مجله الکترونیک
«رنج بیپایان عشق» سیاسی نیست
به نظرم آقای تنهایی بهجای اینکه بنشیند و خودش خاطراتش را بنویسد باید یک گروه نویسنده یا یک نویسنده چیرهدستتر از این همه خاطرات و تاریخ شفاهی دست نخورده مصاحبه میگرفت و با قلمی قویتر و جذابتر آنها را به ادبیات ایران تقدیم میکرد. با اینکه راوی هم توانسته از پس نوشتن خاطراتش بر بیاید […]
روایتی از سفری که با باقی سفرها فرق دارد
حالش غریب بود. زیاد با کسی هم صحبت نمیشد. هر بار نگاهش میکردم به یک نقطه خیره بود. البته با خودش قصد کرده بود قرآن را در این سفر ختم کند. اما هر چه بود، به دلم نشسته بود و دوست داشتم با او حرف بزنم. میگفت: «احرام بستن یعنی بدون تمام این تعلقات بایستی […]
«رنج بیپایان عشق» کلیشه زندانبان و زندانی را میشکند
«رنج بیپایان عشق» ماجرای عشقی سوزان است. عشقی به دانایی، به پاکی و انسانیت. این کتاب تمام تصورات رایج درباره کمیته مشترک ضدخرابکاری را بهم میریزد. البته تصور نکنید میخواهد چهره سیاه و وحشتناک کمیته مشترک و بازجوهای خونریز آن را تطهیر و سفید کند، اینطور نیست! بلکه نشان میدهد در مزبلهها هم روزنه نور […]
روایتی درباره نویسندهای که خواندن آثارش مُد بود
سال سوم دبستان بودم که معلم موضوع انشایی به ما داد: «میازار موری که دانهکش است…» انشا را نوشتم و آمدم سرکلاس. معلم اسمم را صدا زد و گفت بیا انشایت را بخوان. رفتم کنار تخته سیاه ایستادم و انشایم را خواندم. تمام که شد در کمال ناباوریم معلمم برایم دست زد و به بچههای […]
روایتی از زندگی با عطر خوش کاغذ
بزرگتر شدم، اما شهر با من بزرگ نشد. کتابفروشیهایش هنوز همانی بودند که گفتم. بهترین کتابی که داشتم کتاب فارسی مدرسه بود. در مسابقه کتابخوانی شرکت میکردم، «قصههای خاله کوکب»، «سرگذشت نفت» را میخواندم، خط به خط، کلمه به کلمه. در مسابقه برنده میشدم اما میدانستم کتابهایی بهتر از اینها هم باید باشند که دستم […]