به خاطراتی حول یک موضوع. با اینکه چند محور اساسی وجود دارد که تنهایی خاطراتش را پیرامون آنها سامان داده است. اما در مجموع ما با جزیرهای از خاطرات روبهرو نیستیم بلکه با یک کل منسجم پیرامون زندگی(زندگینامه) مواجهیم که چند اشکال اساسی دارد. ایراداتی که رفعشان […]
روایتهایی با محوریت یک خانه
خاطره علاوه بر بعد مکان، به بعد زمان هم مربوط میشود. خاطرات شبیه قورمهسبزی میماند که باید زمان زیادی روی شعله بماند تا حسابی جا بیافتد و عطرش فضا را پرکند. گذر زمان است که به خاطرات رنگ و بوی دیگری میدهد. اصلا هرچه قدیمیتر با ارزشتر. برای همین است که امیر خیام در شصت […]
مروری بر یک کتاب و اینکه چرا زندگینامه مینویسیم؟
خواندن زندگینامهها جذاب است اما وقتی که حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند. وقتی زندگینامه یک شخصیت علمی را میخوانیم که به واسطه شغلش، تجربیات تازهای به دست آورده (دکتر قریب)، یا وقتی زندگینامه یک مبارز را میخوانیم که بر کلیشههای دنیای عادی غلبه کرده (زندگینامه خانم مرضیه دباغ) یا وقتی زندگینامه داستانی یک مرجع […]
کتابی برای مطالعه در وقت اضافه
آقای «امیر خیام» در کتاب سدنصرالدین نه همه زندگیاش را که اتفاقات شاخص دوران کودکیاش (که از نظر خودش جذابیت یا نکتهای دارد) در روایتهای کوتاه بیان میکند و همین قابلیت کتاب را برای مطالعه در وقتهای اضافه بالا میبرد. اما از نظر من برخلاف موضوع کلی کتاب، موضوع برخی روایتها ساده و پیش پا […]
پای خاطرهنویسی یک بچهطهرون
این کتاب در نگاه اول، مجموعه خاطرات است اما در فرامتن و در افقی وسیعتر، کتاب شامل بخشهای مهمیست که شخصیت و زندگی را میسازند. هرچند بنابر حدس قوی، نویسنده فقط بخشهایی از زندگی و خاطراتش را به اشتراک گذاشته است اما همان بخشهای گزینشی واجد مولفههای مهم در ایجاد عادات و خلقیات هر فرد […]
جای خالی نخ تسبیح در روایتهای امیر خیام
کتاب «سد نصرالدین» را که خواندم، شخصیت «عزیزجون» من را یاد مادربزرگم انداخت و خانه عزیزجون یاد خانه مادربزرگ در محله قدیمی جنوب شهر تهران را برای من زنده کرد. بیشتر مردم تهران امامزاده سید نصرالدین و محلهاش را میشناسند به همین دلیل کتاب از همان عنوان چراغ سبز آشنایی را روشن میکند. از حق […]
مثبت و منفی تهراننوشتههای یک بچهطهرون
برای حرف زدن از این کتاب میتوان از چند منظر به بررسی آن پرداخت. ـ خاطرات به مثابه ابزار شناخت واژه «طهرون» که روی جلد کتاب نقش بسته است؛ با این نگارش و این شکل محاوره آن در کنار طرح جلد کتاب ذهن را به سمت و سوی تهران در گذشتهای نه چندان دور میبرد […]
«ویولونزن روی پل»؛ هم نور، هم تاریکی
کتاب دو بخش دارد. البته به نظر من. وگرنه که در چندین بخش نوشته شده است. بخش اول، داستان ظلمت است و بخش دوم داستان نور. نمیگویم که سیاهی را به سفیدی ترجیح میدهم، اما در ظلمت چیزی وجود دارد که قلقلکم میدهد. وسوسهام میکند. پس با چنین روحیهای طبیعیست که نیمه ابتدایی کتاب را […]
روایت فراز و فرود یک دانشمند در «شور ذهن»
ایروینگ استون با نام اصلی ایروینگ تننبام، در چهاردهم ژوئیه 1903 در سانفرانسیسکوی کالیفرنیا بهدنیا آمد. علت شهرت او در میان اهالی ادبیات، بهدلیل خلق رمانهایی است که در ژانر زندگینامه، به شرح زندگی و اتفاقات افراد مشهور و چهرههای نامدار تاریخ، میپردازد. در هفت سالگی، بعد از طلاق والدین و ازدواج مجدد مادر، نام […]
مروری بر زندگینامه خودنوشت هوشنگ مرادی کرمانی
هوشنگ شخصیت اصلی داستان که مادر خود را در نوزادی از دست داده است، و پدرش مردی است دیوانهمسلک، کودکی خود را همراه با ننه بابا، مادر بزرگ پدریاش و آغ بابا، پدر بزرگش در روستای سیرچ با فقر و تنگدستی میگذراند. کودکی پر از سوال و کنجکاوی و حسِ ارتباط با طبیعت که البته […]