مجله الکترونیک
روایتی از رفاقت و شهر و شبنشینی
نورهای شهر مانند نقاشیهای اکسپرسیونیستی شد و فکر کردم چطور میشود توصیف کرد که نورها شبیه نقاشیهای اکسپرسونیستی شده بدون آنکه بگویی نورها شبیه نقاشیهای اکپرسیونیستی شده؟
این کتاب نمیگذارد آب خوش از گلویتان پایین برود
خط داستانی مشخص و روشن است. داستان پیرنگ محکم و استواری دارد که همه المانهای آن به پیرنگ وفادارند و این نکته از ویژگیهای ادبیات ژانر است. «یورش سرد» از چند لحاظ قابل اهمیت است؛ اول اینکه داستان از دل تاریخی روایت میشود که از زمان حاضر فاصله بسیار دارد. همین بستر تاریخی نیازمند تحقیق […]
ناگفتههایی از مقوله فقر در ایران عصر قاجار
خانم کرونین در مقاله مفصل خود به ستیز با باورهای اشرافی و روشنفکری در مورد طبقات فرودست جامعه رفته و با طرح شواهد تاریخی به مخاطبش نشان میدهد مستضعفین جامعه ایرانی بر خلاف آنچه که در تاریخنگاریهای رسمی و قرائتهای روشنفکری از آنان یاد میشود نه تودههایی بیشکل، سسترای، سبکسر و منفعل که بازیچه دست […]
روایتی از زندگی با عطر خوش کاغذ
بزرگتر شدم، اما شهر با من بزرگ نشد. کتابفروشیهایش هنوز همانی بودند که گفتم. بهترین کتابی که داشتم کتاب فارسی مدرسه بود. در مسابقه کتابخوانی شرکت میکردم، «قصههای خاله کوکب»، «سرگذشت نفت» را میخواندم، خط به خط، کلمه به کلمه. در مسابقه برنده میشدم اما میدانستم کتابهایی بهتر از اینها هم باید باشند که دستم […]
آمیختگی خیال و تاریخ در «دیلماج»
این همان نکتهای بود که نخستین نسل روشنفکری ایران آن را در نیافته بودند؛ بنابراین طرح اخذ تقلیدی تمدن غربی بدون توجه به بنیادهای نظری آن به شکست انجامید و این جامه بر تن ایرانیان راست نیامد. نسل نخست روشنفکری ایران با دست خالی صحنه تاریخ را ترک کردند، اما تجربه شکست آنها بر نسل […]
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
توی این فاصله او هم تازه رسیده بود خانه پدری و همراه مامان و بابا نشسته بودند توی ایوان به چاینوشیدن سر صبحانه و درست همان لحظه که مادر گفت: «کاش نسیم هم باهات اومده بود. چرا نیومد؟» پیام نسیم روی واتساپ رسید: «رسیدی عزیزم؟ خوبی؟ تازه از شیفت برگشتم. جات خیلی خالیه.» کاملا بهموقع. […]
«سمفونی پاستورال» درباره یک چیز مرموز است
«سمفونی پاستورال» یا «سمفونی چوپانی» عنوان سمفونی شماره شش لودویگ فان بتهوون است، که در موومان اول از پدیدار شدن احساسها و هیجانهای دلپذیر و مطبوع به هنگام گام نهادن به دامان طبیعت در یک روستا حرف میزند و این روایت داستانی نیز به پدیدار شدن احساس تعلق در دل دختر نابینا پرداخته و داستانی […]
این کتاب برای همه نیست
به هر صورت فانته را با کتاب «رگ و ریشه» و «سرشار زندگی» شروع کنید. مسلما بعد از آشنایی با قلم فانته یکی از این دو حالت به شما دست خواهد داد: یا به نظرتان کتابهای خوشخوانی هستند که نرم و روان خوانده میشوند و میتوانید بلافاصله در کتابخانه دفن کنید یا چنان شیفته نبوغ […]
