مجله الکترونیک
روایتی از رفاقت و شهر و شبنشینی
نورهای شهر مانند نقاشیهای اکسپرسیونیستی شد و فکر کردم چطور میشود توصیف کرد که نورها شبیه نقاشیهای اکسپرسونیستی شده بدون آنکه بگویی نورها شبیه نقاشیهای اکپرسیونیستی شده؟
تصویری تازه از حاج قاسم سلیمانی در زندگینامه خودنوشتش
«از چیزی نمیترسیدم». این، نام کتابیست که شگفتزدهمان میکند. زیر دستخط سرخی که روی پیشانی کتاب این عنوان را نوشته، نام نویسنده، با همان خط فرز عجول، نوشته شده: «قاسم سلیمانی». این نام هم سرخ است. سرخِ سرخ. این کتاب، زندگینامه خودنوشت سردار شهید حاجقاسم سلیمانی است. سال گذشته، حوالی اولین سالگرد شهادت سردار، انتشارات […]
روایتی درباره «رشت» مرکز توزیع زندگی
در مورد وجه تسمیه رشت که در قرن هشتم هجری شهر شد، اقوال متفاوتی وجود دارد. برخی آن را «رِشت» مینامند که همریشه «باران» در ایران باستان بوده است. برخی آن را به «رِشتن» ابریشم نسبت میدهند که روزگاری یکی از مهمترین محصولات این شهر بوده است. (و وا اسفاه که امروز دیگر نشان چندانی […]
سینما هنر رویاساز است
اولین باری که به سینما رفتم را یادم نیست، اما میدانم با خواهرم رفتم. خواهری که از من و دو تا برادرم بزرگتر بود و میدانست که هر سه ما عاشق قصهگویی با تصاویر متحرک هستیم برای همین است که زل میزنیم به تلویزیون سیاهوسفید. برای همین است همه شخصیتهای فیلمها و سریالها را میشناسیم […]
جستوجویی زنانه برای یافتن روزنه نور در دنیای تیرگیها
هدا مارگولیوس کووالی، نویسنده و راوی داستان، روایت خود را از فرستاده شدن به اردوگاههای کار اجباری در سرزمین دیگر، آغاز میکند. او ایدهها و ایدئولوژی پیچیدهای ندارد. برای زندگی میجنگد و در میان بیم و امید در تناوب است. اما پا پس نمیکشد. داستان پر از تصاویر بدیع و آشناییزدایی شده است که مخاطب […]
«روز ملی مشهد» همان روزهای دیماه سال 96 است؟
ترافیک عجیبوغریبی ما را به عقب هُل میداد. از ماشین پیاده شدم ببینم چه شده. وسط ظهر، وسط روزی که همه مشغول خودشان هستند چه خبری باید باشد که ماشینها تکان نمیخوردند. ترافیک یکلحظه روان نمیشد. قفلِ قفل. پیادهراه را گَز کردم تا ساختمانِ روزنامه. از توی کوچهها آدم میزد بیرون. خبرنگار «روزنامه مردم مشهد» […]
داستان یک شهر ـ مشهد
داستان امروز را هم که گفتیم چیست، یک سفر کاغذی به مشهد و نگاهی به رمانها و داستانهایی که از این شهر نوشتهاند. مشهد ـ دوره تیموری (پریزاد ـ سعید تشکری) تشکری در شهر قوچان به دنیا آمده و در مشهد زندگی میکند. این سالها بیش از هر نویسندهای نقش مشهد را در داستانهایش پررنگ […]
«عاشق داعشی من» یا سریال «کلید اسرار»
«حبیبی داعشی» که در ترجمه فارسی به «عاشق داعشی من» برگردان شده، رمانی است 300 صفحهای که میتوانست 150 صفحه باشد. رمانی که محصول دغدغه نویسنده درباره جذب جوانان ناآگاه به داعش است ولی متأسفانه نتوانسته دغدغهاش را خوب بیان کند و از زوایای مختلف به این مقوله بزرگ اجتماعیـفرهنگیـسیاسی بپردازد. او این معضل و […]
مجموعه داستانی با زبان سخت سمنانی
از اینرو مفاهیمی که از آنها میتوان داستانی کوتاه ساخت، تاب گسترش مفاهیم رمانی را ندارند و در قالب رمان نمیگنجند. هر چند از منظر ریختشناسی حائز اهمیت بسیار باشند، با این تأکید که داستانهای کوتاهی داریم که تأثیرگذارتر از بسیاری از رمانهای طولانی هستند. با این توضیح مختصر برویم سراغ مجموعه داستانهای کوتاه «ایوار» […]
