مجله الکترونیک
قرن نو ـ راههایی برای کنترل کرم کتاب درونمان!
اشتباه نکنید. برنامهای برای نخواندن و فریب مخاطب در کار نیست اما خب تجربه سالهای قبل نشان داده هربار زمان خالی و آزاد پیدا کنیم که بنشینیم کنجی و بزنیم در گوش کتاب خواندن، قبلش جهت تاکید و یادآوری برای فالویینگهایمان نیاز داریم یکی از اعضای خانواده از ما عکسی در حال مطالعه ثبت کند […]
قرن نو ـ «نوروز چه کار نکنیم» تا به همه خوش بگذرد
بند دوم ـ شب عید ماهی تازه نخورید دروغ چرا؟ برای من سبزیپلو با ماهی شب عید با تمام ماهیهایی که در طول سال میخورم فرق دارد. مخصوصا آن سیرهای تازهای که نوبرانه از راه میرسند و درسته میگذارندشان (یا میگذارمشان) لای پلو. اما به پیر و پیغمبر قسم که اگر ماهی شب عید را […]
قرن نو ـ دید و بازدید عید یا مسابقه مردان و زنان آهنین
دو ـ کروناست که کروناست. در این تعطیلات به منزل عروس عموی مادرمان یا نوه دایی پدرمان نرویم کی برویم؟ کی بفهمیم الان به سلامتی مشغول چه کاری هستند؟ کی بفهمیم پسرشان چرا زن نگرفته؟ کی اقوامی را که به خاطر کرونا عزیز از دست دادهاند، از عزا در بیاوریم؟ میبینید؟ وقت ما خیلی تنگ […]
قرن نو ـ دوست دارید 1401 شبیه کدام کتاب باشد؟
تصمیم گرفته بودم زنگ بزنم و عذرخواهی کنم. بگویم هیچ کتابی پیدا نکردم که دلم بخواهد سال آینده حتی به فضای آن نزدیک باشد. اما در آخرین دوری که در کتابخانهام گشتم، چشمم روی «گزینه اشعار عمران صلاحی» ایستاد. کتاب را برداشتم. اتفاقی یکی از صفحههای میانی را باز کردم و خواندم: «چرا همیشه بهاری؟ […]
قرن نو ـ روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
احتمال میدادم امشب بالاخره از ایران پدر و مادر تماس بگیرند. و حالا نشستهام توی خانه و از پنجره زل زدهام به کوچه و لپتاپ را روشن کردهام و از گوشه چشم منتظر علائم تماس هستم. سامان روز جمعه رفته بود و شنبه و یکشنبه هم که تعطیل بود. فردا اولینروزیست که بدون او سر […]
قرن نو ـ سالی که 1400 نبود 1300 بود!
آقا از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که من و ابراهیم بیک هر روز و هر شب باهم نقل و ماجرا داریم. او در ادامه سفرش به کلبه محقر ما رسید و کنگر خورد و لنگر انداخت اما بیانصاف کلمهای هم از من و اینهمه قهوه و تنقلات که به خیکش ریختم در […]
قرن نو ـ برای همه سبزه سبزکنندگان و سبزنکنندگان
بعد از مرور همه این فکرها اما با خودم دو دوتا چهارتا میکنم. از نوع اقتصادیاش را که یاد نگرفتهام، اما میتوانم این تحلیل حسنه ریاضیات را بیاورم به دیگر ساحتهای زندگی و مثلا با صدای بلند از خودم که دارد خسته و کوفته و مثل همیشه خوشحال چای کیسهای را میاندازد توی لیوان بپرسم […]
قرن نو ـ روایتی از نوروز کرونایی در دیار غریب
مامانجون و پدرجون کل اسفند را چشم به راه بودند. مدام تماس میگرفتند و تشویقمان میکردند که کارها را زودتر راستوریس کنیم و شده یک روز زودتر راه بیفتیم به سمت بابل. پروژه بزرگ دیگر روزهای آخر اسفندمان، بستن بار بود. یک صندوق عقب ماشین بود و کل وسایل مورد نیاز خانواده شش نفری برای […]
روایتی شاعرانه از یکی از روزهای دشوار سال
القصه خانه تمیز واقعا بد نیست. آدم قارچ نمیگیرد، کمتر وسیله گم میکند و هزاران مزیت دیگر؛ لکن این شیوه نظافت ضربتی قبل نوروز انصافا ناقض حداقل ده پانزده مورد از منشور حقوق بشر است. فقط یک مثالش سوءاستفاده از اعتماد کودکان و جا زدن کارهای سخت خانه به جای بازی است. من خودم در […]