سعدی در مدرسه نظامیه استادان معروفی داشت.(3) خواجه نصیرالدین توسی (672-607) دانشمند معروف، یکی از استادهایی بوده که همان زمان در این مدرسه شاغل بوده و احتمالاً سعدی پای درس او هم نشسته. نجمالدین رازی (672-570) صوفی معروف و صاحب کتاب «مرصاد العباد» هم به سعدی درس داده. یک شهابالدین سهروردی هم هست که با […]
روایتی از دیوانگی بیدرمان یک کتابباز
آنوقت من چکار میکردم؟ دمم را گذاشتم روی کولم و با لبولوچه آویزان زدم بیرون. به خودم دوسه تا فحش آبدار دادم که دیگر پایم را توی کتابخانه نگذارم. توی دلم البته. مثل پسرکم وحید که هر وقت عصبانی میشد، رگهای گردنش میزد بیرون و با بغض و خشم توأم میگفت: «توی دلم یه فحشی […]
این کتاب را اشتباه نخوانید
چارلز دیکنز یکی از نویسندگانی است که اکثر کتابهایش چنین قابلیتی را دارند. بخشی از خاطرات تصویری بچههای دهه شصت به اسم چارلز دیکنز گره خورده است. با سریالهایی مثل الیور توئیست، آرزوهای بزرگ و دیوید کاپرفیلد. گاهی با آدمهایی برخورد کردم که کتاب سرگذشت دیوید کاپرفیلد را خریدند با این خیال که این کتاب […]
پرسیدن یا نپرسیدن، مسئله این است
در جهانی که انسان با تفاوتهای مشهود و از پیش معین شده مانند نژاد، زبان و جغرافیا متولد میشود امری که به طور ثابت با تار و پود تمام آدمیان عجین و در همان سالهای ابتدایی زندگی نیز در روحِ او جوانه میزند، حیرت و پرسش است. این حیرت و پرسش است که آدم را […]
تاملی بر عکس روایی «حوض خون»
ما شاهد در کنار هم نشستن زنانی هستیم که همگی به یک کار مشابه مشغولاند و نگاههایشان به یک سوست، اتاق سیمانی که فاقد معماری خاص و عناصر تمایزبخش است، باعث میشود تمایزگذاری میان زنان سخت شده و همه آنها در محیط، یکسان و شبیه به نظر برسند؛ بدون هیچ تفاوتی، گویی یک نفر تکثیر […]
«چپ دستها» بوی زُهم خون میدهد
کتاب را میبندی. با صدای بلند میگویی، نویسندهای که بلد است اینقدر خوب بنویسد، اینطور توصیف کند که «یونس یکی از زندانیها را با دستبند به خودش بکسل کرده»، چرا برای نوشتن رمان مشتش را نصفهنیمه باز کرده؟ چرا هر چه توی چنته داشته بیرون نریخته است؟ چرا فصل اولش را طوری ننوشته که خواننده […]
پولدار نبودیم اما کتاب ارزان بود
ما هم پولدار نبودیم و به قشر مرفه تعلق نداشتیم اما راستش را بخواهید کتاب ارزان بود. یک روز اگر پفک و هله و هوله نمیخریدیم، میتوانستیم با پولش کتاب بخریم. اگر یک هفته پول توجیبیمان را نگه میداشتیم، میتوانستیم با آن چند تا کتاب بخریم. ارزانی کتاب و در دسترس بودن آن ما را […]
استفاده از تجربه شاعرانه به نفع داستان
نکته قابل توجه در این گونه آثار این است که استفاده از زبان شاعرانه همیشه مثل راه رفتن بر لبه تیغ است. مثل موسیقی فیلم که هر قدر هم زیبا باشد در صورتی که در خدمت فیلم نباشد ضعف محسوب میشود، زبان زیبا هم چنین است. اگر هر عنصری در داستان ساز خود را بزند […]
دستورالعملی برای کتابخوان حرفهای شدن یا چگونه «کرم کتاب» شویم؟
جهان کتابخوانها یک سری اسلوب و آیین نانوشته دارد که همه کتابخوانها تا آخرین قطره خون به آن پایبندند. قلم و کاغذ بردارید که میخواهم یادتان بدهم چگونه یک کتابخوان حرفهای باشید. اگر هنوز یک کتابخوان تازهکار هستید باید دو نکته را مد نظر داشته باشید: اول آنکه کتابخوان حرفهای شدن به این راحتیها که […]