روایت آدمهایی که همهچیزشان را از دست دادهاند
انتظار صبر را زیاد میکند، صبر آدم را پیر میکند و در پیری چارهای جز باورکردنِ انتظار نمیماند، انتظار به طرز بیشرمانهای وسوسهانگیز است. حتی برای زن سرهنگ، اویی که هربار سرهنگ را از خواب و خیالهای شیرینش بیرون میکشد و باز خودش پیشنهاد تازهای میدهد، برای یافتن معوقهای که سهم نظامیان سابق است و […]
روایت تجربهای موسیقایی در یک نیمهشب سرد
ماشین که حرکت کرد، دکمه پاورِ ضبطش را زد. گوشم را تیز کرده بودم تا آهنگش را بشنوم. توی آن دستاندازها که ماشین بالا و پایین میشد و کله عروسکی سگِ خالدارِ روی داشبورد چپ و راست میرفت، آهنگی شروع به خواندن کرد: «امشب که مستِ مستم، دست و پای غم رو بستم، از من […]
نویسنده این کتاب در دسته نویسندههای خطرناک است
شوایزر همانطور که از یک محقق حرفهای انتظار میرود به جای کند و کاو و جست و جو برای یک اتهام بزرگ علیه رقیب و دشمنان سیاسی خود راه حل هوشمندانه تر را انتخاب کرده است؛ صدها اتهام کوچک. ضعف استراتژی «اتهام بزرگ» این است که متهم که در این مورد خاص هرگونه امکاناتی هم […]
از آنا گاوالدا تا رضا امیرخانی
آنا گاوالدا در توصیف رنجهایی که شاید هرگز نچشیده باشید، استاد است، آنقدر که میتوانید از سرمای استخوانسوزی که در فضای خانهی «کلوئه» میپیچد بلرزید و در کنار شومینهای که پییر توی آن هیزم میاندازد گرم شوید و آرام بگیرید؛ با گریههای کلوئه قلبتان مچاله شود و از خاطرات پییر حیرت کنید. احتمالا مخاطب از […]
جای خالی ترجمه «آلیور تویست» احساس میشد
یکی از ترجمههای کاملی که در این سالها از این کتاب ارائه شده ترجمه دکتر یوسف قریب است؛ که اولین بار در سال ۱۳۶۳ توسط انتشارات میر(گوتنبرگ) منتشر شد. ترجمهای به غایت روان و سالم که جانب امانت در آن رعایت شده است. ترجمهای که در این سالها خبری از آن در بازار کتاب نیست […]
«آتشگاه» تصویر کم دارد
احمد مدقق در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده، اما قاعده تلخ مرزها و شناسنامههای صادرنشده میگوید او افغانستانی است! اهل هر کجا هست، باشد! مهم این است که فارسی را آنقدر خوش مینویسد که هوس میکنی اگر هراس طالبان بگذارد، بروی در میدانگاهی در کابل بنشینی و فقط به محاورات مردم گوش کنی. […]
ما چگونه «ما» شدیم به روایت «کارنامه خورش»
کاممان بر سر این سفره اما، همیشه تلخ است که مدام از جبر جغرافیا میشنویم و کسی یادآور لطف جغرافیا نیست. موضوع نه نوستالژیسازیست، نه حب الوطن و نه فانتزیسازی گوشهای از خاک زمین؛ حرف بر سر آن چیزیست که به من معنا میدهد ـ هویت، و این هویت که بخش مهمی از آن جهانبینی […]
مقایسهای بین «دیلماج» شاهآبادی و اثری از نجیب محفوظ
«دیلماج» را میتوان از زوایای مختلف نقد کرد، اما به نظرم نکته حایز اهمیت در رمان «دیلماج» شباهت جهانبینی نویسنده، حمیدرضا شاهآبادی و نجیب محفوظ نویسنده مصری در کتاب «سفرنامه ابنفطومه» است. دو نویسنده با فاصله زمانی تقریبا زیاد و دو مختصات جغرافیایی متفاوت یکی در ایران و دیگری در مصر به توافقی معنایی دست […]