مجله الکترونیک
نگاهی به «درد سنگ» نوشته میلنا آگوس
راوی داستان همیشه مسحور روایتهای مادربزرگش از عشقی پنهانی است و البته مسحور خود مادربزرگ: «من که به دنیا آمدم، مادربزرگم بیشتر از شصت سال داشت. یادم است که در کودکی به نظرم خیلی زیبا بود و همیشه وقتی موهایش را شانه میکرد و گیسهایش را به همان مدل موهای قدیمی پشتسرش جمع میکرد دلم […]